گروه جامعه شناسی ادبیات

کارگروه ادبیات توسعه گرا

فرم تنظیم گزارش جلسه

عنوان اصلی:نسبت ادبیات و توسعه

عنوان فرعی: نهضت فرهنگی ایرانیان از قرن دوم تا قرن ششم

سخنران : حسین حجت پناه                     

رئيس كارگروه: مهر داد ناظری

تنظيم کننده: مریم محمدی

شماره جلسه  ..........................

تاریخ برگزاری:. 1403/2/18

محل برگزاری: اندیشگاه

مدت زمان:180 دقیقه

در این جلسه آقای حجت پناه به بررسی رابطه توسعه و ادبیات پرداخته و نهضت فرهنگی ایرانیان را از قرن دوم تاششم مد نظر قرار می دهد . نکته مهم نظر وی این است که بر مبنای دیدگاه جامعه شناسی هنر و ادبیات، در جامعه ابتدا آثار هنری (امر پیشا زبانی) و سپس آثار ادبی شکل می گیرند تا دیالکتیک هنر و ادبیات و جامعه تشکیل گردد. در همان قرن اول، موسیقی ایرانی به عنوان اثر ادبی تولیدات خود را آغاز نمود، تولیداتی که زمینه ساز تولیدات ادبی در قرن های دوم و سوم شد. در این جلسه اعضا بر جوهره بحث آقای حجت پناه تاکید می گذارند و به این نتیجه می رسند که راه توسعه در ایران با غرب متفاوت است . چون گذشته ما با هم فرق دارد.

واژگان کلیدی : ادبیات ، توسعه ، نهضت فرهنگی ،

در این نشست حسین حجت پناه می گوید : هر چند توسعه مفهومی چند بعدی و دارای ابعاد متنوع فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی است، و هر چند در بطن توسعه، مفهوم پیشرفت مستتر است، اما توسعه دارای سویه ارزشی نیز است ، بدین جهت در توسعه وزن عوامل مختلف یکسان نیست و با پذیرش دیالکتیک شبکه ای بین عوامل مختلف، فرهنگ مهم ترین عامل توسعه است..

هنر و ادبیات یکی از مهم ترین تجلی های فرهنگ یک جامعه است . برای مطالعه جامعه شناختی هنر و ادبیات سه دیدگاه کلی وجود دارد:

دیدگاه جامعه شناسی هنر مانند: ناتالی هینیک1_

دیدگاه جامعه شناسی هنرها، مانند: ویکتوریا الکساندر که از هنرهای توده ای و عامیانه و والا سخن می گوید.2_

3_ دیدگاه جامعه شناسی هنر و ادبیات که در دیدگاه اخیر بر ابعاد جامعه شناسی معرفت هنر و ادبیات بیشتر تاکید می گردد. و با نگاهی تاریخی از منظر جامعه شناسی معرفت می توان دریافت که ((هنر)) به عنوان پدیده پیشا زبانی بر ((ادبیات)) به عنوان زبانی تقدم دارد. به همین دلیل مطالعه ادبیات بدون توجه به پیشینه هنری، گمراه کننده است ..

وی نسبت میان ادبیات و توسعه را در چند مورد برمی شمارد :

الف_ هنر و ادبیات به عنوان پدیده هایی سود آفرین. مانند: جذب توریست توسط دولت ترکیه با تمسک به مزار مولوی و مناسک وابسته به آن که این سطحی ترین رابطه میان ادبیات و توسعه است ..

ب_شناخت شرایط جامعه با تحلیل آثار ادبی، که لایه ای عمیق تر از نسبت توسعه و ادبیات را مشخص می سازد. زیرا برای توسعه باید برنامه ریزی و سیاست گذاری داشت، و این برنامه ریزی بدون شناخت از جامعه امکان پذیر نیست..

با توجه به تحلیل جامعه شناسی معرفت از آثار هنری و ادبی در ادوار مختلف تاریخی، می توان گفت که این آثار، ظریف ترین و دقیق ترین ویژگی های یک جامعه را بازتاب می دهند. و در عین حال می توان روابط، و مناسبات تولیدکنندگان و توزیع کنندگان و مصرف کنندگان آثار هنری و هم چنین، ذوق و قریحه گروه های مختلف اجتماعی را در ادوار گوناگون تاریخی درک کرد..

ج_ اما مهم ترین نسبت ادبیات و توسعه، فهم ویژگی های ثابت و لایتغیر فرهنگی و هویتی یک جامعه به واسطه هنر و ادبیات است . فرهنگ و هویت عناصر سیال و ثابت دارند، بدون توجه به ویژگی های ثابت فرهنگ در درازنای تاریخی عملا هیچ گونه توسعه ای امکان پذیر نیست. از نگاه پدیدار شناسی (با تاکید بر دیدگاه ماکس شلر) اسطوره بیان گر مهم ترین و پایدارترین نگرش ها و خواسته های یک جامعه است ، مهم ترین منبع شناخت اسطوره در هر جامعه ای هنر و ادبیات می باشد.

حجت پناه می افزاید : پس از تجربه شیوه های مختلف برنامه ریزی توسعه بعد از جنگ جهانی دوم، امروزه مشخص شده است که پسا توسعه، یعنی توسعه بر مبنای درک شرایط بومی و نسبت آن با تغییرات جهانی، موفق ترین و شاید تنها شیوه تحقق توسعه برای یک جامعه است.

با این توضیحات از نسبت ادبیات و توسعه، به مطالعه نهضت فرهنگی ایرانیان از قرن دوم تا ششم می پردازیم. زیرا که بنا به دلایل و شاخص های چندی، قرون دوم تا ششم هجری قمری از مهم ترین ادوار تاریخی است که با بررسی، تاریخی_فرهنگی آن دوران، می توان ویژگی های مهم لایتغیر فرهنگی جامعه ایران را شناخت.

به لحاظ اعتبار (Validity) تجربی، چند مورد از استادان نقل می کنم: مرحوم استاد مجتبی مینوی از میانه قرن چهارم تا پایان قرن ششم را اوج شکوفایی ایران می داند، از نظر استاد مینوی شکوفایی این دوران، مرهون پویایی نهضت فرهنگی ایران از قرن دوم تا میانه قرن چهارم است .

رساله دکترای مرحوم دکتر منوچهر آشتیانی درباره ایران میان قرون سوم تا ششم هجری قمری (معادل قرون نهم تا دوازدهم میلادی) است که از نظر آشتیانی کل یا نزدیک به کل تولیدهای والای فرهنگی جهان آن دوران مربوط به ایران بزرگ فرهنگ بالاخص خراسان بزرگ است.

از منظری دیگر، حیات دولت واحد سیاسی ایران با حمله اعراب فروپاشید، اتفاقا این فروپاشی، زمینه مناسبی را برای مطالعه ویژگی های فرهنگی ایرانی فراهم می آورد، زیرا دولت و حکومت قابل فروپاشی است، اما ویژگی های فرهنگی امتداد دارند.

با این اوصاف به بررسی نهضت فرهنگی ایرانیان از قرن دوم الی ششم می پردازیم،

بر مبنای دیدگاه جامعه شناسی هنر و ادبیات، در جامعه ابتدا آثار هنری (امر پیشا زبانی) و سپس آثار ادبی شکل می گیرند تا دیالکتیک هنر و ادبیات و جامعه تشکیل گردد. در همان قرن اول، موسیقی ایرانی به عنوان اثر ادبی تولیدات خود را آغاز نمود، تولیداتی که زمینه ساز تولیدات ادبی در قرن های دوم و سوم شد.

وی بیان می کند :قرون دوم و سوم را می توان آغاز بازخوانی متون پهلوی، و ورود ایده های خرد خسروانی در عالم فلسفه ورزی در ایران بعد از اسلام قلمداد نمود.

پس از آن در قرن چهارم با جریان فرهنگ نویسی برای زبان های ایرانی مانند: سغدی، فارسی دری و....   و شکل گیری اولین اشعار ایرانی مواجه هستیم .

عمده این اشعار به زبان فارسی است که نشان می دهد، زبان فارسی، زبان ملی ایرانیان بوده است. مهم ترین ویژگی زبان ملی این است که زبانی قابل فهم و درک برای گروه های مختلف قومی و اجتماعی یک جامعه است.

رودکی، شهید بلخی، ابوشکور بلخی، حکیم کسایی مروزی از شعرای این دوران هستند.

مهم ترین شعر رودکی، بوی جوی مولیان است، این شعر به ستایش (شاه) می پردازد، شاه در نگرش اسطوره ای ایرانی، یک فرد نیست، بلکه نشانی از فره کیانی یا انسان کامل است. فره کیانی از مهم ترین ارکان حکمت خسروانی است، بر مبنای همین شناخت اسطوره ای است که در قرن پنجم مهم ترین آثار حماسی ایران مانند: شاهنامه های منطوم و منثور، که مشهورترین آنها شاهنامه فردوسی است، گرشاسب نامه اسدی طوسی، علی نامه منسوب به ربیع، پدیدار می شوند.

اکر قرن پنجم، قرن شکوفایی آثار حماسی است، قرن ششم را می توان قرن شکوفایی آثار عاشقانه قلمداد نمود، که مشهور ترین آنها، منظومه های نظامی است.

یکی از مهم ترین جنبه های آثار ادبی، بعد حکمی آن است، که از آثار کلامی و فلسفی تا پندهای عامیانه را در بر می گیرد.

این بخش از آثار با ترجمه متون پهلوی به عربی و فارسی آغاز می گردد، و در فرهنگ ایرانی امتداد دارد. نکته جالب توجه این است که این آثار:

1.نگاه قومی و نژادی ندارند.

2.سعی بر فهم عقلانی از دین است. بدین جهت با فقه بدون حکمت به شدت مخالف است که بارزترین نمونه های آن در آثار: زکریای رازی در قرن چهارم، حکیم عمر خیام در قرن پنجم و حکیم سنایی در قرن ششم تجلی دارد.

3.عقل در نهضت فرهنگی ایرانیان، بر مبنای خرد و حکمت خسروانی است. بر این مبنا، عقل سلسله مراتبی دارد، سلسله مراتب عقل را فارابی و ابن سینا و سهروردی مورد تاکید قرار داده اند. حتی افرادی مانند غزالی و فخررازی که ظاهرا اشعری مسلک هستند، در بن مایه استدلال های خود (به عنوان مثال ایرادها و تکفیرهای غزالی به ابن سینا) به حکمت خسروانی نزدیک می شوند..

در حکمت خسروانی،   فره کیانی (انسان کامل) نماینده عقل کل یا عقل فعال می باشد.

در این مقال در حد اقتضاء برخی از ویژگی های نهضت فرهنگی ایرانیان از قرن دوم الی ششم را به عنوان نتیجه گیری، شماره می کنم، هر چند که می توان، موارد بیشتری در این راستا به این سیاهه افزود.

خانم نظری در ادامه سوالی را مطرح می کند و می گوید :

آیا نتایج تحقیق شما نشان می دهد که ادبیات در این قرون توسعه گرا بوده است ؟

اقای حجت پناه بابیان یک مثال پاسخ می دهد و می گوید :در سال 1304 زمانی که مجلس رای انحلال قاجاریه و روی کار امدن پهلوی داد در آن زمان امتداد جنبش مشروطه بود و خیلی از گروه ها جمهوری خواه بودند و ایران جمهوری خواه نشد اما در نهایت آنچه حادث می شود برایند خاص جامعه است اگر نظام شاه آمد در نهایت به عنوان یک کنش جمعی خواست جامعه بود و همین مسئله در سال 1357 ایجاد شد . کسی می تواند حکومت را در دست گیرد که نسبت خود را بتواند با امر مقدس برای عموم جامعه توضیح دهد .

مهم ترین چیزی که ادبیات برای ما می آورد شناخت ویژگیهای ثابت و لا تغیر جامعه است این ویژگیهای ثابت در بزنگاهای تاریخ تکرار شده است .

اقای تمدن تجربه ی زیسته ی خود را در مورد خواندن داستان (داش آکل) برای دانشجویانشان بیان می کند و در ادامه می افزاید :شیعه یک ورژن ایرانی اسلامی است و قبل از اینکه این مذهب بخواهد در ایران شکل بگیرد پیش زمینه ی آن در جاهای دیگر وجود داشته است .

اقای برهمند نیز در مورد تمدن چندین هزار ساله ایران مطالبی را عنوان می کند و می گوید: وقتی اسلام به ایران آمد اصولا حرکتها از بیابان شروع شده و به شهر ختم شده است . وقتی مغولها و ترکها و عربها می آیند ابتدا این قومها سازنده هستند و یک خون جدیدی در رگ تمدن شهری بوجود می آید یک دوره رشد و نمو دارد و نهایتا مثل انسان دچار انحطاط می شود . مشکل ما زندگی اقتصادی مردم است و مردم به یک حداقلی نیاز دارند . منتها به دلیل شرایط مختلف ادبیات ،سخنگوی همه ی فرهنگ ما شده است .ما تا غذا نخوریم و امکانات اولیه نداشته باشیم ادبیات هم پا نمی گیرد . ایران در گذشته وسط دنیا بوده است و ما رابط فرهنگ بوده ایم ،می گرفتیم ،تغییر می دادیم و مبادله می کردیم .در ادامه به نداشتن نظریه پرداز و فیلسوف انتقاد کردند.

آقای صاحب داد می گوید :قبل ازاینکه به ایران حمله کنند ،مردم شعر داشتند و در بازارهای مکاره شعر می گفتند و صله می گرفتند و به خانه ی کعبه به عنوان معلقات اویزان می کردند . چیزی که حائز اهمیت است این است که کل این دوران توسعه گرا بوده است . رودکی بعد از دو قرن سکوت پیش زمینه ای ذهنی را برای ایجاد یک فونداسیون برای ایرانیت آماده می کند .ایرانیها بومی سازی می کنند و تفرقه را بین مسلمین که بر ما مسلط شدند تحت عنوان شیعه گری ایجاد می کنند و می گویند امام سوم شیعیان داماد یزدگرد سوم بوده و در نتیجه فره ی ایزدی دنبالش هست از آن به بعد اسم امامان و امام زاده ها را السلطان می گذارند . در قرن چهارم با خیام مواجه می شویم که علم را مطرح می کند و شیخ اشراق سهروری می اید و از آنجاییکه ما بعد از اسلام حرکات سینوسی داشتیم به پختگی رسیدیم . قرن هفتم مغول حمله می کند و می خواهد همه چیز را از بین ببرد ولی اندیشه ی ایرانیت که مبانی فکری و نظری قوی داشت باعث می شود مغول در ما هضم شود .حمله ی بعدی که صفویه بود بدترین آسیب را به ما زد . سپس شاه اسماعیل آمد و ایران یکپارچه را مطرح کرد . ما تلفیقی داشتیم از ایرانیت و مذهب و تا رسیدن به مشروطه در سقوط فرو رفته بودیم و بعد دوره ی پهلوی را داریم تا سال 1357 که بعد از ان برگشتیم . همین الان هم ما به سمت توسعه رفتیم و بستری که جامعه ایجاد کرده می خواهد ما را به سمت ایرانیت ببرد .  

خانم نظری می گوید  : با مثالهای آقای حجت پناه من نتیجه گرفتم که با نگاه به قالب فره کیانی و تا این ویژگیها در ادبیات فرهنگی این سرزمین است ما به توسعه نخواهیم رسید .این ادعای بزرگی است اگر بخواهیم اینگونه بیندیشیم.

خانم نظری در ادامه سوالی را مطرح می کند و می گوید :

آیا نتایج تحقیق شما نشان می دهد که ادبیات در این قرون توسعه گرا بوده است ؟

اقای حجت پناه بابیان یک مثال پاسخ می دهد و می گوید :در سال 1304 زمانی که مجلس رای انحلال قاجاریه و روی کار امدن پهلوی داد در آن زمان امتداد جنبش مشروطه بود و خیلی از گروه ها جمهوری خواه بودند و ایران جمهوری خواه نشد اما در نهایت آنچه حادث می شود برایند خاص جامعه است اگر نظام شاه آمد در نهایت به عنوان یک کنش جمعی خواست جامعه بود و همین مسئله در سال 1357 ایجاد شد . کسی می تواند حکومت را در دست گیرد که نسبت خود را بتواند با امر مقدس برای عموم جامعه توضیح دهد .

مهم ترین چیزی که ادبیات برای ما می آورد شناخت ویژگیهای ثابت و لا تغیر جامعه است این ویژگیهای ثابت در بزنگاهای تاریخ تکرار شده است .

اقای تمدن تجربه ی زیسته ی خود را در مورد خواندن داستان (داش آکل) برای دانشجویانشان بیان می کند و در ادامه می افزاید :شیعه یک ورژن ایرانی اسلامی است و قبل از اینکه این مذهب بخواهد در ایران شکل بگیرد پیش زمینه ی آن در جاهای دیگر وجود داشته است .

اقای برهمند نیز در مورد تمدن چندین هزار ساله ایران مطالبی را عنوان می کند و می گوید: وقتی اسلام به ایران آمد اصولا حرکتها از بیابان شروع شده و به شهر ختم شده است . وقتی مغولها و ترکها و عربها می آیند ابتدا این قومها سازنده هستند و یک خون جدیدی در رگ تمدن شهری بوجود می آید یک دوره رشد و نمو دارد و نهایتا مثل انسان دچار انحطاط می شود . مشکل ما زندگی اقتصادی مردم است و مردم به یک حداقلی نیاز دارند . منتها به دلیل شرایط مختلف ادبیات ،سخنگوی همه ی فرهنگ ما شده است .ما تا غذا نخوریم و امکانات اولیه نداشته باشیم ادبیات هم پا نمی گیرد . ایران در گذشته وسط دنیا بوده است و ما رابط فرهنگ بوده ایم ،می گرفتیم ،تغییر می دادیم و مبادله می کردیم .در ادامه به نداشتن نظریه پرداز و فیلسوف انتقاد کردند.

آقای صاحب داد می گوید :قبل ازاینکه به ایران حمله کنند ،مردم شعر داشتند و در بازارهای مکاره شعر می گفتند و صله می گرفتند و به خانه ی کعبه به عنوان معلقات اویزان می کردند . چیزی که حائز اهمیت است این است که کل این دوران توسعه گرا بوده است . رودکی بعد از دو قرن سکوت پیش زمینه ای ذهنی را برای ایجاد یک فونداسیون برای ایرانیت آماده می کند .ایرانیها بومی سازی می کنند و تفرقه را بین مسلمین که بر ما مسلط شدند تحت عنوان شیعه گری ایجاد می کنند و می گویند امام سوم شیعیان داماد یزدگرد سوم بوده و در نتیجه فره ی ایزدی دنبالش هست از آن به بعد اسم امامان و امام زاده ها را السلطان می گذارند . در قرن چهارم با خیام مواجه می شویم که علم را مطرح می کند و شیخ اشراق سهروری می اید و از آنجاییکه ما بعد از اسلام حرکات سینوسی داشتیم به پختگی رسیدیم . قرن هفتم مغول حمله می کند و می خواهد همه چیز را از بین ببرد ولی اندیشه ی ایرانیت که مبانی فکری و نظری قوی داشت باعث می شود مغول در ما هضم شود .حمله ی بعدی که صفویه بود بدترین آسیب را به ما زد . سپس شاه اسماعیل آمد و ایران یکپارچه را مطرح کرد . ما تلفیقی داشتیم از ایرانیت و مذهب و تا رسیدن به مشروطه در سقوط فرو رفته بودیم و بعد دوره ی پهلوی را داریم تا سال 1357 که بعد از ان برگشتیم . همین الان هم ما به سمت توسعه رفتیم و بستری که جامعه ایجاد کرده می خواهد ما را به سمت ایرانیت ببرد .  

خانم نظری می گوید  : با مثالهای آقای حجت پناه من نتیجه گرفتم که با نگاه به قالب فره کیانی و تا این ویژگیها در ادبیات فرهنگی این سرزمین است ما به توسعه نخواهیم رسید .این ادعای بزرگی است اگر بخواهیم اینگونه بیندیشیم.

خانم نظری در ادامه سوالی را مطرح می کند و می گوید :

آیا نتایج تحقیق شما نشان می دهد که ادبیات در این قرون توسعه گرا بوده است ؟

اقای حجت پناه بابیان یک مثال پاسخ می دهد و می گوید :در سال 1304 زمانی که مجلس رای انحلال قاجاریه و روی کار امدن پهلوی داد در آن زمان امتداد جنبش مشروطه بود و خیلی از گروه ها جمهوری خواه بودند و ایران جمهوری خواه نشد اما در نهایت آنچه حادث می شود برایند خاص جامعه است اگر نظام شاه آمد در نهایت به عنوان یک کنش جمعی خواست جامعه بود و همین مسئله در سال 1357 ایجاد شد . کسی می تواند حکومت را در دست گیرد که نسبت خود را بتواند با امر مقدس برای عموم جامعه توضیح دهد .

مهم ترین چیزی که ادبیات برای ما می آورد شناخت ویژگیهای ثابت و لا تغیر جامعه است این ویژگیهای ثابت در بزنگاهای تاریخ تکرار شده است .

اقای تمدن تجربه ی زیسته ی خود را در مورد خواندن داستان (داش آکل) برای دانشجویانشان بیان می کند و در ادامه می افزاید :شیعه یک ورژن ایرانی اسلامی است و قبل از اینکه این مذهب بخواهد در ایران شکل بگیرد پیش زمینه ی آن در جاهای دیگر وجود داشته است .

اقای برهمند نیز در مورد تمدن چندین هزار ساله ایران مطالبی را عنوان می کند و می گوید: وقتی اسلام به ایران آمد اصولا حرکتها از بیابان شروع شده و به شهر ختم شده است . وقتی مغولها و ترکها و عربها می آیند ابتدا این قومها سازنده هستند و یک خون جدیدی در رگ تمدن شهری بوجود می آید یک دوره رشد و نمو دارد و نهایتا مثل انسان دچار انحطاط می شود . مشکل ما زندگی اقتصادی مردم است و مردم به یک حداقلی نیاز دارند . منتها به دلیل شرایط مختلف ادبیات ،سخنگوی همه ی فرهنگ ما شده است .ما تا غذا نخوریم و امکانات اولیه نداشته باشیم ادبیات هم پا نمی گیرد . ایران در گذشته وسط دنیا بوده است و ما رابط فرهنگ بوده ایم ،می گرفتیم ،تغییر می دادیم و مبادله می کردیم .در ادامه به نداشتن نظریه پرداز و فیلسوف انتقاد کردند.

آقای صاحب داد می گوید :قبل ازاینکه به ایران حمله کنند ،مردم شعر داشتند و در بازارهای مکاره شعر می گفتند و صله می گرفتند و به خانه ی کعبه به عنوان معلقات اویزان می کردند . چیزی که حائز اهمیت است این است که کل این دوران توسعه گرا بوده است . رودکی بعد از دو قرن سکوت پیش زمینه ای ذهنی را برای ایجاد یک فونداسیون برای ایرانیت آماده می کند .ایرانیها بومی سازی می کنند و تفرقه را بین مسلمین که بر ما مسلط شدند تحت عنوان شیعه گری ایجاد می کنند و می گویند امام سوم شیعیان داماد یزدگرد سوم بوده و در نتیجه فره ی ایزدی دنبالش هست از آن به بعد اسم امامان و امام زاده ها را السلطان می گذارند . در قرن چهارم با خیام مواجه می شویم که علم را مطرح می کند و شیخ اشراق سهروری می اید و از آنجاییکه ما بعد از اسلام حرکات سینوسی داشتیم به پختگی رسیدیم . قرن هفتم مغول حمله می کند و می خواهد همه چیز را از بین ببرد ولی اندیشه ی ایرانیت که مبانی فکری و نظری قوی داشت باعث می شود مغول در ما هضم شود .حمله ی بعدی که صفویه بود بدترین آسیب را به ما زد . سپس شاه اسماعیل آمد و ایران یکپارچه را مطرح کرد . ما تلفیقی داشتیم از ایرانیت و مذهب و تا رسیدن به مشروطه در سقوط فرو رفته بودیم و بعد دوره ی پهلوی را داریم تا سال 1357 که بعد از ان برگشتیم . همین الان هم ما به سمت توسعه رفتیم و بستری که جامعه ایجاد کرده می خواهد ما را به سمت ایرانیت ببرد .  

خانم نظری می گوید  : با مثالهای آقای حجت پناه من نتیجه گرفتم که با نگاه به قالب فره کیانی و تا این ویژگیها در ادبیات فرهنگی این سرزمین است ما به توسعه نخواهیم رسید .این ادعای بزرگی است اگر بخواهیم اینگونه بیندیشیم.

آقای ناظری صحبت‌های خود را جمع‌بندی کرده و بیان می کند : ما باید در کلیات بحثمان به یک پارادایم سازی برسیم ما نباید نگران این باشیم که مدرنیته را نمی‌شناسیم یا شناخت ما محدود است. ما باید بتوانیم ادبیات توسعه‌گرا و کارآفرینی ادبیات را داشته باشیم و به سمت کارآفرینی ادبیات پیش برویم. ادبیات توسعه‌گرا باید بتواند در حوزه‌های توسعه فرهنگی گام بردارد و ما و ما در عمل به شکل پراکتیکال از ادبیات نه به شکل نوشتاری فقط در قالب صنعت ادبی بتوانیم استفاده کنیم تا ایران بتواند در مسیر توسعه با شتاب و سرعت بیشتری قرار گیرد ما باید زمینه سازی ادبیات در قالب کارآفرینی ادبیات و کارآفرینی به مثابه صنعت ادبیات را بیاموزیم به عنوان یک منبع معرفی کنیم که چگونه می‌تواند در آینده ایران تاثیرگذار باشد.

آقای تدین در ادامه بحث می افزاید :تحول سال ۵۷ از پس زمینه نهضت ترجمه حزب توده شروع می‌شود برای خودم این سوال بود که چطور ما در دهه ۴۰ و ۵۰ از لحاظ هنر این همه قله داشتیم مثل نیما یوشیج شاملو اخوان همچنین در سینما تئاتر و نمایشنامه نویسی. وقتی ادبیات را در نظر بگیریم پس زمینه ذهنی منجر می‌شود به یک تحول. در حقیقت تحولات سال ۵۷ نتیجه آن ذهنیت‌های تاریخی ما بود و آن ادبیاتی بود که داشتیم مثل شعرهای شاملو و آن ادبیات چریکی که هر کس از آن را می‌خواند و اسلحه داشت به خیابان‌ها می‌رفت البته ادبیات بعدها متاثر از تحولات اجتماعی شقرون دوم و سوم را می توان آغاز بازخوانی متون پهلوی، و ورود ایده های خرد خسروانی در عالم فلسفه ورزی در ایران بعد از اسلام قلمداد نمود.

نتیجه گیری :

.آثار قرون دوم تا ششم هجری در زمینه های متفاوت ادبی، فلسفی، کلامی، سیاست، اخلاق و..... دارای جنبه ادبی والا نیز هستند. زیرا در نگاه ایرانی ساحت سخن، ساحت حکمت نیز می باشد..

2.هر چند در این قرون، با مشارب و مسالک متعدد فکری در جنبه های مختلف، فلسفی و سیاسی و کلامی و.... مواجه هستیم، اما اصول زیر وجه مشترک آنان است:

اعتقاد به سلسله مراتب عقل

وجود عقل کل و عقل فعال در بالای این سلسله مراتب

اعتقاد به انسان کامل به عنوان نماینده عقل کل،

می توان دریافت که تمام مسالک و مشارب، تحت تاثیر حکمت خسروانی بوده اند.

_3.بر مبنای نگرش خسروانی است، که شکوفایی حماسه بر شکوفایی منظومه های عاشقانه تقدم دارد، از نظر ادبی، مهم ترین ویزگی حماسه این است که قهرمان آن، خرد خودبنیان ندارد.

_در نهضت فرهنگی ایرانیان، سعی بر مواجه عقلانی با دین است، و فقه بدون حکمت طرد می شود.4

_5.برای ایران امروز، نیز باید درک کرد که علی الاصول بنیان فرهنگی این جامعه بر اساس پیوند میان عقل کل و فره کیانی است، بنابراین ایده های اومانیستی در نهایت در جامعه ایران مورد پذیرش نخواهند بود، هم چنین، بدون مواجهه عقلانی با دین، آن را به فقهی بی حکمت تقلیل داده ایم، و فقه بدون حکمت محکوم به زوال است

6 نسبت ادبیات و توسعه:

الف_ هنر و ادبیات به عنوان پدیده هایی سود آفرین. مانند: جذب توریست توسط دولت ترکیه با تمسک به مزار مولوی و مناسک وابسته به آن که این سطحی ترین رابطه میان ادبیات و توسعه است ..

ب_شناخت شرایط جامعه با تحلیل آثار ادبی، که لایه ای عمیق تر از نسبت توسعه و ادبیات را مشخص می سازد. زیرا

ج_ اما مهم ترین نسبت ادبیات و توسعه، فهم ویژگی های ثابت و لایتغیر فرهنگی و هویتی یک جامعه به واسطه هنر و ادبیات است . فرهنگ و هویت عناصر سیال و ثابت دارند، بدون توجه به ویژگی های ثابت فرهنگ در درازنای تاریخی عملا هیچ گونه توسعه ای امکان پذیر نیست

7. . مهم ترین ویژگی زبان ملی این است که زبانی قابل فهم و درک برای گروه های مختلف قومی و اجتماعی یک جامعه است

8 مهم ترین چیزی که ادبیات برای ما می آورد شناخت ویژگیهای ثابت و لا تغیر جامعه است این ویژگیهای ثابت در بزنگاهای تاریخ تکرار شده است .

9. وقتی اسلام به ایران آمد اصولا حرکتها از بیابان شروع شده و به شهر ختم شده است . وقتی مغولها و ترکها و عربها می آیند ابتدا این قومها سازنده هستند و یک خون جدیدی در رگ تمدن شهری بوجود می آید یک دوره رشد و نمو دارد و نهایتا مثل انسان دچار انحطاط می شود . مشکل ما زندگی اقتصادی مردم است و مردم به یک حداقلی نیاز دارند . منتها به دلیل شرایط مختلف ادبیات ،سخنگوی همه ی فرهنگ ما شده است .ما تا غذا نخوریم و امکانات اولیه نداشته باشیم ادبیات هم پا نمی گیرد . ایران در گذشته وسط دنیا بوده است و ما رابط فرهنگ بوده ایم ،می گرفتیم ،تغییر می دادیم و مبادله می کردیم .در ادامه به نداشتن نظریه پرداز و فیلسوف انتقاد کردند.

10. وقتی ما در ادبیات داریم توسعه پیدا می کنیم قطعا در توسعه و اقتصاد وادبیات چون از شناخت ذهن ادمها شروع می شود وقتی این تغییر شروع می شود در ذهن تمام مولفه ها ی دیگه این تغییر وجود دارد و این چرخه ادامه پیدا می کند و خودش را اصلاح می کند و کسی نمی تواند انرا متوقف کند.

11. چون جامعه خودمان را نمی‌شناسیم.این به این معنا نیست که ما در جاهای دیگر مانند اجرا مشکل نداریم ولی بحث این است که مهمترین مشکل ما مشکل معرفتی است و ما جامعه خودمان را نمی‌شناسیم ادبیات ابزاری است که می‌تواند در شناخت به ما کمک کند.

12. و ما نباید تقلید کنیم وقتی مشکل جامعه را بشناسیم راه حل باید از درون خودمان به وجود بیاید و هنوز ما به این مرحله نرسیم.

13: توسعه رسیدن به کیفیت زیست بهتر است ما در مورد توسعه چند بعدی نگاه می‌کنیم وقتی به مسائل و دردها توجه می‌کنیم و به گذشته‌ها و انباشت‌ها فکر می‌کنیم و نسبت به انباشتها چه چیزهایی برای امروز و آینده مفید هستند.