روز دوشنبه مورخ 22 اسفند 1399 دراولين سالگرد درگذشت دکتر فريبرز رئیس دانا انجمن جامعه شناسی ايران نشستی را به منظور نکوداشت مقام علمی ايشان با حضور پيام روشنفکر(مديرنشست)؛ کمال اطهاری؛ فرشاد مومنی؛ سعيد مدنی؛ حسن رفيعی؛ سیدحسين سراج زاده برگزار کرد. در اين نشست ابتدا دکتر پيام روشن فکر ضمن خیرمقدم به حضار و بزرگداشت ياد دکتر رئیس دانا با اشارهای به يادداشت خود که در زمان درگذشت دکتر رئیس دانا در وبسايت انجمن منتشر شده بود مقدمۀ کوتاهی بيان کرد و مهمانان به ترتيب به ايراد سخنان خود پرداختند.
کمال اطهاری:
معجزه کن، معجزه کن که معجزه تنها دستکار توست اگر دادگر باشی؛ که در این گستره گرگاناند مشتاق بر دریدن بی دادگرانۀ آن که دریدن نمیتواند و دادگری معجزۀ نهائی است... از شاملو، خطابهی آسان، در اميد.
فریبرز رئیس دانا همواره در مجری آتشفشانها در پی معجزۀ نهایی بود، در فکر و در عمل. هر کجا که برای دادگری فرا خوانده میشد، بیدریغ حاضر بود. به دادگری برای بی دادگری در حق کارگران، مردم و نویسندگان؛ و آن سرو بلند سبز خندان هر کجا میرفت نمایان بود. مارکس در نقد فلسفۀ حق هگل گفته بود: "سلاح نقد نمیتواند جای انتقاد با اسلحه را بگیرد. قدرت مادی را باید با نیروی مادی سرنگون کرد، اما نظریه نیز همین که تودهها را فرا بگیرد به نیروی مادی تبدیل میشود." و مارکس این گونه ادامه میداد که: "آن نظریهای تودهها را فرا میگیرد که رادیکال باشد و رادیکال یعنی به ریشه پرداختن و ریشۀ همه چیز انسان است." فریبرز بیتردید نظریهپرداز رادیکال بود که به انسان میپرداخت. در پراکسیس نه به صورت نظریهگویی یا نظریه پردازی انتزاعی، و پراکسیس یعنی به کار گرفتن نظریه برای دگرگونی اجتماعی و فریبرز این را خوب میدانست و خوب بلد بود. به خاطر 30 سال رفاقتی که ما با هم داشتیم و کارهای مختلفی که در نشریات، محیط کار و همکاریهایی که داشتیم، در این گفتار میخواهم به مقام علمی او در سوسیالیسم علمی بپردازم. در واقع موافقان سوسیالیسم خیلیهایشان و اکثریت قریب به اتفاق مخالفان سوسیالیسم، آن را به ایدئولوژی تقلیل میدهند، در صورتی که سوسیالیسم علمی (و نه تخیلی)، دانش تاریخ سازی است و مقام فریبرز رئیس دانا در این دانش تاریخساز بسیار بالا بود. در همان پراکسیس، یعنی توانایی اینکه نظریه را به عمل اجتماعی برای دگرگونی آن تبدیل کند. این خصیصه، خصیصۀ بسیار مغفولی است و همانطور که عرض کردم برای آنهایی که مخالف سوسیالیسم هستند، و حتی نزد سوسیالیستها، اعم از سوسیالیست ماتریالیستی یا غیر ماتریالیستی، بسیار مغفول است و از این بابت مقام علمی رئیس دانا میتواند برای ما یک آموزۀ بسیار مفیدی باشد، برای از دانش تاریخ سازی استفاده کردن. رئیس دانا به علم اقتصادیا علم اقتصاد نئوکلاسیک دانا بود و این در کارهایش بخصوص در زمینهی شهرسازی کاملاً قابل مشاهده است. ریاضی را هم خوب میدانست و این استفادهای که او از این دانش و از نظریات علم کلاسیک میکرد با دانایی بود. مارکس در مقدمۀ کتاب سرمایه میگوید علم اقتصاد سوسیالیستی هنوز انکشاف پیدا نکرده است و در دل مبارزۀ طبقاتی انکشاف پیدا میکند. تا آن زمان که علم اقتصاد سوسیالیستی کاملاً انکشاف پیدا کرده باشد و شکل گرفته باشد، علم اقتصاد سرمایهدارانه واقعیت دارد، علم اقتصاد سرمایهداری، همان است که مارکس در آن زمان به آن اقتصاد سیاسی میگفت. اگر این علم واقعیت دارد، که دارد، پس باید آن را دانست. یکی از آموزههای فریبرز دانستن علم اقتصاد سرمایهداری یا نئوکلاسیک است. این صحبت مارکس طبق معمول نبوغ آمیز است چون در دهۀ ۱۹۷۰ آکادمیسینهای اقتصاددان شوروی اعلام میکنند که ما نقایص بزرگی در علم موجود اقتصاد سوسیالیستی کشف کردیم (کتابهایش در کتابخانۀ من هست از انتشارات پروگرس است)، آن چیزی که قبلاً به عنوان علم اقتصاد سوسیالیستی بود. میبایست برگردیم به مارکس و این علم را دوباره بسازیم، ولی دیگر دیر شده بود. در واقع روشهایی که پیش از این برای اداره اقتصاد شوروی به کار گرفته میشد علم اقتصاد سوسیالیستی نبود. اگر چنین است باید از علم اقتصاد نئوکلاسیک استفاده کنیم برای اینکه بتوانیم برای مردم توسعه و رشد اقتصادی را به ارمغان بیاوریم. این کار را فریبرز در کارهایش میکرد و به نظر من اگر فرصت داشت، از دانشگاه رانده نمیشد و آنقدر شور مهار نشده برای دادگری نداشت، میتوانست علم اقتصاد سوسیالیستی را برای ایران انکشاف بدهد. همان کاری که اسکار لانگه کرد، میدانید که اسکار لانگه هاروارد درس خوانده بود و فریبرز در مدرسۀ اقتصاد لندن که در همان شأن و شاید هم بالاتر باشد لانگه که اقتصاد نئوکلاسیک خوانده بود. وقتی سوسیالیست شد، سوسیالیسم بازار را به جهان معرفی کرد. تا مدتی هم خیلی کارآمد بود اما چون باز به انکشاف آن ادامه نداد، نفائص این علم اقتصاد باز به فروپاشی در حتی یوگوسلاوی هم انجامید. البته هم باید حسرت خورد چون این علم اقتصاد مبتذلی که در دانشگاهها رایج است ـ البته بعضی دانشگاهها ـ ثمرش را داریم میبینیم که راندن کسانی مثل رئیس دانا چه آسیبهایی به جامعه و چه رنجهایی برای این جامعه به دنبال آورده و در عین حال گوشزدی است به افراد زیادی که اقتصاد میخوانند و گرایش سوسیالیستی دارند که باید با تسلط به علم اقتصاد نئوکلاسیک این انکشاف را دنبال کنند. یعنی از رئیس دانا بیاموزند. او یک فعال کامل اجتماعی هم بود و برای همین هم وقت زیادی نتوانست برای انکشاف بگذارد، ولی باید از ترجمهها و در واقع نظریهها و غیره به سوی این انکشاف رفت. این انکشاف در دل مبارزه طبقاتی به دست میآید و سالیان سال هم طول خواهد کشید که این علم انکشاف پیدا کند. مثل چینیها حداقل در گفتارشان جز این ادعا ندارند که هنوز اقتصاد سوسیالیستی را باید انکشاف بدهند و چیزی را که دارند راه سوسیالیسم است نه اقتصاد سوسیالیسم. نکتۀ مهم دیگری را که از رئیس دانا میتوان آموخت، به عنوان جایگاه علمی در سوسیالیسم علمی، با این حرف مارکس در مقدمه کتاب سرمایه باز میکنم. مارکس در مقدمۀ کتاب سرمایه میگوید من این کتاب را نوشتهام تا نشان بدهم جهش ممکن نیست. بلکه ما تنها میتوانیم درد زایمان تکامل بشر را کوتاهتر و کم رنجتر کنیم. خیلیها گمان میکنند مارکس کتاب سرمایه را نوشته است برای اینکه بشر جهش کند و این تفسیر را به اشتباه ترویج میدهند. اما رئیس دانا این را به خوبی میدانست که جهش ممکن نیست، برای همین هم جبهه اندیش بود و جبهه را با نیروهای دیگر اجتماعی مشروط به رهبری طبقه کارگر نمیکرد و دچار این اشتباه بزرگ نبود که چپ بودن یعنی اینکه اگر بخواهی جبههای تشکیل بدهی با جریانات دیگر، این جبهه یعنی اینکه تو باید رهبری داشته باشی. ما از ابتدا در نشریه رونق، که فکر میکنم اولین نشریۀ مستقل بعد از انقلاب بود و سال ۶۸ درآمد و با فریبرز در هیئت تحریریهاش بودیم و بعد پیوستیم به ایران فردا، رفتار و سلوک جبهه اندیش وی را کاملاً دیدیم و او حتی از اینکه کاندیدای نمایندگی جریان ملی شود رویگردان نبود. این را کاملاً به صورت بسیار مشخص هم بیان میکند، به خصوص در کارهای آخر و به مصاحبههای آخر فریبرز میپردازم. مثلاً در مصاحبهای که سال 94 در سایت میدان منتشر شد، میگوید مشروطه شکست خورد و ما هنوز در همان شکست زندگی میکنیم. مطالبات دموکراتیک مشروطه هنوز ادامه دارد. بعد تحلیل بسیار جالبی دارد و میگوید به گمان ما، «فساد فقط فساد شاه بود و نزدیکان او. عدهای خوش طینت فکر میکردند با زدن عناصر شاه مسأله حل میشود. تقصیری هم نداشتند چون فرهنگ مبارزه همین بود. (اما) شما برای تحول اجتماعی به نیروی اجتماعی نیز نیاز دارید. رسیدن به این واقعیت دیدگاه ویژهای نیاز دارد. شما پیامآور یک تحول تاریخی هستید. دموکراتیزه کردن جامعه چند مولفۀ اصلی دارد، آزادی مطبوعات، تشکلات کارگری و صنفی با قدرت اجتماعی بالا و انتخابات آزاد.« این یک درس بزرگی است برای تاریخ و شما نمیتوانید فقط به نیروی دانشجو تکیه کند و یا فقط شعار آزادی بدهید. این همان نکتهی مغفولی است که عبدی عزیز در مصاحبۀ خود با BBCاشاره داشت، ایشان میگفتند ما حتماً یک کمبودی داریم که نمیتوانیم تحول را ایجاد کنیم. بله، این کمبود وجود دارد برای اینکه علم تاریخ سازی را باید آموخت. چون علم تاریخ سازی وجود ندارد این واقعه رخ میدهد که ما نمیتوانیم جامعه را دگرگون کنیم. باز از رئیس دانا ادامه میدهم که تحلیل مشخصش را از شرایط مشخص ببینید. میگوید: "در سرمایهداری دولتی، دولت عملکرد سرمایهداران است. در ایران هم سرمایهداری بوروکراتیک، هم سرمایهداری خصوصی، هم سرمایهداری داریم. این یکی در تمام تاریخ سرمایهداری بی مثال است. یعنی ایدئولوگها صاحبان سرمایۀ بزرگ هستند. از آن آدمهای مقدس چلهنشین، دعا خوان و ریاضتکش خبری نیست، گروهی بزرگ از آنها صاحبان سرمایههای بزرگ هستند." (این همان چیزی است که من به آن میگویم نئوفئودالیسم). فریبرز ادامه میدهد:"تغییر میانجی میخواهد، ذهنیت طبقاتی وقتی انفرادی باشد و وقتی میانجیهای جمعی نداشته باشد منشأ تغییر نخواهد بود. تغییر اساسی حزب میخواهد، سازمان میخواهد، وگرنه تنشها در خود میمیرند. بین طبقهای در خود و طبقهای برای خود فاصلهای است که هنوز پر نشده است. دولتها عوض میشوند و باز وضع همان است که بود. تا چند سال قبل که این حرفها را میزدیم میگفتند احمدینژادی هستی. ما نتوانستیم این آدمها را مجاب کنیم که احمدینژاد راستگراترین دولتی بود که به چشم دیدیم، عدالت، کمونیسم، سوسیالیسم، رفاه فرق میکند با برنامههای این دولت." این تحلیل مشخص از شرایط مشخص، بسیار اساسی است برای همه نیروهای سیاسی فعال کنونی و فعالان مدنی که دچار نسیان طبقاتی هستند، به خصوص جریان اصلاحطلب که من در جاهای دیگر هم گفتم که دچار نسیان طبقاتی شدهاند. یعنی یک نوع گریز از تاریخ سازی، به خاطر اینکه سوسیالیسم را امر ایدئولوژیک تلقی کردند. در واقع بدون تحلیل طبقاتی، شما بلوک تاریخی (یا جبهه) را نمیتوانید تعریف کنید. بلوک تاریخی را نتوانید تعریف کنید و مرحله انقلاب را نتوانید تعریف کنید، استراتژی دگرگونی نخواهید داشت. تحلیلهایتان بطور تاکنیکی و روزمره به حوزۀ سیاسی معطوف میشود، بسیار منفعلانه. و اگر حوزه سیاسی انحصارطلب بسیار سخت گرفت، بهجای اصلاحطلب میشوید استمرار طلب! یعنی شما استراتژی ندارید. میخواهید ائتلاف کنید با دولت آقای روحانی، صاحب برنامه نیستید که با آن پیوند ببندید، چون ائتلاف شما فقط سیاسی است و برنامه ندارید او هرکاری دلش خواست میکند. وقتی تحلیل بلوکهای تاریخی شد شما میتوانید جبهۀ تاریخی را تعریف کنید. به قول گرامشی بلوک تاریخی با جبهۀ تاریخی و با برنامهای جایگزین را بتوانید تعریف کنید، چون میدانید کجا میخواهید بروید و نیروهایی که این مسیر همراه تو هستند چه کسانی هستند و سراغشان بروی و برای جامعه میانجی شوی. نقش روشنفکر ارگانیک را بازی کنی، نه نقش روشنفکری که با حوزۀ سیاسی درگیر است و با آن استراتژیهایش را تعیین میکند. این از آن آموزههای بسیار مهمی است که در کارهای فریبرز بسیار قابل مشاهده است و آموختنی.
یک موضوع آموختنی دیگر که رئیس دانا میگوید، و بیشتر به چپ در ایران برمیگردد، همان است که مارکس در مانیفست اعلام میکند در مقابل سوسیالیستهای تخیلی، و در زمینۀ برخوردش با «لاسال» است که با «بیسمارک» به یک نوع توافق و ائتلاف رسیده بود، مارکس میگوید این سوسیالیستهای تخیلی مترسک مطلوب استبداد هستند. چرا که خطر بورژوازی را از استبداد بیشتر نشان داده و به این ترتیب تودهها را سوق میدهند به طرف گردنگذاری به مستبد. در نظریه راه رشد غیر سرمایهداری نیز همین انحراف منعکس بود، و رئیس دانا با درایت همه اینها را رد میکند، وقتی که به احمدینژاد در سال ۸۹ برخورد میکند (که باعث زندانش هم شد)، میگوید «دولت آقای احمدینژاد از طریق شوک درمانی وارد نشده، از طریق توهم درمانی وارد شد. یارانهها را به تدریج و قطعه قطعه حذف کردند و حالا دارند جای آن پول به حساب مردم میریزند تا از توهم پولی مردم محروم (سوء) استفاده کنند.» این خط میکشد، بهخصوص با کسانی که به غلط به یک نوعی از احمدینژاد دفاع میکردند و بعضیها هم، حتی برخی مارکسیستهای آمریکایی که جریان چاوز را عین سوسیالیسم میدانستند از احمدینژاد دفاع میکردند، اما رئیس دانا با شجاعت این موضع را رد میکند. یعنی برخوردی که میکند که مخالف شعار از بالا و یا شعار از جلویی است که سوسیالیستهای نامآور جهانی میدانند و این شجاعتش برای چپ ایران بسیار آموزنده است.
اما شاهبیت این آموزههای رئیس دانا برای راهی استرانژیک که برای آینده ما در مبارزات طبقاتی در ایران باید در دستور کارمان قرار بدهیم، آخرین سخنرانی که من از ایشان دیدم در دی ماه ۹۸ در موسسۀ «پرسش» است، که چنین میگوید: "انقلاب ۱۳۵۷ بی برو برگرد انقلابی ضد سلطه بود. در ایران نیز آنچه در متن و بطن و در مویرگ خیابانها در جریان بود، خاص تودهها برای حذف سلطهگری بود. در رأس این سلطهگری «دربار» است. خواست انقلاب عدالت و خلع ید قدرت از سرمایه بود. چون سرمایه عکسبرگردان همان قدرت سیاسی سلطهگر و حضور خانوادۀ وابسته به دربار بود. رهبری و ساخت مدیریت انقلاب در اوایل انقلاب تا حدودی به این خواست پاسخ داد. ابتدا خواست ما اجتماعی کردن بود ولی روح حاکم به سیاستهای شورای انقلاب ملی کردن و سپس دولتی کردن بود. دولتی کردن با ملی کردن و اجتماعی کردن فرق دارد. دولت خود میتواند یک بهرهکش باشد." در اینجا فریبرز با این تصور و توهم که از همان الگوهای نادرست اقتصاد سوسیالیستی در ذهن چپ رسوخ پیدا کرده بود که دولتی کردن را عین اجتماعی کردن میدانست، خط میکشد. این استراتژی بسیار درستی است برای روشنفکران چپ و طبقۀ کارگر که "دولت خود میتواند بهرهکش باشد، آنها (اشاره به جناح راست در حاکمیت است) میخواهند اجتماعی کردن و دولتی کردن یکسان جلوه داده شود." یعنی منظورش این است که ما میخواهیم اجتماعی کنیم و جناح راست میگویند شما میخواهید دولتی کنید، در صورتی که ما نمیخواهیم این کار را بکنیم. این ادامه همان برخوردی است که با احمدینژادیسم کرده بود. در ادامه در واقع هشداری به چپ میدهد و میگوید: "حذف خصوصیسازی بدون دموکراتیزه کردن عمیق اجتماعی نامیسر است." اینجا همان بحثی را عنوان میکند که اریک اولین رایت میگوید، یعنی باید قدرت اجتماعی در مقابل قدرت دولتی و قدرت سرمایه سربلند کند و گذرراههای سوسیالیسم این جهت را دارند. در واقع همان نظریه را با این بیان میگوید: "در مقابل خصوصیسازی سه حالت وجود دارد، دولتی کردن، ملی کردن و اجتماعی کردن. ما طرفدار اجتماعی کردن ثروت و دارایی هستیم. حرکت ضد خصوصیسازی در هر یک از 3 حالت فوق معمولاً زیر فشار جریانها و احزاب چپ شکل میگیرد. همانطور که خصوصیسازی زیر فشار احزاب سرمایهدار." این به نظر من شاهبیت استراتژی آینده براساس علم تاریخسازی است که باید روی آن کار کرد و آن را انکشاف داد. بسیار میشود در مورد فریبرز گفت، اما باشد در زمانی دیگر؛ از فرصتی که به من دادید ممنونم.
فرشاد مؤمنی:
بسم الله الرحمن الرحیم با عرض سلام و درود به همه و با تقدیر از کار بسیار ارزشمند انجمن جامعهشناسی ایران که در این شرایط و با همۀ سختیهایی که متحمل شدند برای بزرگداشت یاد یک اندیشهورز کنشگر فعال اجتماعی مراسمی را در نظر گرفتند و با ابراز امید به اینکه از مجموعه این تلاشهایی که از سر اخلاص و برای اعتلای مقام علم و جایگاه عالمان در فرآیندهای تصمیمگیری و تخصیص منابع میشود، منشأ خیرهای بیشتری برای امروز و فردای ما شود. در آغاز سخنانم ضمن گرامیداشت یاد دکتر فریبرز رئیس دانا، دوست دارم چون ایام ولادت زنده یاد هدی صابر است، ذکر خیری از مجاهدتها و تلاشهای علمی و عملی آن بزرگمرد دیگر تاریخ معاصر ایران هم داشته باشم. فکر میکنم وقتی آقای دکتر سراج زاده عزیز از من خواستند که در مراسم بزرگداشت فریبرز رئیس دانا شرکت کنم، اولین چیزی که به نظرم رسید این بود که حتماً به دلایل پرشمار باید از این پدیده استقبال کنم. یکی از آن دلایل که در واقع روح اندیشه و عمل فریبرز رئیس دانا بر اساس برداشت من به آن مسئله برمیگردد، این است که ما در سرزمینی زندگی میکنیم که با انبوهی از پارادوکسها روبرو است و بخش اعظم آن پارادوکسها هم به طرز ادعا و طرز عمل ما در ارتباط با عدالت اجتماعی برمیگردد. من در کتابی که در سال ۱۳۹۶منتشر کردم با عنوان "عدالت اجتماعی آزادی و توسعه در ایران امروز" کم و پیش شرح دادهام که در این سرزمین گرامی از در و دیوار همۀ گونههای مناسباتش، نابرابریهای ناموجه نظام وار میبارد. استناد کردم به مطالعههایی که نشان میدهد جغرافیای این سرزمین چگونه دامن میزند به نابرابریهای ناموجه، ساخت سیاسی آن در یک پهنۀ تاریخی چطور همین کار را میکند. ساخت اجتماعی و اقتصادی آن هم چگونه از همین مناسبات پیروی و پاسداری میکند. وجه پارادوکسیکال این مسئله هم در این است که هر کسی که در امروز دنیا دربارۀ کوشش نظام وار برای اعتلا بخشی به کیفیت زندگی مردم تلاش میکند، میفهمد که جز در پرتو مناسبات عادلانه تحقق چنین چیزی امکانپذیر نیست و من در آن کتاب با جزئیات توضیح دادم که چرا در عدالت اجتماعی، زمینه توزیع عادلانۀ قدرت از همۀ انواع دیگر توزیع عادلانه مهمتر است. کمال عزیز تلاش کرد که نشان دهد حتی به نام سوسیالیسم هم در این زمینه کج رویها و کج اندیشیهای بزرگی وجود دارد و من به ویژه طی سه دهۀ گذشته سعی کردم نشان دهم که ما با یک بازارگرایی مبتذل هم روبهرو هستیم. شما وقتی با همان دقتهایی که فریبرز رئیس دانا داشت و در آثاری که در زمینۀ روششناسی علم اقتصاد منتشر کرده قابل ملاحظه است به بازار گرایی هم نگاه کنید متوجه میشوید که لااقل در سطح نظر، تئوری بازار و تئوری رقابت کامل همۀ دستاوردهای ادعایی خودش را منوط و موکول به وجود برابری کامل میان بازیگران و شرایط بازی اقتصادی معرفی کرده است. اینکه از تعبیر بازار گرایی مبتذل استفاده میکنم، به واسطه این است که آنهایی که در این سرزمین گرامی داعیۀ بازارگرایی دارند، به موازین روش شناختی بازارگرایی هم در هیچ یک از آن زمینههای حیاتی و سرنوشتسازش لااقل در سطح نظر وفادار نیستند و به طرز غیرمتعارفی بازارگرایی خودش را با مناسبات رانتی بسیار خشن همسو و همپیمان کرده است. شما نگاه کنید در تئوری بازار نقطۀ عزیمت همه بحثها فرض اطلاعات کامل است. فرض اطلاعات کامل یعنی اینکه برای فرد بازارگرایی که با شرافت حرفهای و اندیشهای میخواهد بازارگرا باشد مسئلۀ شفافیت یک مسئلۀ ناموسی تلقی میشود. این در حالی است که از یک سو ما این واقعیت را میبینیم که اساس بقاء مناسبات رانتی عدم شفافیت است و آنهایی که به نام بازارگرایی در ایران نقشآفرینی کردند در حیات اقتصادی و اجتماعی این سرزمین، ما یکبار ندیدیم که به این عدم شفافیتهای رانت ساز پر فساد و نابرابرساز برای عملکرد کارآمد بازار، همانطور که در سطح نظری مطرح است اعتراض کرده باشند. صرف نظر از اینکه هر کسی چه دیدگاهی راجع به مسئلۀ مالکیت داشته باشد، از دیدگاه یک بازارگرا که صادقانه و عالمانه میخواهد این مشی را بپذیرد و دنبال کند، امنیت حقوق مالکیت هم یک مسئلۀ ناموسی است. ما مطالعههای پرشماری را در این سالهای اخیر داشتیم که در تمام آنها به وضوح و با گواههای پرشمار میتوان نشان داد که به سمت یک ناامنی غیرمتعارف در زمینۀ حقوق مالکیت حرکت میکنیم و به ویژه در طی سه دهۀ گذشته از این نظر ما با یک ابعاد خیلی بیسابقهای روبرو هستیم ولیکن ما ندیدیم که اینها کوچکترین حساسیتی به این مسئله نیز نشان بدهند و شاید در میان کسانی که در زمینۀ اقتصاد سیاسی توسعه کار کردهاند، این اتفاق نظر فراگیر وجود دارد که هیچ عنصری به اندازه شوک درمانی زایل کنندۀ حقوق مالکیت مشروع و پرورانندۀ حقوق مالکیت نامشروع نباشد، ولی آنها به اسم بازارگرایی در این سرزمین جزو طرفداران و بانیان خیلی جدی شوک درمانی هم بودهاند. اما به شرحی که اشاره کردم در میان نوامیس یک بازارگرایی که عالمانه و شرافتمندانه از رویکرد نظری خودش میخواهد دفاع کند و آن را دنبال کند، مسئلۀ برابری بسیار حیاتی تر است. شاید در تاریخ اندیشۀ علم اقتصاد کمتر کسی به اندازۀ خانم جون رابینسون در کتاب ارزشمند فلسفه اقتصادی به این نکته توجه کرده است. او با یک ظرافت استثنایی در اوج شرایط جنگ سرد این بحث را مطرح میکند که میگوید: " اگر در میان نظریههای اقتصادی مسابقهای برگزار شود برای انتخاب کمونیستیترین نظریه، فکر میکنید کدام نظریه انتخاب خواهد شد؟" و بعد خودش میگوید: "من بدون تردید میگویم تئوری اقتصاد رقابت کامل یا تئوری بازار اگر چنین سابقهای برگزار شود قطعاً به عنوان کمونیستیترین نظریۀ اقتصادی انتخاب خواهد شد." این ساحت نظر است و در ساحت عمل ماجرا به چه چیزهای دیگری پیوند میخورد مانند هر رویکرد نظری و یا هر دیدگاه ایدئولوژیکی که شکافهایی در ساحت نظر و عمل پیدا میکند به خاطر اینکه ما در هیچ عرصهای از عرصههای معرفت بشری حرف آخر در ساحت علم نداریم و به تعبیری که همۀ فیلسوفان علم مطرح میکنند باید به صورت ذره ذره بر این ذخیرۀ دانایی انباشته شود و هویت جمعی پیدا کند تا بتواند نیروی اصلاحی اعتلا بخشی را تشکیل بدهد. پس بنابراین از این زاویه که ما این پارادوکس نیاز شدید به عدالت همراه با بی اعتنایی وحشتناک به آن را تا حل نکنیم نمیتوانیم کشور و مردممان را نجات دهیم که از یک طرف راه نجات منحصراً از عدالت اجتماعی و توسعۀ عادلانه عبور میکند و از طرف دیگر همۀ عرصههای مادی و غیرمادی این سرزمین و به ویژه نهادی، به سمت بازتولید نظامهای نابرابریهای ناموجه حرکت میکند و بنابراین از این منظر هرکس که مقام و منزلت عدالت اجتماعی را بفهمد، با هر رویکردی و با هر سطحی از توانایی در این مسیر گام بردارد، به نظر من به عنوان یک انسان توسعهخواه یک جایگاه والایی در تاریخ اندیشه و عمل این سرزمین پیدا میکند و من بدون تردید میگویم لااقل طی چهار دهۀ گذشته فریبرز رئیس دانا یکی از آنهایی بود که در این زمینه پایمردی کرد، کوششهای اندیشهای بسیار ارزشمندی از خودش به جا گذاشت که میتواند کمک کنده باشد و در ساحت عمل هم تا آنجایی که من میبینم و میدانم و کم و بیش در جریان بودم، در ساحت عمل هم فریبرز رئیس دانا در این زمینه در سطح درکی که داشت و سطح توانایی که داشت فروگذار نکرد. بنابراین من از این دریچه فریبرز رئیس دانا را یک انسان توسعهخواه میدانم که با رویکردی عدالتخواهانه و مردم گرایانه، دلش میخواست کیفیت زندگی مردم این سرزمین ارتقا پیدا کند و از دریچۀ نگاه خاص خودش به تشخیصهای بسیار قابل اعتنایی هم دست یافت. شاید آخرین دیداری که من توفیق داشتم در خدمت ایشان باشم به همراه همکار بسیار ارزشمند دیگرم آقای دکتر پرویز پیران در دفتر مجلۀ ایران فردا و به دعوت کیوان صمیمی عزیز که هر کجا هست خدایا به سلامت دارش، قرار شد از دیدگاههای متفاوت راجع به پدیدۀ انقلاب اسلامی و ماجرای فروپاشی رژیم پهلوی با هم صحبت کنیم. چون محتوای آن جلسه انعکاس پیدا کرده است دیگر وارد جزئیاتش نمیشوم، ولی میخواهم عرض کنم که از این دریچه در آن صحبتی که به آن مناسبت فریبرز رئیس دانا مطرح کرد کاملاً قابل مشاهده بود.نکتۀ دیگری که به نظر من خیلی حائز اهمیت است و من از جنبۀ معرفتی دعوت میکنم همۀ اهل علم انسانی و اجتماعی این سرزمین را که دربارۀ آن تأمل بیشتری بکنند، من اسمش را گذاشتم وقوف روش شناختی به نقص اطلاعات انسانها. این یک مسئلۀ خیلی شگفت انگیزی است که به همان اندازه که در ساحت نظر اهمیت دارد، آثار عملی غیرقابل باوری هم دارد. آنهایی که وقوف روش شناختی به نقص اطلاعات انسانها ندارند، بخواهند یا نخواهند به سمت خود مطلقانگاری و تقویت جبهه کشیده میشوند. بحثهای خیلی فوقالعادهای به خصوص فیلسوفان علم اقتصاد در این زمینه کردهاند که من وارد آن نمیشوم، ولی میخواهم این را عرض کنم که از طیف آنهایی که به اصطلاح داعیۀ بازارگرایی در ایران دارند، یکی از رفتارهای بسیار جالبی که مشاهده میشود این است که هر نظر یا دیدگاه مخالفی نسبت به آنچه که مطرح میکنند وقتی در جامعۀ ما مطرح میشود یا مورد توجه قرار میگیرد، آنها که در ادعا خود را آزادی خواه می خوانند بلافاصله ماشین برچسبزنی آنها فعال میشود و دو برچسب بزرگ دارند که تقدیم آن کسانی میکنند که چون و چرای درباره ادعاهای بازارگرایی مبتذل یا غیر مبتذل کردند. یکی این است که میگویند او بیسواد است و دوم این است که میگویند او بیاخلاق است. من برایم خیلی جالب بود و واقعاً دنبال ریشههای معرفتی این برخورد هتاکانه و غیرمنصفانه و غیر عالمانه میگشتم، به یک مقالۀ خارقالعادهای از کنت ارو برخورد کردم که امیدوار هستم ترجمۀ آن را در اختیار همۀ علاقهمندان قرار بدهیم. من دیدم ارو از همین دریچهای که من عرض کردم وارد شده و میگوید معمولاً بنیادگرایان بازار به سمت برخوردهای تعصبآلود و هتاکانه و تحقیرآمیز نسبت به رقبای اندیشهای خودشان تمایل زیادی نشان میدهند. میگوید منهای مسائلی که در ساحت عمل وجود دارد، این یک مسئله معرفتی بسیار مهم را هم با خود حمل میکند و آن هم این است که اینها نقطۀ عزیمت نگاهشان به مسئله مهم روش شناختی تطوری بازار یعنی فرض اطلاعات کامل است. و بعد توضیح میدهد که آنهایی که با فرض اطلاعات کامل کار میکنند، آن چیزی که خود باور دارند یا فکر میکنند را مطلق حقیقت به شمار میآورند. بنابراین وقتی که به زعم آنها کسی که دربارۀ مطلق حقیقت چون و چرا کرد، یا بیاخلاق است، یا بیسواد است و یا ترکیبی از این دو. میخواهم صمیمانه عرض کنم که همۀ آنهایی که با هر رویکردی دارند کار اندیشهای میکنند اگر به این مسئله یعنی وقوف روش شناختی و نقص اطلاعات انسان تأمل کافی نداشته باشند، بخواهند یا نخواهند یا مستقیماً به سمت خودکامه شدن حرکت میکنند یا به عنوان ابزاری در خدمت خودکامگی قرار میگیرند و اگر این وقوف وجود داشته باشد، آن وقت نقدپذیری، همکاری، تحمل و مدارا جایگاه بزرگتری پیدا میکند. من میخواهم با نهایت صراحت به شما بگویم که این مسئله حتی در ساحت معرفت دینی هم به طور جدی موضوعیت دارد. یعنی در ساحت معرفت دینی هم اگر کسانی آنچه را که خود را میفهمند عین ما انزل الله بشمارند، به سمت خشونتورزی و خودکامگی حرکت میکنند. مثال اعلای این گروه در صدر اسلام خوارج بودند. خوارج تا آنجایی که میگفتند لا حکم الا لله کسی با آنها مشکل نداشت. مشکل از آن جایی پیدا میشد که اینها فهم خودشان را از حکم الله عین حکم الله میدانستند و بنابراین میگفتند هر کس با فهم ما گلاویز شود یعنی با خدا گلاویز شده و بنابراین از دل استنباط غیرعالمانه، این خشونت را تئوریزه میکردند و مبنای عمل خودشان قرار میدادند. من میخواهم عرض کنم که فریبرز رئیس دانا با همۀ ویژگیهای بزرگی که داشت از نقص در اندیشه مبرا نبود، اما خودش وقوف به این مسئله داشت و این را در کتابی که در زمینۀ روششناسی علم اقتصاد نوشته است به گمان من به یک شکل متینی صورتبندی کرده است. البته امروز اقتصاددانهای نهادگرا در یک سطحی بالاتر از آنچه که او مطرح کرده مسئله را بال و پر دادهاند و افقهای بسیار بدیع و بیسابقهای در ساحت اندیشه علمی برای اقتصاددانان و به ویژه آنهایی که در زمینۀ توسعه کار میکنند فراهم ساختند. اما من فکر میکنم فریبرز رئیس دانا چه در ساحت نظر که با بسیاری از بنیادگرایان در میان همفکرانش متفاوت بود و چه در ساحت عمل با آنها حتی بعضی وقتها به مرزبندی هم میرسید به همین مسئله برمیگردد. یعنی شما هر نظام باوری که داشته باشید، اگر وقوف روش شناختی به نقص اطلاعات انسان داشته باشید حتماً روادار میشوید، حتماً تن به همکاری میدهید، حتماً نقدپذیر میشوید و اینها همه بستر اندیشهای و عملی اعتلا بخشی را فراهم میکند. میگویم یادگاریهای اندیشهای و عملی فریبرز رئیس دانا برای ما آموختنیهای بسیار بزرگ و مهمی دارد. من میخواهم یک نکتۀ دیگری را هم بگویم که در ساحت اندیشهای ایران متأسفانه به خاطر برخوردهای ایدئولوژی زده نسبت به آن سهل انگاریهای بزرگ شده، و آن هم مسئلۀ «سلطه» است. خدا رحمت کند زنده یاد هدی صابر را یک کتابی به من معرفی کرد که خیلی برای من آموزندگی داشت. فکر میکنم اوایل ۱۳۷۰ بود و کتاب بسیار فوقالعادهای بود در مورد توسعه. شروع بحثش را این مسئله قرار داده بود که میگفت چه در پهنۀ خانوارها، چه در پهنۀ مناطق، چه در پهنۀ کشورها و چه در میان کشورها، هر جا که نابرابری ناموجه وجود داشته باشد مسئلۀ سلطه موضوعیت پیدا میکند. چندی قبل در این زمینه در واکنش به یکی از فقیهان که در توجیه چرایی تلاش برای اخراج سپنتا نیکنام از شورای شهر یزد از لفظ «سلطه» استفاده کرده بود مقالهای نوشتم که لطف الله میثمی در مجلۀ چشم انداز ایران آن را منتشر کرد. در آنجا به صورت مشروح در این باره صحبت کردم و میخواهم عرض کنم که وقتی ما نسبت به عدالت اجتماعی غیرحساس میشویم، نسبت به مناسبات مبتنی بر سلطۀ جابرانه چه در پهنۀ سرزمین و چه در روابط بینالمللی دچار یک خطای دید بسیار بزرگی میشویم. کاش مجال بود و من راجع به اینکه در شرایط فعلی اندیشهای ایران برای این مسئله جایگاه بسیار مهمی قائل هستم و رویکردهایی که از دل افراط یا تفریط در این زمینه چه در مناسبات داخلی و چه در مناسبات بینالمللی برای ایران دارد هزینه تراشی میکند، دلم میخواست راجع به این هم صحبت مفصلتری داشته باشم ولی به احترام بقیۀ ارجمندانی که حتماً دوست دارم فرمایشاتشان را بشنوم و بهره ببرم صرفنظر میکنم و میخواهم به شما بگویم که فریبرز رئیس دانا از این زاویه هم دقتهای بسیار قابل اعتنا و راهگشایی داشت که میتواند برای همۀ ما آموزندگیهایی داشته باشد. او اهل تفکر انتقادی بود و بنابراین برای نقد از خودش هم جایگاه جدی قائل بود، برای نقد هم فکرهای خودش هم جایگاه جدی قائل بود و اینها همه نشان دهنده این است که او میتواند در مقام یک عالم علوم اجتماعی الهام بخش و آموزنده باشد. من قسمت پایانی عرایضم را میخواستم روی این قرار بدهم که ما به وقوف روش شناختی به نقص اطلاعات اگر دامن بزنیم و فهم آن را اعتلا ببخشیم، متوجه میشویم که همه به هم نیاز داریم، چه در ساحت نظر و چه در ساحت عمل و در این زاویه من همان قدر که برای بازارگراهایی که غیر رانتی و شرافتمندانه و با وقوف روش شناختی به نقص اطلاعات به ترویج باورهایشان میپردازند احترام قائل هستم، برای جبهۀ مقابلشان هم با همان شروط و فروض، بسیار احترام قائل هستم و واقعاً فکر میکنم همۀ ما نیازمند این هستیم که این ادب را ترویج کنیم، عمق بخشیم و کمک کنیم که هویت جمعی پیدا کند. در خاتمۀ عرایضم برای همۀ کسانی که برای اعتلا این سرزمین و ارتقاء کیفیت زندگی مردمش دل سوزاندند درود میفرستم و به ویژه یاد فریبرز رئیس دانا را هم گرامی میدارم و امیدوار هستم که ایشان الهامبخش آن اندیشهورزی عالمانه، منصفانه و اعتلا بخش برای بهبود زندگی مردم ایران باشد از جمله کسانی که اندیشههای او را قبول دارد. درود خداوند بر شما.
سعيد مدنی:
به نام خدا ناباورانه یک سال از فقدان دکتر فریبرز رئیس دانا گذشته است و در طول این یک سال هر دفعه به او میاندیشیدم خلأ وجود افراد و شخصیتهایی را با مختصات فکری و شخصیتی او بیشتر احساس میکردم. کم و بیش درباره ابتکارات دکتر فریبرز رئیس دانا در حوزههای علمی و حوزۀ اقتصاد و اجتماعی گفته شده است. سال گذشته که به همین مناسبت صحبت میکردم از وجوه خاص و برجستۀ اندیشه و تفکر دکتر رئیس دانا و پژوهشهایی که انجام داده سخن گفتم. اما خطای بزرگ است اگر شخصیت و ابعاد فکری دکتر رئیس دانا را منحصر کنیم به حوزه اقتصاد. ما همواره با ویژگیها و ابعاد خاصی در رفتار، مطالعات، پژوهشها و همینطور کتابها و نوشتههای دکتر رئیس دانا مواجه بودیم و هستیم که به ما کمک میکند تا فهم عمیقتری راجع به شخصیت او پیدا کنیم. حساسیتهای دکتر رئیس دانا برکسی پوشیده نیست .او در دوران حیات خودش همیشه نبض عدالت را در جامعۀ ایران میسنجید و نسبت به افزایش و وقوع و تشدید فقر و نابرابری همیشه معترض بود. اصولاً محقق و اندیشمند شفافی بود و از شجاعت بسیاری هم برخوردار بود، لذا هیچ مانعی نمیتوانست او را از گفتن مواضع و دیدگاههایی که مبتنی بر علم اقتصاد بود و یا دغدغههای اجتماعی و سیاسی بر حذر بدارد. او را یک انسان شورشی بود. اتفاقاً به بهانۀ همین جلسه داشتم مروری به کتابهای او میکردم. در مقدمۀ کتاب بررسیهای کاربردی توسعه و اقتصاد ایران که کتاب سه جلدی است و حاوی مطالب و یافتهها و پژوهشهای دکتر رئیس دانا است، در برابر گزاره:" پند زمانه با تو نسازد تو با زمانه بساز"، ضد پندی را توصیه کرده است و نوشته :" حدیث بیخبران است تو با زمانه بساز، زمانه با تو نسازد تو با زمان ستیز". همۀ ما میدانیم که سرمشق زندگی سراسر مبارزۀ دکتر رئیس دانا شاید همین ضد پندی است که خودش گفته است. برای اینکه برخی ابعاد شخصیتی دکتر رئیس دانا را مورد نظر قرار بدهم، به چند جنبۀ آن اشاره میکنم. دکتر فریبرز رئیس دانا یک اندیشمند و متفکر و مبارز چپ بود . گاه ادعا میشود اندیشمندان با گرایش چپ آنقدر غرق در مسئله طبقات اجتماعی و تضاد اجتماعی و آرمان سوسیالیسم غرق میشوند که مسایل کنونی و فوری افراد انسان را فراموش میکنند. متن، ریشه و بن اندیشۀ چپ و سوسیالیسم انسان است. دکتر رئیس دانا در این زمینه ویژگی بسیار برجستهای داشت. میتوان گفت یک اومانیست راسخی بود. هم در کتابها و هم در آثارش این را صراحتاً میگوید، کما اینکه در همین کتاب بررسیهای کاربرد اقتصادی در مقدمه این سؤال را مطرح میکند که آیا محوریت انسان را میتوان به بهانۀ پرهیز از اخلاقمندی، احساسات و آرمان فراموش کرد؟ و پاسخ وی آن است که به هیچوجه نمیتوان محوریت انسان را نقد کرد و یا نادیده گرفت، به هیچ مصلحتی اعم از مصلحت نظام، مصلحت حکومت، مصلحت قدرت، مصلحت سیاسی، مصلحت حزب، مصلحت ایدئولوژی. انسان، محور تمام فعالیت و دیدگاههای دکتر رئیس دانا بود. برای همین هم به رغم اینکه یک اقتصاددان برجستهای محسوب میشد که ایده ها و نظرات مشخصی راجع به اقتصاد ایران داشت ولی خودش را منحصر به حوزۀ یک عالم اقتصاد نمیکرد و یک فعال اجتماعی انسانگرا بود. نمونۀ بارز آن مدیریت ستاد یاری بم در جریان زلزله بم بود. خودش آستینها را بالا زد و مدتها وقتش را صرف کرد که به آنجا برود و به کمک کودکان یتیم بم بشتابد. رئیس دانا به سختی به انسان و عزت و شرف انسان توجه و اعتقاد داشت.
وجه دیگر شخصیت و تفکر دکتر رئیس دانا که ، توسعهگرا بودن او بود. البته من میخواهم ترکیب توسعهگرایی ملی را به کار ببرم برای اینکه دیدگاه و نظر مشخصی در زمینۀ توسعه ملی داشت. به همین دلیل هم به شدت به مجله ایران فردا متمایل بود. مرحوم مهندس عزت الله سحابی از اوایل دهه هفتاد ایران فردا را منتشر کرد و دکتر رئیس دانا هم یکی از افرادی بود که جزو افراد کاملاً مؤثر در این ماهنامه بود. در مقدمۀ کتاب بررسیهای کاربردی توسعه میگوید: "من این کتاب را به همۀ کوشندههای راه توسعۀ همه جانبۀ بشری و راه نابودی فقر و بیعدالتی و بهرهکشی جهانی و به ویژه شیفتگان بهروزی مردم ایران پیشکش میکنم." هر جا راجع به توسعه حرف میزد به مسئلۀ هویت ملی هم اشاره میکرد. در جایی میگوید: "توسعه ملی دیگر اهمیت سابق را ندارد، بلکه به ضرورتی قطعی تبدیل شده است. آن هم بر بنیاد باز پیوستگی مستقلانه در جهان امروز."
برخلاف گزارههای نادرستی که بسیاری علیه چپ و اندیشههای عدالت گرا مطرح میکردند که عدالت گرایی میانهای با توسعه ندارد، فریبرز رئیس دانا نشان داد که نابرابری و فقر حاصل ساختارها است. درست است که به طور مشخص از هر فعالیت اجتماعی، هر فعالیت خیری، هر فعالیتهایی در سازمانهای مردمنهاد استقبال میکرد و از هر پیشنهادی در زمینۀ کمکهای موردی به محرومان، ستم دیدگان، گروههای فقیر و گروههای نیازمند استقبال میکرد، اما این اصلاً نافی این نبود که نابرابری و فقر را حاصل ساختارها بداند، تبعیض و فساد را ساختاری بداند .او در حالی که رفرمیستها را به سخره میگرفت که حرفهایی میزنند، ادعاهایی میکنند و شعارهایی میدهند که خودشان هم میدانند امکان تحقق آن نیست مگر در صورت اصلاح ساختار، ولی به شدت تأکید میکرد که حل مسئلۀ ایران، حل مسئلۀ بحرانهایی که جامعۀ و نظام حکمرانی ایران درگیرش است، جز از طریق اصلاح ساختار ممکن نیست.
فریبرز رییس دانا رادیکال بود و در این مورد پرده پوشی نمیکرد. به یاد دارم در میزگردی که اداره آن را به عهده داشتم بعد از هر سخنرانی باید خلاصۀ بحثی که ارائه میشد را مطرح میکردم. بعد از اینکه مرحوم دکتر رئیس دانا بحث خودشان را ارائه کرد به حضار گفتم من حتی جرأت گفتن خلاصه مباحث او را هم ندارم. در این رادیکالیسم هیچ رودروایسی نداشت.
دکتر رئیس دانا رویکرد انتقادی داشت. هر کس که نقل قول و سخنرانیهای او را بشنود این رویکرد انتقادی را تشخیص میدهد. در جایی راجع به این رویکرد انتقادی میگوید: "انتقاد نه از سر مواضع و منافع شخصی و دنیا پرستی، تنگ چشمی و یا از سر سرسپردگی به چیزی بیرون از آرمان و خرد بشری بیرون میجوشد، دیدگاه مسئولانه ـ که در واقع دیدگاه رویکرد انتقادی میداند ـ آماده است خود نیز انتقاد شود و راه به سوی سازندگی و سعادت بشری بگشاید، این خود یک دیدگاه علمی است".
تلاش کردم به برخی از جنبههای شخصیتی و همینطور فکری دکتر رئیس دانا را در اینجا اشاره کنم و به دلیل همین خصایص و ویژگیها هم هست که در ابتدای بحث گفتم امروز احساس میکنیم بیش از هر زمانی به شخصیتهایی با ویژگیهای دکتر رئیس دانا نیاز داریم. دکتر رئیس دانا یک فعال سیاسی، اجتماعی، یک مصدقی، یک اقتصاددان، یک دوست و رفیق و یک انسان بود و امروز به همۀ اینها نیاز داریم. در جامعهای که فرد محوری در حال محو و نابودی اندیشههای مبتنی بر خیر عمومی و منافع جمعی است ما نیاز به تفکر و شخصیتهایی مثل شخصیت دکتر رئیس دانا داریم. امروز که بخش مهمی از جامعۀ اقتصاددانان کشور را حافظان سرمایه و مدافعان نظام رانتی و سرمایهداری رانتی، کرونیستی و رفاقت سالار تشکیل میدهند، بیش از همیشه به اقتصاددانان عدالت طلب و سوسیالیست که از مردم دفاع میکنند نیاز داریم. امروز که گرد مرگ و انفعال بر سر بخش مهمی از جامعۀ سیاسی ایران پاشیده شده است و سیاست به طلب سهمی از قدرت تنزل پیدا کرده است، چه الگو و چه شخصیتی مثل شخصیت دکتر رئیس دانا میتواند چشم ما را به جامعۀ سراسر تبعیض و نابرابری باز کند. امیدوار هستم با بهرهگیری از اندیشهها، آرا و همینطور شخصیت دکتر رئیس دانا بتوانیم خلأهای موجود را پر کنیم زیرا بیتردید امروز جای رئیس دانا برای همۀ ما خالی است. به قول خودش "کجا خواهد خواند آواز بلند عشق را" .
حسن رفیعی:
"آیا نه
یکی نه
بسنده بود که سرنوشت مرا بسازد؟" (الف. بامداد)
خیلیهای دیگر بیش از من صلاحیت داشتند که اینجا یاد دکتر رئیس دانای عزیز را زنده نگه دارند، اما تشکر میکنم که این فرصت را به من دادید و حال وظیفۀ خودم میدانم که تجربۀ شخصیام با مرحوم دکتر رئیس دانا را با شما در میان بگذارم و انسان بزرگی را که از خلال یک دورۀ همکاری طولانی شناختهام، در حد وسع خودم به شما نشان بدهم.
سابقۀ آشنایی ما به موضوع رفاه اجتماعی در ایران گره خورده است. از سال 76 دانشگاه ما که آن زمان دانشگاه علوم بهزیستی و توانبخشی خوانده میشد و امروز دانشگاه علوم توانبخشی و سلامت اجتماعی نامیده میشود، به اتفاق سازمان بهزیستی کشور که آن زمان ارتباط تشکیلاتی بیشتری با هم داشتند، مجموعه فعالیتهایی انجام دادند که نهایتاً به طرح گفتمان رفاه اجتماعی در کشور کمک کرد: کارگاهی با هم برگزار کردند، چند ماه بعد در این دانشگاه سمینار فقر در ایران را برگزار کردیم، بعد گروه رفاه اجتماعی و به فاصلۀ کمی بعدتر مرکز تحقیقات رفاه اجتماعی و فصلنامۀ رفاه اجتماعی راه افتاد و یکی از دو پیشنویس اصلی لایحۀ رفاه اجتماعی را تدوین کردیم. بعد در سال 85 هم موسسۀ مطالعات اعتیاد به نام داریوش با حمایت سازمان ملل تشکیل شد. در همۀ این کارها دکتر رئیس دانای عزیز تقریبا بیچشمداشت به ما کمک میکرد و به عبارتی از مؤسسان این کارها بود و تا پایان عمر شریفش هم به این همراهی ادامه داد. به ویژه از همراهان استوار و پرکار فصلنامه بود، یعنی میتوان گفت برخی از بهترین و مسئولانهترین داوریها را دکتر رئیس دانا برای فصلنامۀ رفاه اجتماعی انجام میداد.
برای این جلسه من فکر میکردم که دکتر رئیس دانا را در چه قالبی میتوان گنجاند؟ واقعیتش این است که نهایتاً به این نتیجه رسیدم که ایشان در هیچ قالبی نمیگنجید و حتی قالب شکن بود و بعد خودش یک قالب یا الگو واقع میشد و دیگران از او الگو میگرفتند. همینطور میخواهم یک مروری کنم بر عنوانهایی که میتوان به دکتر رئیس دانا داد:
آیا دکتر رئیس دانا چپ بود؟ بله چپ بود، چپ به معنای وسیع کلمه، یعنی عدالتخواه و هم به معنای خاص کلمه چپ بود، اما چپ ملی بود. یادم هست که در خانهاش یک عکس بزرگ از کارل مارکس بود در کنار عکس بزرگی از مرحوم دکتر محمد مصدق. چپ بود اما با خیلی از چپها هم که خودش آنها را فقط چپنما میدانست، مرزبندی عمیق، غیرقابل عبور، و آشتیناپذیر داشت. از خودش نقل میکنم که در یک کنفرانس معروفی در خارج از کشور شرکت کرده بود و جمعی از همان چپنماها آمده بودند و کنفرانس را به هم ریخته بودند. بعد که از همان پشت تریبون با آنها وارد گفتگو شد، یکی گفت «یعنی شما ما را آمریکایی میدانی؟» گفت «نه! آمریکایی نه! شما از آمریکا پول نمیگیرید؛ از اسرائیل میگیرید». تا آخر عمر با این چپ هرگز سر آشتی نداشت.
آیا رئیس دانا دانشگاهی بود؟ او تمام استانداردهای یک دانشگاهی را به اعلی درجه داشت. اما به قول خودش در یک مجلسی که یک خانم دکتری از او پرسید «شما در کدام دانشگاه درس میدهید؟» - یعنی که مثلاً من شما را نمیشناسم - دکتر رئیس دانا پوزخندی زد و گفت «واللا خدا ما را زده، هیئت علمی هم نشدهایم». دانشگاهی بود و در دانشگاه درس میداد و کار میکرد و دانشجوها بسیار دوستش داشتند، ولی چون سر خم نکرد زیر هر خفت و خواری، در نتیجه دانشگاهی به معنای حقوقی کلمه نشد. حتی پیش ما هم که کار میکرد هر از گاهی میگفت «من دیگر خیلی وقت است در دانشگاه شما بوده ام و بهتر است کم کم بروم». یعنی خودش هم انگار حاضر نبود در این قالب بگنجد.
آیا رئیس دانا اقتصاددان بود؟ بله دکتر رئیس دانا بیشک اقتصاددان برجستهای بود، اما فقط اسیر تکنیکهای اقتصادسنجی و فرمولها و معادلات رگرسیون نبود. هرگز اجازه نمی داد این ریزه کاریها او را بفریبد و مانع از آن شود که در سمت درست بایستد. یک اقتصاددان اجتماعی بود، اقتصاددانی بود که در زمینۀ آسیبهای اجتماعی کتاب نوشته بود.
آیا دکتر رئیس دانا به لحاظ اخلاقی مغرور بود؟ بله مغرور بود. اما همین آدم با تمام غرور بسیار شکوهمندش در برابر دو گروه دیدم که بسیار فروتنانه برخورد میکرد. یکی در برابر جوانها و دیگری در برابر کارگران و زحمتکشان.
آیا دکتر رئیس دانا انعطاف داشت یا آدم بیانعطافی بود؟ واقعیت این است که خیلی آدم منعطفی بود و با خیلیها کار میکرد. همین جمعی که الان داریم یادش را نگه میداریم، به هر حال هر کدام تفاوتهایی با اندیشههای دکتر رئیس دانا داریم. انعطاف داشت اما باز همین آدم در یک مواردی و بر سر یک مواضعی به هیچوجه انعطاف نداشت. البته یکی از آنها کارل مارکس بود. یادم هست یک بار در یک جلسۀ دفاع دانشجویی میخواست کم کاریش را با ذکر جلیل کارل مارکس جبران کند، پشت سر هم میگفت «همانطور که مارکس میگوید ...». یکی از داورها ایراد گرفت و گفت «کار خودت را بگو و هی مارکس مارکس نکن» و دکتر رئیس دانا به شدت برآشفت و گفت «اگر میگفت میلتون فریدمن هم همین حرف را میزدی؟» یکی دیگر از مواردی که به هیچوجه انعطاف نداشت حقوق کارگران و زحمتکشان بود. باز یادم هست که یک روز حوالی ظهر بود و قرار بود با وسیلۀ نقلیهای برود که دانشگاه میخواست در اختیارش قرار بدهد ولی ماشین نیامد. من ایشان را همراهی کردم که مثل همیشه به سر خیابان برود و ماشین بگیرد. آمدم این اتفاق را رفع و رجوع کنم و گفتم «این همه راننده اینجا هست ولی هیچ کدامشان حاضر نشدند این ساعت بیایند» و دکتر رئیس دانا برخلاف تصور من اصلاً با من همراهی نکرد و گفت «الان وقت ظهر است و مگر یک ساعت برای ناهار و استراحت در قراردادشان نیست؟»
گفتم اسم دانشگاه ما شده دانشگاه توانبخشی و سلامت اجتماعی، این اتفاق جدیدی است اما واقعیت این است که اولین جرقههای آن حدود ۲۰ سال پیش با تشکیل کمیتۀ سلامت اجتماعی و حمایت از تاسیس و فعالیت انجمن سلامت اجتماعی زده شد که البته همۀ این کارها با حمایت آقای دکتر محمدتقی جغتایی، ریاست وقت محترم دانشگاه انجام میشد. انجمن سلامت اجتماعی جلسات بسیار پر باری داشت و باز دکتر رئیس دانا در این انجمن، از موسسان و همراهان پروپاقرص بود.
با توجه به وقت کمی که مانده فقط یک نکته را بگویم که در این روزهایی که همۀ ما یاد دکتر رئیس دانا را زنده نگه میداریم، به نظرم قدر یک نفر دیگر را هم باید بدانیم که اسمش کم برده میشود و آن سرکار خانم هما باقی است که همواره حامی و پشتیبان رفیق ما بود و هیچوقت حمایت رفیقانهاش را نه مشروط به سلوک رفیق کرد و نه مشروط به قراردادهای حقوقی.
باز هم تشکر کنم که به من فرصت دادید تا ادای دین کنم به دوستی که همواره جایش خالی است.
سید حسین سراج زاده:
بسم الله الرحمن الرحیم.
خوشحال هستم که انجمن جامعهشناسی ایران این توفیق را پیدا کرد که در سالگرد درگذشت آقای دکتر فریبرز رئیس دانا، آن انسان علاقهمند به ایران زمین و فردی که خودش را وقف آرمان عدالت و همینطور دموکراسی کرده بود، این نشست را به عنوان بزرگداشت اندیشههای علمی ایشان برگزار کند. از سخنرانان ارجمندی که دعوت انجمن جامعهشناسی ایران را برای سخنرانی در این نشست پذیرفتند بسیار سپاسگزار هستم. من با توجه به اینکه وقت تقریباً منقضی شده است سعی میکنم عرضم را کوتاه و در دو قسمت خدمتتان مطرح کنم. نخست اشاره کنم، من با آقای رئیس دانا در انجمن جامعهشناسی ایران آشنا شدم، در اواخر دهۀ ۷۰ و شاید اوایل دهۀ ۸۰ زمانی که به عنوان یکی از اعضای گروه مسائل اجتماعی انجمن فعالیت میکردم و آقای رئیس دانا هم به عنوان یکی دیگر از اعضای شورای گروه در جلسات شورا حضور پیدا میکردند و همکارانی که اسامیشان خاطرم هست آقایان معیدفر، دکتر رفیعی، عبدی، حسن نژاد، دکتر سخاوت، دکتر حسن حسینی چند اسمی است که خاطرم هست، اگر فرد دیگری هم بود و من اسمشان را فراموش کردم عذرخواهی میکنم. اینها اعضای شورای گروه مسائل اجتماعی انجمن جامعهشناسی ایران بودند و هر از گاهی شورای گروه جلساتی را تشکیل میداد و آقای رئیس دانا هم در برخی از جلسات حضور پیدا میکردند. رئیس دانا یک اقتصاددان بود و دوستان به ویژگیهای دیدگاه اقتصادی ایشان اشاره کردند، اما برای همۀ ما آشکار بود که ایشان دلبستگی و علاقۀ خاصی به اقتصاد سیاسی دارد و بسیار متأثر از دیدگاههای مارکس و آرمان سوسیالیسم هست و به همین دلیل همیشه از یک منظر عدالت خواهانه و مبتنی بر رفع تبعیض به خصوص تبعیضهای طبقاتی به مسائل نگاه میکرد و آنها را تحلیل میکرد. ارتباط ایشان با انجمن جامعهشناسی ایران هم تا حد زیادی از این منظر بود چون انجمن جامعهشناسی ایران هم همواره به مسئولیت اجتماعی برای بهبود زندگی مردم اهمیت میدادهاست. علی رغم دیدگاههای متفاوتی که در مدیران انجمن و همچنین در بین اعضای انجمن وجود دارد، همیشه انجمن این افتخار را داشته و از ابتدا تا به امروز تلاش کرده که زمینهای برای حضور همۀ جریانات فکری جامعهشناسی ایران باشد، به مسئولیت علمی و اجتماعی خود برای بهبود زندگی مردم و رفع تبعیضهای ناموجه عمل کند. فکر میکنم فعالیت افرادی مثل شادروان رئیس دانا در انجمن هم با توجه به این زمینه و این ویژگی انجمن بود. در عین حال ایشان به عنوان یک اقتصاددان چپ، به جنبههای ساختاری مشکلات اجتماعی که همیشه مورد توجه جامعه شناسان انتقادی و مردم مدار بوده توجه میکرده و حلقۀ پیوند ایشان و افرادی مثل ایشان با انجمن جامعهشناسی ایران و اصولاً جامعهشناسانی که رهایی بخشی علم برایشان اهمیت دارد از همین زاویه و از همین منظر بود.
در عین حال آقای دکتر رئیس دانا یک منش و یک ویژگی اخلاقی خاصی هم داشت که دوستان اشاره کردند؛ وآن یک نوع گشودگی و سعه صدر در برخورد با دیگرانی که تفاوتهایی از جهت فکری و حتی از جهت مشی سیاسی و اجتماعی با ایشان داشتند بود. مبنای ایشان کوششهای خالصانه و تلاشهای علمی و اجتماعی مسئولانه برای بهبود زندگی مردم و برای جامعۀ ایران بود و با هر کسی که با این ویژگیها میشناخت، علیرغم تفاوت فکری که با او داشت وارد تعامل و رابطۀ دوستانه و همکاری میشد. به همین دلیل ما در مشی و زندگی ایشان میبینیم که همانطور که آقای دکتر رفیعی به خوبی اشاره کردند با گروههای مختلف تعامل و ارتباطات خوب و همکاریهای سازندهای داشت. باز تأکید میکنم که ایشان دقیقاً یک سوسیالیست دموکرات بود و با همۀ نیروهای اجتماعی که در راستای تحقق آرمانهای سوسیالدموکراسی تلاش میکردند و نیروهای مؤثری به حساب میآمدند ارتباط برقرار میکرد. شاید این ویژگی را بتوانم ارتباط بدهم با صحبتی که جناب اطهاری هم مطرح کردند به عنوان اینکه او جبههای میاندیشید و به جبههای فکر میکرد که میتواند یک نیروی اجتماعی مؤثر باشد برای آن آرمانهای والا، یعنی مبارزه با تبعیض، تبعیضهای مختلف ناموجه و به خصوص مبارزه با همۀ انواع ستم و بهرهکشی طبقاتی و همچنین کوشش برای آرمان دموکراسی.
من این ویژگی را بر اساس خاطرهای مورد بحث قرار میدهم. همانطور که عرض کردم ایشان در جلسات شورای گروه مسائل اجتماعی انجمن جامعهشناسی حضور پیدا میکرد. خاطرم هست در یکی از جلسات که حدوداً اوایل دهه ۸۰ و مصادف بود با ماه مبارک رمضان جلسۀ گروه تشکیل شده بود. معمولاً جلسه عصرها تشکیل میشد از جهت اینکه دوستان اکثراً دانشگاهی بودند و یا مشغلههای روزانۀ دیگری داشتند. در یکی از جلسات که مصادف با ماه مبارک رمضان بود و ایشان هم حضور داشت، افطاری سادهای تدارک دیده شده بود برای دوستانی که روزهدار بودند و مهمان ایشان بودیم. در همان جلسه بحث و گفتگویی در گرفت درباره دین و دموکراسی که در دهۀ ۸۰ یک بحث جدی مطرح بود. این بحث در زمینۀ اجتماعی و فرهنگی جوامع مسلمان و همۀ جوامعی که دین در آنها رسوخ و نفوذ زیادی دارد و یک نیروی اجتماعی، تاریخی و فرهنگی بسیار مؤثر هست، بحث بسیار با اهمیتی است و مسئلۀ امروز و آیندۀ ما هم هست. اصولاً در جوامع مسلمان موضوع رابطۀ دین و دموکراسی یک پروبلماتیک جدی و یا یک مشکله فکری و در عین حال عملی غامض و مهمی است که با آن مواجه هستند و اگر به یک سرانجام درستی نرسد؛ در جهت اینکه نیروی دین بتواند در کنار و یا همراه جریان دموکراسی قرار بگیرد و یا نسبت به آن موضع مخالف سرسختانه نداشته باشد، به نظر میرسد مسئلۀ دموکراسی در این جوامع مسئلۀ بسیار بغرنج و چه بسا لاینحلی خواهد شد. در آن جلسهای که اشاره کردم به افطار ختم شد، بحث دین و دموکراسی مطرح بود و شادروان رئیسدانا موضوعی را مطرح کرد که بسیار جالب بود. ایشان گفتند چند شب قبل در یکی از برنامههای تلویزیونی یا رادیویی خارجی یکی از دوستان سابقم که از دوستان ما در جبهۀ چپ بود و به عنوان یک فرد مارکسیست معروف است، صحبتی میکرد و من صحبت او را گوش میکردم. او با حرارت استدلال میکرد که به هیچ عنوان دین و دموکراسی با هم جمع نمیشود و جمع شدن این دو جزو محالات است و استدلالهایی را با استناد به متون دینی مطرح میکرد. ایشان میگفت تلفنش را داشتم و با هم ارتباط تلفنی داشتیم، برنامه که تمام شد زنگ زدم و گفتم این مزخرفات چیست که سر هم میکنی و برای چه چنین استدلال میکنی و حرارت به خرج میدهی که دین و دموکراسی جمع نمیشوند؟ چه نتیجهای میخواهی از این بحث بگیری و این بحث چه فایدهای برای مردم ایران دارد؟ و او هم گفته بود به دلایل مستنداتی که در متون دینی هست. رئیسدانا میگفت من به او گفتم تو مگر مارکسیست نیستی؟ گفت چرا، گفتم مگر مارکس در بحثهایش از دیکتاتوری پرولتاریا صحبت نمیکند؟ چطوری متن مارکس را که در آن دیکتاتوری پرولتاریا هست را توانستی با یک آرمان دموکراسی خواهی پیوند بدهی؟ اینهایی که عرض میکنم نقل به مضمون است. پاسخ داد: مارکس جنبههای دیگری هم دارد و من تفسیری از مارکس را مطرح میکنم که با دموکراسی سازگار باشد. ایشان میگفت من گفتم تو که به خودت اجازه میدهی متن مارکس را طوری تفسیر کنی که با دموکراسی سازگار باشد، چرا دیگران حق نداشته باشند که متنی که مرجعشان هست را طوری تفسیر کنند که با دموکراسی سازگار باشد؟ چرا میخواهی یک تضاد آشتیناپذیر بین دین و دموکراسی ایجاد کنی؟ اگر دیندارانی هستند که میتوانند متنشان را طوری تفسیر کنند که با دموکراسی سازگار باشد، چرا من و تو باید بایستیم و بگوییم الا و بلا این یک تعارض ذاتی دارد و اینها با هم نمیخوانند؟ حرفهایی در این چارچوب و با این مضمون بود.
این بحث به نظر من بحث بسیار جالب و حائز اهمیتی است و چنین موضعی را برای جوامع مسلمان بسیار مفید میدانم و میستایم. چنین موضعی نشانه واقع بینی و تعهد و مسئولیتشناسی نسبت به کشور وجامعه است. من جزو کسانی هستم که با دیدگاههایی که برای جریانهای فکری، چه مذهبی و چه غیرمذهبی یک ذاتی قائل میشوند و بعد بر اساس آن ذاتی که در نظرگرفتهاند، صحبت از تعارض ذاتی میکنند، که اینها با هم قابل جمع نیستند همیشه مشکل داشتهام. به دو دلیل مشکل داشتم، یکی اینکه این ذات پنداری برای جریانهای فکری اساساً حرف ناموجهی است. همۀ جریانهای فکری یک سیالیت تاریخی و اجتماعی دارند و در همۀ جریانهای فکری از مارکسیسم بگیریم تا ایدئولوژیها و باورهای مذهبی تا جریانهای دیگر فکری، در یک فرآیند تاریخی افرادی به دلایلی با آنها پیوند برقرار میکنند، اما در عین حال این پیوند به معنی القاء گزارههای قطعی و غیرقابل تغییر در اندیشه و باور آنها نیست. این باورمندان هم با توجه به زمینههای اجتماعی فرهنگیشان و علائق آرمانی و ارزشهایی که دارند، متن خودشان را تفسیر میکنند و متناسب با شرایط از آن استفاده میکنند. بحث دین و دموکراسیی را در تاریخ ایران از صدر مشروطیت تا به امروز داشتهایم. متدیانی و حتی فقهایی بودهاند که تفسیری از دین ارائه کردند که با دموکراسی خواهی مشروطه سازکار بوده مثل مرحوم علامه نائینی، در مقابلش کسانی که این ویژگی را نداشتند و اصرار میکردند که نمیشود چنین برداشتی داشت و این دو تعارض ذاتی دارند. این بحث در بین متکلمان و متدینان یک بحث درون دینی است اما وقتی به دیگرانی میرسد که از منظر بیرونی به آن نگاه میکنند، به نظرم باید با دو معیار با آن برخورد کرد: شناخت واقعیتهای اجتماعی و همچنین مصلحتهای اجتماعی. واقعیت اجتماعی به ما نشان داده است که متدینانی همیشه در سنتهای فقهی مختلف و در ادیان مختلف، از مسیحیت تا اسلام تا یهودیت و غیره، وجود داشتهاند که تفسیرهای دموکراتیک، حتی تفسیرهای عدالت خواهانۀ بسیار نزدیک به آرمانهای دموکراتیک و یا سوسیالیست از متن دینیشان کردهاند و در عین حال پایبندی دینی هم به دلایلی برای خودشان مهم بوده است، چه به دلایل فکری و چه به علتهای اجتماعی، و آن پایبندی را نگه داشتهاند. تفسیرهای دموکراتیک از دین که دین را با دموکراسی سازگار میکند، یک واقعیت است و در یک رویکرد واقعگرا و علمی نمیتوان آن را انکار کرد. از یک موضع مصلحت اجتماعی هم در جوامعی که دین نیروی اجتماعی تاریخی با نفوذ و تاثیرگذاری هست، تاکید بر این دیدگاه که این دو با هم غیرقابل جمع هستند، پیامدهای مفید اجتماعی هم ندارد و به ستیزههایی دامن میزند که برای تحقق آرمان دموکراسی زیانبار وحتی فاجعهبار است.
بنابراین، نباید با این واقعیت برخورد جزم اندیشانه داشت. برخورد آقای رئیس دانا با این مسئله از آن جهت برای من برخورد بسیار جالب و ارزشمندی بود که او خودش را دچار یک دگماتیسم ایدئولوژیک نمیکرد که بر اساس آن حکم قطعی بدهد که الا و لابد، همیشه و همه جا به صورت ذاتی دین و دموکراسی با هم جمع نمیشوند، بلکه به واقعیت اجتماعی نگاه میکرد که در جهان امروز متدینانی در همۀ سنتهای دینی هستند که با رویکرد تعامل دین و دموکراسی و یا دین وسوسیالیسم وارد موضوع میشوند و اینها به عنوان نیروهای مؤثر تاریخی به تحقق آن آرمان کمک میکنند و ما نباید این را نادیده بگیریم و به راحتی از آن بگذریم و با یک استدلال و حکم انتزاعی و جزمی با این مسئله برخورد کنیم. این خاطره و بحثی که دوستان مطرح کردند نشان میدهد آقای رئیس دانا آدم بازی بود در عالم اندیشه و در عمل هم به مصلحت اجتماعی در شرایط تاریخی اهمیت ویژهای میداد، و همه نیروهای اجتماعی را که صادقانه برای آرمانهای بلندی که او هم به آن باور داشت میکوشیدند، در یک جبهۀ بزرگ میدید و به مصلحت نمیدید که نیروی اجتماعی آنها را نادیده بگیرد و با آنها وارد یک تضاد آشتی ناپذیر شود.
من عرضم را تمام میکنم. از این مرد بزرگ که به ایران علاقه داشت، ایران را دوست داشت، آرمان عدالت و آرمان آزادی و دموکراسی برای او آرمان مقدس و ارزشمندی بود به نیکی یاد میکنم. ایشان در عین اینکه آرمانهای بلند و کوششهای علمی بسیار مؤثری داشت، در عین حال روستای خودش رحمتآباد را هم خیلی دوست داشت و برنامهها و اقدامات خوبی هم در آنجا انجام داده بود که نشاندهندۀ دلبستگی او به زادگاهش بود و در همانجا هم آرام گرفت مردم رحمت آباد که شماری از آنان در این نشست هم حضور دارند او را بسیار دوست داشتند و به او افتخار می کردند. یاد و خاطرۀ او را گرامی میداریم.
مراسم درپايان با شعری از فرییرز روئیس دانا در آستانۀ نوروز و به مناسبت آمدن بهار به اتمام رسید.
اگر این بهار
باز خجسته از پس الوند
روی به سوی وطن آرد،
اگر آن پاره ابر سیاه، برق زند ناگه
قهقهۀ مستانه سر آرد
و زار زار ز شوق، گریه ببارد
کبک دَری را به سبزههای سبز غزل
و آهوی زرد را به بیشه بخواند،
اگر بنفشه از کنارۀ جوبارهها
پیام به پونهها برساند
و نازِ تابِ شکوفههای گلابی
به کوچه، عطر ببیزد،
اگر لالۀ سرکش، به صحرا بماند
و بادِ در گذر را، مدیحهگوی قمریکان کوچه بسازد
وین بادِ مشک بیز
واماندگان زمهریری این دیار را به هوش بیارد،
اگر رمز سرخیِ سوری را
شهاب به گوش لاله رساند
آنگاه به هنگامهای، باری،
به بیدزارِ مردم، همه برگهای نو میروید
شتابناک یاسِ تازه زاد به یاری میدود
سرو پیر عربده میزند
لشگر نرگس ز جای میجنبد
و باغ به دورِ سرو میچرخد
نوروزِ کامکار به بدگردشی، چیره میگردد
وین عید روشن، آن بد سگال را به تاریکخانه، سلسله میبندد
خوشا زمانی که بهارِ خجسته در آید
درخت پر شکوفه ببالد
سرخ گل سر از قلمرو بهمن به در آرد
و سپیدی قلههای سربلندِ دور، درودگو آید
نسیم عطر خنده او
میخندد بیآنکه لب بگشاید
برقی در نگاه بیندازد یا شیاری بر گونهها برکشد
میخندد و من صدای نسیم خنده او را
زیر پلکهای چشمانم میشنوم
تا نیمنگاهی دیگر،
دو بار جهان را دور میزنم
یکی زین سو به شادمانی،
یکی باژگونه به امید وزیدن نسیمی باز
در چشم بر هم زدنی،
دور میشود دور
فریبرز رئیس دانا
تهران – 29 اسفند 1380
اخبار مرتبط: