انجمن های علمی –دانشجویی علوم اجتماعی و مغز و شناخت دانشگاه گیلان با همکاری دفتر انجمن جامعه شناسی ایران در دانشگاه گیلان نخستین نشست «استعاره و شناخت» را در دانشگاه گیلان برگزار نمودند. این نشست علمی با حضور سه نفر از اعضای هیئت علمی دانشگاه گیلان؛ دکتر محمد امین صراحی(عضو هیئت علمی گروه زبانشناسی)، دکتر شایسته موسوی(عضو هیئت علمی گروه زبان و ادبیات فارسی) و دکتر علی یعقوبی(عضو هیئت علمی گروه علوم اجتماعی) در روز چهارشنبه 28 فروردین ماه 1398 در تالار حکمت دانشگاه گیلان برگزار شد.
دکتر محمد امین صراحی نخستین سخنران نشست بود که به ایراد سخن پرداخت و گفت: زبان شناسی شناختی ریشه در ظهور علوم شناختی جدید در دهه های 1960 و 1970 میلادی بویژه روان شناسی گشتالت و مطالعات مربوط به مقوله بندی در ذهن انسان دارد. در زبان شناسی شناختی به بررسی رابطه میان زبان انسان، اندیشه و تجربه های اجتماعی و فیزیکی او پرداخته می شود.در این دیدگاه فکر و اندیشه نیز مانند زبان دارای نظام و ساختاری است که توسط زبان منعکس می شود.
مثال از حوزه مفهومی زمان:
الف. داریم به تعطیلات تابستان نزدیک می شویم.
ب. داریم وارد تعطیلات تابستان می شویم.
ج. زمان امتحانات دارد به سرعت نزدیک می شود.
1 درک زمان بر اساس مکان: مکان ثابت، گوینده متحرک
2) درک زمان بر اساس مکان: مکان متحرک، گوینده ثابت
3) می توان وارد این مکان شد.
وی در ادامه افزود: ارسطو اولین کسی است که در باب استعاره صحبت کرده است. ارسطو در فن خطابه خويش کاربرد استعاره را در زبان واقعي و متعارف نيز مجاز مي شمارد، اما هشدار مي دهد که زياده روي در کاربرد استعاره در زبان واقعي باعث مي شود که زبان متعارف بيشتر به شعر شبيه شود. ارسطو معتقد است که کاربرد استعاره نشانه خلاقيت است. اما وي خلاقيت را به عنوان توانايي گويندگان زبان در نظر مي گيرد و نه از خصوصيات زبان. شايد مهمترين موضوع طرح شده توسط ارسطو که اثرش را مستقيماً در رويکردهاي شناختي به استعاره می توان مشاهده کرد، تأکيد بر اين موضوع است که استعاره در حقيقت ايجاد انديشه است که خود مستلزم اين نکته است که انسان استعاري بينديشد.
عبدالقاهر گرگانی نیز از معروف ترین اندیشمندان ایرانی است که استعاره را بررسی کرده است. ديدگاههای انديشمندانه وی در باب استعاره در آثار ارزشمند اسرار البلاغه و دلايل الاعجاز مطرح گرديده اند. همه آنچه را که ارسطو تحت عنوان استعاره مطرح می کند، جرجانی به عنوان بخشی از مقوله عام مجاز درنظر می گيرد. طبقه بندی جرجانی بر بنياد مختصه غالب (وجه شبه) استوار است. اين طبقه بندی بر اين اصل استوار است که رابطه تشابه بيش از هر رابطه ديگری که در استعاره هست اهميت دارد. اين رابطه تشابه ميان يک يا چند صفت از صفات طرفين استعاره پديد می آيد. ويژگی بنيادين نظريه جرجانی در باب استعاره تمرکز و تأکيد آن بر مطالعه سبک، سرشت، و نقش بيان هنری است. اصولی که جرجانی نظريه خود را بر آن بنا می نهد اساساً جنبه روانشناختی دارد. اين اصول از بررسی وتحليل ماهيت تجربيات ادبی و شيوه بيان آن تجربيات در دو مرحله استخراج شده اند: مرحله نخست، شامل چگونگی تکوين تجربه ادبی در روان آفرينشگر ادبی، پيوند آن با او، و روند روانشناختی می شود که به آن تجربه بيانی ادبی می بخشد. مرحله دوم در برگيرنده برخورد خواننده يا شنونده با اثر ادبی، تأثير متقابل آنها در يکديگر، و عکس العمل او در برابر آن اثر ادبی می باشد.
همان گونه که بحث شد، استعاره پديده ای است که در گذشته در حوزه مطالعات و تحقيقات ادبی مورد بررسی قرار می گرفته است اما در چند دهه اخير با انتشار کتاب استعاره هايی که با آن زندگی می کينم، ليکاف و جانسون (1980) چهارچوبی را بنياد نهادند که باب تازه ای را پيش روی علاقمندان به مطالعات استعاره و علوم شناختی گشود و به نظريه استعاره های مفهومی معيار معروف گرديد. در زبان شناسی شناختی، نظريه استعاره درباره ماهيت شناخت مفهومی انسان است.
استعاره ها نه تنها ابزارهای ادبی و زيباشناختی محسوب می گردند، بلکه مبنای انديشه و تفکر انسان نيز می باشند. به عبارت ديگر، انسان استعاری می انديشد و با استعاره نيز زندگی می کند.
در زبان شناسی شناختی، استعاره به عنوان فهم يک حوزه مفهومی برپايه حوزه مفهومی ديگر تعريف می شود:
حوزه مبداء: که به واسطه آن عبارات استعاری را خلق می کنيم source domain
حوزه مقصد: که تلاش می کنيم تا آن را درک کنيم target domain
بين عناصر سازنده حوزه مبداء و مقصد مجموعه نظام مندی از تناظرها وجود دارد که نگاشت ناميده می شود. برای درک يک استعاره مفهومی بايد مجموعه ای از نگاشت ها را درک کرد.
حوزه مقصد حوزه مبداء است
مثلا در استعاره زندگی سفر است، نگاشت های زیر دیده می شود:
شخص زنده یک مسافر است .
هدف این شخص رسیدن به مقصد است .
وسیله رسیدن به مقصد ، راه می باشد .
مشکلات زندگی ، مشکلات سفر است .
مشاوران زندگی ، راهنمایان جاده می باشند .
پیشرفت در زندگی ، مسافت پیموده شده می باشد .
چیزهایی که پیشرفت شما را نشان می دهند ، علائم جاده هستند .
انتخاب های زندگی ، دو راهی ها می باشند .
استعاره ها را می توان به دو دسته استعاره های جهانی و استعاره های فرهنگی تقسیم کرد: استعاره های جهانی بیشتر استعاره هایی هستند که احساسات را نشان می دهند، مثل استعاره شادی بالا است:
فارسی: از خوشحالی به هوا پرید.
English: I’m feeling up
Chinese: Ta xing congcong de.
His spirit are rising and rising.
Hungarian: Ez a film feldobott.
This film gave me a high. / This film made me happy
استعاره های فرهنگی استعاره هایی هستند که با خصوصیات فرهنگی یک ملت مربوط می باشند.
نتایج نظریه معاصر استعاره:
1.استعاره نظام بنیادین برای مفهوم پروری و استدلال انتزاعی محسوب می شود.
2. تقریباً از ساده ترین موضوعاتی که درزندگی وجود داردتا پیچیده ترین موضوعات علمی معمولاً ازطریق استعاره درک می گردند.
3.استعاره بنیادی مفهومی دارد و نه صرفاً زبانی.
4. عبارتهای استعاری زبان در حقیقت تظاهر زبانی استعاره های مفهومی می باشند.
5. اگرچه قسمت عمده نظام ادراکی انسان مفهومی یا استعاری است، اما بخش قابل ملاحظه ای از آن نیز غیر استعاری است. درک استعاری مبتنی بر درک غیر استعاری انجام می پذیرد.
6.کاربرد استعاره این امکان را فراهم می کند تا بتوان موضوعی نسبتاً انتزاعی را برحسب موضوعی عینی تر یا ساختمندتر درک کنیم.
7.با مطالعه تاریخی استعاره ها در متون گوناگون می توان به تحولات فکری، اجتماعی و فرهنگی دوره های مختلف دست پیدا کرد. مثال: استعاره عذاب آتش است، قبل و بعد از آن
در ادامه جلسه دکتر شایسته موسوی به بیان نظرات خود پرداخت. وی ارتباط «استعاره با شناخت» در حوزۀ زبان و ادبیات فارسی را مورد توجه قرار داد و گفت: مطالعات شناختی، حوزههای مختلفی از علوم را به هم مرتبط کرده است. یکی از این حوزهها حوزۀ مطالعات ادبی است که با شاخه هایی همچون زبانشناسی شناختی و روانشناسی شناختی پیوند تنگاتنگی یافته است. یافتههای زبانشناسی شناختی، از قبیل کارکرد استعاری ذهن، طرحوارههای تصوری، نقش و زمینه و... تأثیرات فراوانی در نقد ادبی داشته است. یکی از حوزههای مورد توجه مطالعات شناختی در ارتباط با استعاره، حوزۀ استعارههای جهتی است که از قضا ماهیتی جهانی دارند و تقریباً در تمامی فرهنگها جهت بالا با مفاهیمی همچون «فراوانی» و «خوبی» پیوند خورده است. استعارۀ معروف «زیادتر، بالاتر است» یکی از استعارههای شناختهشدۀ زبان فارسی و دیگر زبانهاست، اما شاید یکی از جایگاههایی که این استعاره به روشنترین وجه ممکن، جنبۀ «استعارگی» خود را نشان میدهد، شعر و ادبیات فارسی باشد. تعداد پرشماری از ابیات در ادبیات فارسی وجود دارد که عناصر طبیعی را بر اساس جایگاه قرار گرفتنشان (بالا یا پایین بودن در طبیعت) با مفاهیم کمی و زیادی مرتبط میکند. برای مثال از میان چهار عنصر طبیعی (هوا یا باد، آب، آتش و خاک)، هوا (و مجازاً آسمان) که در جایگاه بالاتری قرار دارد با زیادی و بیشی پیوند دارد و خاک که در جایگاه پایینتری قرار دارد با مفاهیمی همچون کمی و کمتری. برای مثال: گفتی ز خاک بیشترند اهل عشق من/ از خاک بیشتر نه که از خاک کمتریم و...
وی در خصوص کارکرد تمثیلی استعارها افزود: یکی از دیگر کارکردهای مؤثر ادبی در شکلگیری شناخت، کارکرد تمثیل است. تأثیر بسزای این کارکرد در بسط اندیشه را میتوان در آرای فیلسوفان بزرگ از افلاطون گرفته تا نیچه و هایدگر و... نشان داد. یکی از بزرگترین نقاط عطف فلسفۀ افلاطون که فیلسوفان بسیاری را بعد از خودش تحت تأثیر قرار داد، قضیۀ مُثُل است. افلاطون عالم مثلی را اساساً از طریق تمثیل توضیح میدهد، به طوری که این داستان اصلاً با عنوان «تمثیل غار» شناخته میشود. روشن شدن نقش و تأثیر کارکردهایی همچون استعاره و مجاز و تمثیل در شکلگیری اندیشه و سازوکارهای ذهنی، مارک ترنر، منتقد ادبی و زبانشناس را به سمت این ایده سوق داد که نه تنها ادبیات شاخهای تزیینی و بلاغی شده از زبان عادی نیست بلکه حتی کارکردهای ادبی ورای زبان و ادبیات میایستند و کارکردهایی اندیشگانی هستند. بنابراین اساساً زبان و اندیشه با کارکردهای ادبی زاییده میشود. کتاب ذهن ادبی (1996) نوشتۀ مارک ترنر، اهمیت و تأثیر بیش از حد ادبیات در شکلگیری اندیشه را نشان میدهد و حوزههای استعاره و شناخت را بیش از پیش به ادبیات مربوط میکند.
سپس دکتر علی یعقوبی به انعکاس استعاره در متون علوم اجتماعی پرداخت و گفت: که استعاره در بین حوزۀ علوم اجتماعی با واکنشهای مختلفی مواجه بوده است. آنچه در متون ادبی و زبانشناختی استعاره شناخته میشود در متون جامعه شناختی «نماد» و در مطالعات فرهنگی «بازنمایی» گفته میشود و کمتر از مفهوم استعاره در متون علوم اجتماعی استفاده شده است. فهم آنها از استعاره کمتر وجه اندیشگانی و ساختاری دارد، بلکه بیشتر به وجه رتوریک و بلاغی دارد.
او گفت: هابز یکی از متفکران اجتماعی که خود استعاره معروف «انسان گرگ انسان است»، معتقد است که ، در استعارهها، آشکارا سخن فریبنده است و کاربرد آنها در امر راهنمایی یا استدلال حماقت آشکار است. توین بی نیز استفاده قاطع و صریح از تشبیه و پایه برهان کردن آن را گمراهکننده میدانست. پارتو معتقد است چنانچه آنها را به جای اثبات بگیریم کوچکترین ارزشی ندارد. دورکیم نیز عقیده دارد: اینکه میگویند انحطاط ضربالمثلها در جوامع کنونی ناشی از واقعگرایی و علمی بودن خلق وخوی ماست، درست نیست، اما در زبان روزمره خودمان آنچنان پایبند دقت علمی نیستم که استعاره و تصویر اصلاً بهکار نبریم؛ برعکس، خیلی دلمان میخواهد از ضربالمثلهای قدیمی که هنوز برای ما باقی ماندهاند استفاده کنیم و آنها را چاشنی کلام خود سازیم. وانگهی، تصویر و استعاره هم از عناصر درون بود ضربالمثل نیست؛ استعاره و تصویر هم وسیلهای برای فشرده کردن اندیشهی جمعی در یک قاعدهی کوتاه، اما تنها وسیله ممکن این کار نیست. گیرم تحول اجتماعی به جایی میرسد که این قاعدههای کوتاه دیگر گنجایش زیادی برای دربرگرفتن تمامی گوناگونیهای احساسات فردی را ندارند. به همین دلیل ضرب المثلها و کلمات قصار فقط وقتی میتوانند باقی بمانند که معانی وسیعتری پیدا کنند تا اینکه سرانجام به تدریج از بین بروند. ادگار مورن فیلسوف فرانسوی قائل به دو منطق تمثیلی و عقلی است که در عین تضاد رابطهی تکمیلی بین آن دو وجود دارد. عقلانیت واقعی نه تنها تمثیل را نفی نمیکند، بلکه آنرا کنترل کرده و مورد استفاده قرار میدهد. در عین تضاد رابطهی تکمیلی بین آن دو وجود دارد. عقلانیت واقعی نه تنها تمثیل را نفی نمیکند، بلکه آنرا کنترل کرده و مورد استفاده قرار میدهد. در ترکیب تمثیل/ منطق ممکن است عدم تعادلهایی به وجود آید. افراط در تمثیل و تفریط در منطق به هذیان میانجامد. ولی افراط در منطق و تفریط در تمثیل تفکر را نازا میکند. او با انتقاد از تمثیل ارگانیستی معتقد است که این برداشت جامعه را از جهتهای بسیاری با ارگانیسم زنده یکی میپندارد، و با این کار اصالت پدیدهیاجتماعی را نادیده میگیرد.
این جامعهشناس ادامه داد: اسکیدمور بین اصطلاحات اولیه و اصطلاحات تمثیلی تفاوت قائل است. وی معتقد است که «نیرو» به آن صورتی که در علم اجتماعی به کار می رود، برای این علم یک اصطلاح اولیه محسوب نمیشود. این اصطلاح برای فیزیک اولیه است، چون در آنجا تعریف خاص فیزیکی از آن وجود دارد و به صورت کمّی قابل محاسبه است، اما به اصطلاحاتی نظیر «نیروی اجتماعی» که کاربرد آنها در علوم اجتماعی پذیرفته شده اصطلاحات «تمثیلی» گفته میشوند. گیدنز معتقد است چه بسا استعاره علت اولیه نوآوری در نظریه های علمی باشد. وی خوانش انتقادی به نحوۀ استفاده از استعارهها در متون جامعه شناختی داشت. بهزعم گیدنز، استعاره یا قیاس بدن به مثابۀ ساختار صحیح نیست؛ چرا که آناتومی یک بدن یا چنان که در تمثیل های مشابه مطرح میشود ستون های اصلی یک ساختمان وجود دارند اما ساختار اجتماعی وجود ندارند.
عضو هیات علمی گروه علوم اجتماعی دانشگاه گیلان افزود: پارادایم ها نقش عمده ای در تولید مفاهیم و استعارهها دارند. دو گرایش پارادایمیک عمده پوزیتیویسم و تطورگرایی در تخیّلِ جامعه شناسان کلاسیک نقش مؤثری داشته اند. پرواضح است، چه به طور خودآگاه و چه ناخودآگاه استعاره های زیستی در تکوین نظریه های جامعه شناختی نقش عمدهای داشتهاند. آنها مفاهیم انتزاعی، نامحسوس و پیچیده را بر اساس مضامین محسوس، ملموس و عینی تجزیه و تحلیل کرده اند.
او در بخش پایانی بحث خود خاطر نشان کرد: تولید و مصرف استعار ههای زیستی در بین جامع هشناسان متاخر تقلیل یافته، زیرا بخش عمدهای از واژگان، تعابیر و ترکیبات زیستی در بین جامعه شناسان در حکم استعارههای مردهاند. نظریه پردازان کلاسیک به گونه ای خطی در مورد کل تاریخ نظریه پردازی می کردند، اما پس از عبور از آن دوره و ظهور و رشد نظریات پست مدرنیستی، تفکر اندیشمندان غیرخطی شده و امور را به صورت شبکه ای، اطلاعاتی، ریزوماتیک، نمایشی و... می بینند. اینک، چرخشی در استفاده از استعاره های زیستی به استعاره ها و مدل های صوری مشاهده میشود.
این نشست با پرسش و پاسخ اساتید و دانشجویان به پایان رسید.