گروه جامعه شناسی کارگروه ادبیات توسعه گرا

فرم تنظیم صورتجلسه

عنوان اصلی: ادبیات توسعه گرا

عنوان فرعی: روش مطالعه و تبیین ادبیات توسعه گرا

رئيس كارگروه: مهرداد ناظری

تنظيم کننده: مریم محمدی

شماره جلسه:….

تاریخ برگزاری:1403/3/1

محل برگزاری: اندیشگاه

مدت زمان:180 دقیقه

چکیده:

در این جلسه اعضا بر روی شیوه های پژوهش در راستای تحقق ادبیات توسعه گرا صحبت کردند ،در این میز گرد مشخص شد بدون متد و روش نتیجه مطلوب نیست ،دوم اینکه نگاه به ادبیات توسعه گرا باید بین رشته ای ،فرا رشته ای و چند رشته ای باشد . همچنین تاکید شد در گسترش ادبیات توسعه گرا باید به روشها و متد های کیفی توجه نشان داد .

واژگان کلیدی : متد ،روش،بین رشته ای ،چند رشته ای

آقای ناظری در ابتدای جلسه می گوید : راز موفقیت کارگروه ادبیات توسعه گرا این است که یک سند چشم انداز در این زمینه طراحی و آن را در موقعیت مقتضی مورد استفاده قرار دهد . آقای ناظری در ادامه می گوید: در جلسه ای که به مناسبت سالگرد موزه ها در تهران برگزار شده بود شرکت کرده ، در آن جا نیز مساله نوشتن چشم انداز سند میراث فرهنگی و موزه ها مطرح شده است . لذا اگر کارگروه بتواند به جمع بندی مناسبی در این زمینه برسد راه جدیدی پدید خواهد آمد..

آقای ناظری به در ادامه می افزاید : ضعف کار ما در این است که متدی برای کار پژوهشی خود نداریم . چیزی که من در ذهن دارم این است که اگر بتوانیم یک متد تحلیل در کار داشته باشیم مثل(متد استراوس وکوربین ) میتوانیم بر اساس آن به پارادایم برسیم درواقع داشتن پارادایم به ما کمک می کند که به یک اتصال بین عین و ذهن دست پیدا کنیم و تئوری و عمل را درخدمت هم داشته باشیم و تمام آن چیزهایی که در ارتباط با جامعه ایرانی پیدا می کنیم همه را در یک قالب بیاوریم و طراحی کنیم و این مدل سازی را انجام دهیم.

ایشان درباره ی چگونگی نگاه به ادبیات توسعه گرا به چند سطح تبیینی اشاره می کند :

1.سطح مالتی دیسیپلینری (نگاه چند رشته ای ): باید در نظر داشت ادبیات الزاما و صرفا تاریخ مشخص ثبت شده نیست و کلا ثبت تاریخ یک مدل نخواهد بود به نظر من ما.یک تاریخ واقعی داریم که غربی ها در مورد ما نوشتند و یک تاریخ اسطوره ای که افرادی نظیر فردوسی برای ما نوشته و سبک دیگری را مطرح می کنند بنابر این ماوقتی از ادبیات صحبت می کنیم ادبیات صرفا از خاستگاه ادبیات نیست و یک ارتباط تنگاتنگ و دیالکتیکی با فرهنگ دارد . در واقع اگررشته هایی که می توانند به یکدیگر نزدیک بشوند و داده های خود را به هم نزدیک کنند و راه را نشان دهند، نگاه چند رشته ای در عمل اتفاق می افتد.

2.سطح کراس دیسیپلینری(دویا چند رشته با مرزهای مشترک در یک موضوع ):درموضوعاتی که در قلمرو ادبیات توسعه گرا مطرح می کنیم مرزهای مشترک پیدا کنیم .

3.سطح ترانس دیسیپلینری(کاربرای موضوعات جدید):یک ادبیاتی داریم که از گذشته تولید شده و توسعه گراست که باید از دل آن قسمت نابارور بیرون بکشیم که جزو میراث فرهنگی ماست و یک ادبیات دیگر را می توانیم ایجاد کنیم که مبتنی بر نگاه سرمایه فرهنگی است. در واقع شاعر ، نویسنده ، ادیب و محقق ادبیات و کار افرین ادبیات ما کسانی هستند که هر کدام به سرمایه ی فرهنگی امروز کمک می کنندیعنی ما بستر ادبیات توسعه گرا را محدود نمی بینیم و می تواند ادامه پیدا کند.

4.سطح اینتر دیسیپلینری(میان رشته ای ):پیدا کردن فصل مشترک بین رشته هاست که باز در کار ما قابل تامل است.

اقای ناظری در ادامه با اشاره به عنصر خردورزی جامعه تاکید می کند: ما باید بپذیریم که عنصر خرد ورزی جامعه ی ما از فلسفه شکل نمی گیرد و از ادبیات سرچشمه می گیرد . روشنگری و مدل توسعه ی ما با غرب فرق دارد .نوع نگاه ما با خودمان و جهان اطراف و همه چیز در واقع در خرد ورزی مبتنی بر ادبیات ما وجود دارد .خردی که فردوسی می گوید با خرد عصر روشنگری با همدیگر بسیار متفاوت است ،راه و مسیر رسیدن این خرد ها به توسعه با هم متفاوت است .

وی درادامه می گوید: یقینا ما باید تاریخ را بدانیم . اما تاریخ اسطوره با تاریخ واقعی فرق دارد حتی تاریخ را ازابعاد تاریخ اجتماعی ، تاریخ فرهنگی ، تاریخ سیاسی اگر ببینم با هم فرق خواهند داشت ، ما در اینجا نمی توانیم نگاه مدل تاریخی را نسبت به ادبیات توسعه گرا داشته باشیم و نگاه ما باید نگاه تاریخ فرهنگی باشد زیرا در این نگاه انچه خروجی است رهایی بخشی است در حالی که در نگاه ارتدوکسی نگاه سوژه محور است.مدلی که بهتر به ما کمک می کند این است که بتوانیم عناصر رهایی بخشی را از نگاه تاریخی مان بیرون بکشیم.

آقای صاحب داد درادامه می گوید: در ادبیات مباحثی است مثل قرابتهای معنایی و ارایه های ادبی ،واژگانی که در ادبیات وجود دارد،تاریخ ادبیات و از همه مهمتر وجود زبان فارسی است و با خود فکر کردم که روش کمی را همه می دانیم و روشها ی کمی را بررسی کردم ، در واقع از مشاهده باید شروع شود و یک طرح پرسش جذاب انجام شود و بعد به سمت تدوین یک فرضیه برویم و پیش بینی های قابل ازمایش انجام شودو بعد جمع اوری داده داشته باشیم و دریافتم که روش کمی برای ادبیات مناسب نیست و باید از روش کیفی استفاده شود .

وی در ادامه می افزاید :روشهای کیفی می تواند تحلیل محتوا باشد میتواند تحلیل روایت باشد ، فرا مطالعه یا مرور نظام مند باشد یا آینده پژوهی یا گراندد تئوری باشد .پدیدار شناسی و یا تحلیل مضمون و تم باشد ما اول باید شاخه ی کار کیفی را مشخص کنیم سپس شاخصهای توسعه را در نظر بگیریم .وقتی بستر اصلی کار هنوز مشخص نیست کار پرت می شود و نمیتوانیم یک کار منسجم داشته باشیم .

اقای گل محمد ی در اینباره به نقد از پیچیده کردن بحث می پردازد و می گوید :به نظر من این بحث خیلی پیچیده نیست ادبیات توسعه گرا یک بخشی از ادبیات است مثل ادبیات حماسی و توسعه گرا بودن در ادبیات اجباری نیست و ادبیات کارش این نیست که شما را راهنمایی اخلاقی کند و کارش توسعه گرایی نیست و میتواند یکی از قالبهای ادبی توسعه گرایی باشد.ما با دو چیز سر و کار داریم یکی ادبیات و یکی با توسعه .توسعه یک فرایندبا برنامه ی منظمی است که شما در آن یک پیشرفت می بینید . حکایتهای اخلاقی در ادبیات فکرشان این بوده که جامعه در حال توسعه است یعنی جامعه رو به جلو می رود .و ما امروزه متوجه شدیم که هر پند و اندرز و نصیحتی نمی تواند توسعه باشد .

اقای ناظری درپاسخ می گوید : به این مبحث نباید به سادگی پرداخت .زمینه ی اصلی توسعه در کشور نباید اقتصاد باشد و باید فرهنگ باشد ، مبنای انقلاب 1357این بود که توسعه ی فرهنگی   اولویت پیدا کند . اما به مرور نگاه فرهنگی در دل نگاه اقتصادی قرار گرفت..

اقای صارمی در تایید صحبتهای اقای ناظری می گوید : تقی رفعت بحث شعر نو را مطرح کرد خیلی از افراد گفتند چرا اینقدر سخت میگیری تقی رفعت در جواب گفت این نگاه به جلو است و تمام آنهایی که شعر کهن می گفتند ،بیان میکردند که ما اینهمه زحمت کشیدیم تا اینجا رسیدیم و شما تخریب می کنید در بحث تقابل نو و کهنه . در پاسخ به دوستمان باید بگویم اگر تقی رفعت و نیما این سماجت را به خرج نمی دادند شعر در همان قالب کهنه می ماند .گوتنبرگ وقتی کاغذ را اختراع کرد همه جلوی آن ایستادند. گوتبرگ انقلابی ایجاد کرد و باعث گسترش ادبیات و دانش شد . نیما هم همین کار را کرد . و ما هم باید همپوشانی داشته باشیم .

خانم علی رضا زاده می گوید : : متون را می توان از لحاظ سبک شناسی و روانشناسی و ساختار زبان و موسیقی و کهن الگو بررسی کرد . یکی از روشهایی که ما می توانیم ادبیات را بررسی کنیم نقش دادن به شکل توسعه گرا است که البته در این خصوص شاخصها را نیز مشخص کردیم مثلا اگر می خواهند بر اساس روانشناسی نقد کنند نظرات روانشناسان مثل فروید را می خوانند و نظر می دهند .مثلا اگر دقت کنیم در تاریخ ادبیات از نظر کهن الگویی نقد شد و چقدر بعد از آن نوشتن بر اساس کهن الگوها راحت شد و داستانها به این شکل در آمد..

آقای قلبی بیان می کند :عناصر توسعه گرا را می توان از ادبیات استخراج کردچون مردم ایران رنج می برند از این عقب ماندگی که در آن گرفتار آمدند ، این مسیری است که ما داریم تلاش می کنیم که بسازیم که انشالله از این معبر به یک نتایجی برسیم. .به طور کلی خلق ادبیات توسعه گرا پله ای برای رسیدن به توسعه است.

در ادامه خانم ظفر می افزاید این کار انجام شده است مثلا حافظ را از نظر روانشناسی بررسی کردند و تضاد ها را خارج کرد .

خانم نظری می گوید من در ابتدا فکر می کردم این گروه به دنبال عناصر توسعه در ادبیات چه به طور رسمی، چه شفاهی، چه مکتوب است ،و فکر میکردم کار پیچیده شده و اگر من دنبال عناصر توسعه در ادبیات فرد لر منطقه ی گیلان بگردم برداشت من این است که عناصر استخراج شده از متون را در چارچوب و ارکان توسعه بگذارم و ببینم که ایا این ادبیات قرین به رسیدن توسعه ی پایدار هست یا خیر ،منتها من الان نمیتوانم به صراحت آقا ی قلبی بگویم که نمی توانیم ادبیاتی به نام ادبیات توسعه گرا داشته باشیم چون در ادبیات تخصص ندارم ، اما حرف آقای قلبی نکته ای را به ذهنم آورد که می شود زین پس هم ادبیات طوری خلق شود که ما را به توسعه برساند.

.آقای ناظری در ادامه می گوید :   در نگاه سکولار دستگاه سیاسی دین را از زندگی مردم را جدا می کند ولی در نگاه ما این جدایی وجود ندارد و به نظر من خرد ورزی فردوسی خرد ورزی مقاومتی در مقابل اعراب است .و نمی خواهد ما عربی شویم و فرهنگ و تبار و ذهنیت ما مدل عربی باشد .اما این به معنی این نیست که دین محور نیست در ته مایه ی تمام شاعران ما رابطه ی انسان و خدا تعریف شده است به همین دلیل مدل خرد ورزی ما که به توسعه ختم می شود یک رابطه ی دیالکتیک دو سویه بین انسان و خدا وجود دارد که در مدل غربی این گونه نیست و در مدل نو سازی این مدل ادبیات را نمی توان استفاده کرد.

خانم بدلی با اشاره به بررسی توسعه ی نسلهای آموزشی در غرب می گوید :تلاش شده در نسل پنجم دانشگاه ها انسان خردورز را تحویل جامعه بدهند و دنبال تکنولوژی هم نیستند و دنبال تمدن گرایی هستند .و از نظر حوزه ی مدیریت ما برای رسیدن به پارادایم یا هر تئوری قطعا نیاز به یک ساختار داریم .روش پیشنهادی من در این موضوع روش گرندد تئوری است چون بر اساس مصاحبه با خبرگان است چون در این مورد چیزی تولید نشده است .

اقای ناظری درپاسخ می گوید :ما دو نوع نگاه به ادبیات توسعه گرا داریم ادبیات توسعه گرا مبتنی برمیراث فرهنگی و ادبیات توسعه گرا مبتنی بر تولید سرمایه . ادبیات توسعه گرا نوعی نگرش ادراک و عینیت فرهنگی است به ادبیات که مسیر شکل دهی انسان فرهنگی را محقق می سازد ، اگر بپذیریم که توسعه ی اقتصادی انسان مصرفی را اولویت می دهد توسعه ی فرهنگی انسان فرهنگی را خروجی می دهد .ما باید بپذیریم مدل توسعه ای که ما در ایران می خواهیم پیگیری کنیم از طریق ادبیات توسعه گرا خلق یا تقویت انسان فرهنگی است انسان فرهنگی انسان مد نظر ماست که خرد ورزانه و خرد جویانه زندگی می کند و با خرد زیست می کند .

آقای صاحب داد می افزاید :ما باید بدانیم هر کاری که می خواهیم انجام دهیم چه فلسفه ای پشتش است فلسفه ی غرب اومانیستی است فلسفه ما تقدیر گراست در نتیجه نمی توانیم فردوسی را محکوم کنیم غرب بر خرد و تعقل بشر فکر میکند و ما در حوزه تقدیر فکر می کنیم از طرفی وقتی فردوسی بازیابی تعلق ملی و زنده کردن هویت ملی را انجام می دهد کل کارش توسعه است درست است که حماسی است اما کل کاور کار فردوسی توسعه گراست ..

آقای دیهیم می گوید :وقتی سطح هیجانهای ما بالا می رود شروع به تراوش می کنیم ما ابتدا باید ساختارها را بشناسیم و بعد آنها را بشکنیم و ما اگر بخواهیم در ساختارها بگنجیم هیچوقت نمی توانیم هوش هیجانی خود را به کار بیندازیم و هیچ وقت هم تراوش نمی کنیم .

آقای نوری فرد بیان می کند که انعطاف در اصول قابل قبول نیست چرا که با این کار کل موضوع را زیر سوال می بریم .در واقع هدف ما وقتی در مورد ادبیات توسعه گرا صحبت می کردیم بیشتر این بود که ببینیم ما از این ادبیات چیزی دستمان را می گیرد؟ .ایا با توجه به جامعه ی مدرنی که ما امروز داریم میتوانیم از ادبیات گذشته چیزی برداشت کنیم که برای درک جامعه و مدرنیته به ما کمک کند؟ . چیزی که باعث شده ما انسانها پیشرفت کنیم کنجکاوی بوده .ایا در ادبیات به کنجکاوی اشاره شده؟ در واقع در ادبیات ما کنجکاوی به معنی فضولی اکت غلطی بوده است .ادیبان بزرگ دائم سعی دارند کنجکاوی انسان را تحریک کنند .ادبیات در واقع واژه های کارکردی و واژه های نمادین دارد کار کردن روی واژه های کارکردی ساده است ولی در مورد واژه های نمادین ، ما باید بعضی از واژه های نو را از متون قدیمی بررسی کنیم وی در ادامه پیشنهاد می کند که اعضای حاضر ذهن خود را فراتر ازروشهای اکادمیکی که یاد گرفته اند ببرند.

خانم محمدی در مورد مفهوم انسان فرهنگی و ویژگی های آن می پرسد ..

اقای ناظری در پاسخ می گوید :انسان فرهنگی یعنی انسانی که زمینه ی فکری ، با رفتار ذهنی ، تفکری و ادراکی اش مبتنی بر فرهنگ و درک عمیقی از ژنوم فرهنگی خود است یک تحقیق علمی می گوید باکتریهایی که در بدن هر کسی هست با ژنوم فرهنگیش تجانس دارد یعنی خود به خود در بدن ما از لحاظ فیزیولوژیک ژن فرهنگی خودی ما منتقل می شود و دقیقا این نظریه ی ناخودآگاه جمعی یونگ را ثابت می کند که همه ی ما چه بخواهیم چه نخواهیم ژن فرهنگی را داریم و انتقال دهنده ی این ژن هستیم اما در کل.در صد و عمق کنش فکری و فرهیختگی انسان فرهنگی بیشتر است و در مقابل آن انسان مصرفی است که کمتر فکر می کند و زیست خود مدار دارد انسان فرهنگی بودنش مهم است و انسان مصرفی داشتنش مهم است.

آقای برهمند می گوید :ما انسانهایی هستیم که بیشتر فکر می کنیم و افراط در این مورد ما را به جایی نمی رساند ما بایداول مسئله را بشناسیم وباید به جامعه مراجعه کنیم وبا علاقه جلو برویم و با جامعه زندگی کنیم بعد ببینیم کدام طبقه بیشتر مشکل دارد. یک جدایی عمده بین نسلها وجود دارد . تاریخ یک پارچه است وقتی زرتشت می خوانم انگار الان با من حرف می زند اتفاقاتی که در دوره های مختلف تاریخ افتاده مجدد در حال تکرار است اگر انقلاب مشروطه را می شناختیم شرایط الان را بهتر درک می کردیم. ما تا با جامعه زندگی نکنیم تاثیری در جامعه نخواهیم داشت اگر مشکل را پیدا کنیم و در جهت حل آن بکوشیم به توسعه می رسیم   .

در ادامه آقای حسینیون می افزاید :ما یک عقب ماندگی تاریخی در ایران داریم به همین دلیل با اینکه با نوسازی وبامدرنیته آشنا شدیم و با تقابلی که از زمان صفویه امدند با غرب آشنا شدیم از آن موقع بحث تضاد سنت و مدرنیته در ایران وارد شد،( غرب گرایی ، غرب ستیزی ،غرب شناسی) و الان جامعه ی ما یک جامعه ی توسعه نیافته است و ما دنبال رویکردی هستیم که مشکلات را حل کنیم و من معتقدم ادبیات توسعه گرا کاملا درست است و میتواند به ما کمک کند که از این وضعیتی که داریم بیرون بیاییم و مسئله اصلی ما جامعه ی ایران است که بسیار پیچیده است .من امیدوارم که انجمن جامعه شناسی ادبیات یک خروجی خوب داشته باشد و بتواند نقش واقعی ادبیات را برای توسعه بازی کند .

آقای نادری می گوید : با نگاه به بزرگان ادبیات ما به لحاظ تاریخی که خروجی آنها چه نقشی داشته است و توجه به اینکه آنها یک همگرایی و چسب اجتماعی و یک فهم عمومی ایجاد کردند که توانسته یک رفتار فرهنگی مشترکی را به آن جامعه بدهد و من پیشنهادم این است که مشق کنیم و یک مفهوم مشخص را در چارچوبی که شاخصهایش مشخص شده بنویسیم و بیاوریم ، شاید به روزی برسیم که این مشقها به درسی برسد که بتوانیم در نشریه یا مجله انتشار بدهیم .که سمت و سوی فراگیر پیدا کند و همگی از آن استفاده کنند .وقتی جامعه ی ما از این داشته های فرهنگی و ادبی اشباع میشود آن موقع میتواند آن آثار راهی به مرزهای خارج از ایران باز کند

آقای صارمی بیان می کند که هر اتفاقی که می افتد نخست در ادبیات رخ می دهد یعنی چیزی خارج از کلمات و نشانه ها وجود ندارد ادبیات میتواند جهتهای مختلف داشته باشد ادبیات توسعه گرا میخواهد جهت بدهد .ما باید به ضرورتهای اجتماعی بپردازیم درواقع ادبیات خنثی به بیراهه می رود و حرفهای حاشیه ای میزند و سعی نمی کند پیشنهاد بدهد ولی ادبیات جهت دار نگاه توسعه دارد و سمت و سو میدهد و ما از این زاویه ورود پیدا می کنیم و بعد از آن شروع به مفهوم سازی می کنیم و حرکت را جهت دار کنیم.

آقای بالکانی در ادامه چکیده ی مسیرهای پیموده شده را اعلام می کندو می گوید هدف بر این است که بر رویکرد به توافق برسیم و بعد همه کمک کنیم که چه شیوه ای و متدی با چه حالتی بریم به این ضرورتی که اگر ما همسو هستیم و احساس می کنیم که واقعا ضرورت دارد در هر صورت توسعه یک واژه ای است که چون به صورت زبانی ما آنرا به کار نبردیم در طول هزاران ساله استبدادی و در نهایت از این دستگاه زبانی به خوبی بهره گیری نکردیم همیشه خود بحث توسعه چالش برانگیز است ..

وی در ادامه به متنی که تعریف هنر توسعه گرا را بیان میکند ،اشاره می کند و می افزاید توسعه را میتوانیم در سه واژه ی کلیدی همه جانبه ، متوازن و پایدار تعریف کنیم و ابعاد توسعه چیزی که می فهمیم براین است که خود انسان به عنوان بازیگر اصلی مد نظر است و روابط بین انسانی و بعد سازه های ذهنی است و دربعد سوم بحث فرهنگ مطرح می شود بحث بعدی بحث اقتصاد است بعد پنجم سیستم حکمرانی است و توسعه ی سیاسی مطرح می شود و در بعد ششم مکان زیستن و محیط زیست است و این شش حوزه در هم تنیده هستند و از هر بعدی وارد شویم باید حواسمان به بقیه ی ابعاد باشد .

وی تاکید می کند که متناسب با پویایی جامعه با نیازها و مشکلات و دردهاو مسائل را تشخیص دهیم پس بحث مهم ما مسئله محوری است و موانع بسیار مهمی را در سر راه توسعه و زیست بهترداریم . ما باید به مرزهای دانش نگاه کنیم و برچسب نزنیم. رسیدن به زیست توسعه ی بهتر با نگاه امروزی و با نگاه به آینده ی نزدیک و بابهره گیری از تجربیاتی که چسبنده نشویم به آن امکان پذیر است ادبیات امکان و ظرفیت است مثل سایر تخصصهاکه دارند روی توسعه کار میکنند پس ادبیات نباید در زیست خلوت و تاریک خودش باشد و مشارکت باید وجود داشته باشد . دغدغه در مشارکت خیلی مهم است و فرد بدون دغدغه نمی تواند وارد این مسیر بشود.

آقای گل محمدی تاکید میکند که برای ورود به یک موضوع مثل موضوع مطرح شده توسط آقا ی ناظری شناخت ایشان ، نوع قلم و نوع تفکرش خیلی مهم است و ما باید ابتدا همدیگر را خوب بشناسیم و برای شناخت افراد خواندن آثارشان خیلی می تواند کمک کننده باشد.

.آقای برهمند به نکاتی اشاره می کند و می گوید: جامعه ی ما استبدادی بوده و دموکراسی نیست و این همین طوری اتفاق نیفتاده است و ما باید برویم به دنبال دلیل آن بگردیم،ما هنوز موقعیت خاص ایران را نشناختیم و ما باید دلیل را بدانیم و به دنبال حل مشکل باشیم و ما باید حافظ و سعدی را بشناسیم آنها حرفهایی برای بشریت زدند که الان به درد ما می خورد و مطالعه ی سرسری فایده ندارد و ما سختی کشیدیم و گنجینه ی فرهنگی به ما همه چیز می دهد و ما باید برای دیدن اینده از این گنجینه ها استفاده کنیم .

آقای ناظری می افزاید :ما می توانیم به موضوعات جامعه ی ایران زوایای دید مختلفی داشته باشیم ما باید این موضوع را در نظر داشته باشیم که این گردهمایی ما به این دلیل است که ما می خواهیم ببینیم ادبیات چگونه می تواندمارا نجات ببخشد با توجه به این مبانی معرفتی که داریم و انباشتی که در جامعه ی ما شکل گرفته و اینکه ادبیات چگونه می تواند ما را توانمند کند در وااقع دو بعد دارد نگاه آسیب شناسی و نگاه خلاقانه که می تواند برای حرکت به ما بدهد . ضرورتی ندارد که ما طرح بحثمان را ببریم روی بحثهای خیلی ریشه ای یا اینکه فکر کنیم با جامعه خیلی فاصله داریم و این بحث آسیب شناسی نیست بلکه نگاه ما بر مباحث کارکردی از حوزه ی ادبیات برای توسعه است و ما باید در حوزه ی پارایم های ادبیات حرکت کنیم .

وی در ادامه بیان داشت :من گروه را درزیر مجموعه ی مطالعات توسعه می بینم و سه وجه برای آن در نظر می گیرم (مسئله محوری /ارائه مباحث کاربردی /نگاه میان رشته ای ) و هدف ما این است که به سمت کاربرد برویم و در جامعه تاثیر گذار باشیم . پس باید بدانیم طرح بحثمان کجاست .ادبیات توسعه گرا ابتدا در سطح نظریه پردازی سپس در سطح کاربرد وارد می شود و بعد از آن آرام آرام وارد سطح تصمیم گیری و تصمیم سازی توسعه شده و می تواند تاثیر بگذارد.

نتیجه گیری :

1. یقینا ما باید تاریخ را بدانیم . اما تاریخ اسطوره با تاریخ واقعی فرق دارد حتی تاریخ را ازابعاد تاریخ اجتماعی ، تاریخ فرهنگی ، تاریخ سیاسی اگر ببینم با هم فرق خواهند داشت ، ما در اینجا نمی توانیم نگاه مدل تاریخی را نسبت به ادبیات توسعه گرا داشته باشیم و نگاه ما باید نگاه تاریخ فرهنگی باشد زیرا در این نگاه انچه خروجی است رهایی بخشی است در حالی که در نگاه ارتدوکسی نگاه سوژه محور است.مدلی که بهتر به ما کمک می کند این است که بتوانیم عناصر رهایی بخشی را از نگاه تاریخی مان بیرون بکشیم.

2.ادبیات توسعه گرا یک بخشی از ادبیات است مثل ادبیات حماسی و توسعه گرا بودن در ادبیات اجباری نیست و ادبیات کارش این نیست که شما را راهنمایی اخلاقی کند و کارش توسعه گرایی نیست و میتواند یکی از قالبهای ادبی توسعه گرایی باشد.ما با دو چیز سر و کار داریم یکی ادبیات و یکی با توسعه .توسعه یک فرایندبا برنامه ی منظمی است که شما در آن یک پیشرفت می بینید . حکایتهای اخلاقی در ادبیات فکرشان این بوده که جامعه در حال توسعه است یعنی جامعه رو به جلو می رود .و ما امروزه متوجه شدیم که هر پند و اندرز و نصیحتی نمی تواند توسعه باشد.

3. ما دو نوع نگاه به ادبیات توسعه گرا داریم ادبیات توسعه گرا مبتنی برمیراث فرهنگی و ادبیات توسعه گرا مبتنی بر تولید سرمایه . ادبیات توسعه گرا نوعی نگرش ادراک و عینیت فرهنگی است به ادبیات که مسیر شکل دهی انسان فرهنگی را محقق می سازد ، اگر بپذیریم که توسعه ی اقتصادی انسان مصرفی را اولویت می دهد توسعه ی فرهنگی انسان فرهنگی را خروجی می دهد .ما باید بپذیریم مدل توسعه ای که ما در ایران می خواهیم پیگیری کنیم از طریق ادبیات توسعه گرا خلق یا تقویت انسان فرهنگی است انسان فرهنگی انسان مد نظر ماست که خرد ورزانه و خرد جویانه زندگی می کند و با خرد زیست می کند.

4. در واقع هدف ما وقتی در مورد ادبیات توسعه گرا صحبت میکردیم بیشتر این بود که ببینیم ما از این ادبیات چیزی دستمان را می گیرد؟ .ایا با توجه به جامعه ی مدرنی که ما امروز داریم میتوانیم از ادبیات گذشته چیزی برداشت کنیم که برای درک جامعه و مدرنیته به ما کمک کند؟ . چیزی که باعث شده ما انسانها پیشرفت کنیم کنجکاوی بوده است .

5. انسان فرهنگی یعنی انسانی که زمینه ی فکری ، با رفتار ذهنی ، تفکری و ادراکی اش مبتنی بر فرهنگ و درک عمیقی از ژنوم فرهنگی خود است یک تحقیق علمی می گوید باکتریهایی که در بدن هر کسی هست با ژنوم فرهنگیش تجانس دارد یعنی خود به خود در بدن ما از لحاظ فیزیولوژیک ژن فرهنگی خودی ما منتقل می شود و دقیقا این نظریه ی ناخودآگاه جمعی یونگ را ثابت می کند که همه ی ما چه بخواهیم چه نخواهیم ژن فرهنگی را داریم و انتقال دهنده ی این ژن هستیم اما در کل.در صد و عمق کنش فکری و فرهیختگی انسان فرهنگی بیشتر است و در مقابل آن انسان مصرفی است که کمتر فکر می کند و زیست خود مدار دارد انسان فرهنگی بودنش مهم است و انسان مصرفی داشتنش مهم است.

6. ادبیات توسعه گرا کاملا درست است و میتواند به ما کمک کند که از این وضعیتی که داریم بیرون بیاییم و مسئله اصلی ما جامعه ی ایران است که بسیار پیچیده است .امیدواریم انجمن جامعه شناسی ادبیات یک خروجی خوب داشته باشد و بتواند نقش واقعی ادبیات را برای توسعه بازی کند.

7. .وقتی جامعه ی ما از این داشته های فرهنگی و ادبی اشباع میشود آن موقع می تواند آن آثار راهی به مرزهای خارج از ایران باز کند.

 تبیین ادبیات توسعه گرا1

تبیین ادبیات توسعه گرا2