نخستین جلسه از نشست "فلسفه علوم اجتماعی" 13 آبان ماه با سخنرانی دکتر حسن چاوشیان دانشیار جامعه‌شناسی دانشگاه گیلان و به همت انجمن جامعه شناسی ایران برگزار شد.

دکتر چاوشیان ابتدای بحث را از ریشه‌های کلاسیک یونان باستان آغاز کرد و با بیان اینکه فلسفه یونان باستان از همه آن چیزی که عجایب هفتگانه دوران باستان نام برده می‌شود عجیب‌تر است افزود: این دستاورد، میراث فکری گسترده، عمیق و عجیبی است که تقریبا از 25 قرن پیش آغاز شده است.

وی با اشاره به اینکه رمز هر نوع رشد علمی، و به‌طور کلی‌تر "رشد فکری" استمرار و مداومت است تصریح کرد: هر جا شرایطی فراهم آمده که تفکر به معنی یک جریان، امکان استمرار پیدا کند این زایندگی و بالندگی وجود داشته و رشد کرده است. در یونان باستان نیز چنین شرایطی پدیدار شد. ما نیز در تمدن خودمان متفکران بسیاری داشته‌ایم اما داشتن متفکر با داشتن تفکر متفاوت است. تفکر یعنی جریانی که روی یک موضوع متمرکز است طوری‌که نسل‌های مختلف می‌توانند روی آن متمرکز شده بحث و مبادله فکری انجام دهند و از دل همین بحث‌ها به جواب‌هایی برسند که از درون آن جواب‌ها مفاهیم و نظریه‌ها زاده می‌شوند و اینجاست که تفکر برای خود شناسنامه‌ای پیدا می‌کند.

تفکر یونانی در وهله اول دارای بحث‌های دائما جهان‌شناسی‌ است و بر روی دو موضوع متمرکز است:

1.مسئله وحدت و کثرت2.ثبات یا تغییر

دکتر چاوشیان یادآور شد: یک تحول خیلی بزرگ و مهم در فلسفه یونانی که در واقع آغاز معرفت‌شناسی است، پیدا شدن جریان سوفیست‌ها یا سوفسطایی‌ها بود. اولین کسانی که روش استقرایی را به عنوان مبنای استدلال به کار بردند سوفیست‌ها بودند. آن‌ها می‌گفتند نزدیک 400 سال است که بزرگ‌ترین و هوشمندترین مغزهای جامعه ما در مورد این سوال که حقیقت چیست؟ بحث می‌کنند و تا به حال هیچ دو نفری سر این موضوع به توافق نرسیده‌اند! در اینجا نقطه عزیمت برای فهم بحث یک واقعیت تاریخی، یعنی روش استقرایی است. و اولین‌باری بود که از این روش استفاده می‌شد زیرا تا قبل از آن از روش‌های نظری و استدلال قیاسی استفاده می‌شد.

عضو هیات علمی دانشگاه افزود: در خصوص اینکه چرا بعد از 4 قرن هیچ اتفاق‌نظری در این زمینه حاصل نشده است اظهار داشت: از 3حالت خارج نیست.1.چیزی به نام حقیقت واحد که بتوان به آن دست یافت وجود نداشته است. 2.ممکن است حقیقتی باشد اما بشر وسیله لازم و کافی برای درک آن حقیقت را نداشته باشد. 3.ممکن است حقیقتی باشد امکان دسترسی هم وجود داشته باشد اما کسانی‌که دسترسی پیدا کرده‌اند امکان مجاب کردن دیگران را نداشته باشند یعنی امکان انتقال حقیقت را نداشته باشند.

با توجه به این سه مورد نتیجه فرقی نمی‌کند و در واقع دنبال حقیقت گشتن کار بیهوده‌ای است. فلسفه سوفسطایی عقیده بر این داشت که جستجوی حقیقت را رها کنیم و به دنبال خیر همگانی برویم. در اینجاست که فلسفه سوفسطاییتبدیل به فلسفه اخلاق می‌شود.

یک موضوع مهم دیگر در فلسفه سوفسطایی این است که نمی‌شود درباره حقیقت به قطعیت رسید اما چیزی که مهم‌تر است این که شکل بیان حقیقت مهم‌تر از خود حقیقت است. حقیقت یک امر رتوریک یعنی فن بیان است. حق با کسی است که فن بیان قوی‌تری دارد.

در ادامه دکتر چاوشیان با اشاره به نقش افلاطون در واکنش به نسبی‌باوری و شکاکیت سوفسطاییان گفت: افلاطون در پی جواب این سوال است که حقیقت چیست و معرفت به حقیت چیست؟ در واقع معیار تعریف معرفت را سطح بالا می‌گیرد و سخت‌گیرانه‌ترین تعریف در مورد معرفت متعلق به افلاطون است.

از نظر افلاطون سه چیز شایسته معرفت نامیده شدن است:

1.معرفت باید قطعیت داشته باشد2.عمومیت داشته باشد3. لایتغیر و ثابت باشد.

برای دست یافتن به چنین معرفتی، افلاطون قبل از هر چیز به معرفت تجربی حمله می‌کند. به عقیده افلاطون طبیعت نمی‌تواند موضوع معرفت باشد و حداکثر چیزی که در مورد جهان تجربی می‌توانیم بدانیم opinion یعنی عقیده و نظر است. از دیدگاه افلاطون موضوع معرفت هندسه و مشخصا هندسه اقلیدسی است و چیز دیگری که بالاتر از ریاضیات می‌تواند موضوع معرفت باشد "معقولات" است.

بعد از مبحث افلاطون دکتر چاوشیان به شک‌گراها اشاره و اضافه کرد: سه نوع شک‌گرایی در یونان باستان وجود داشت: 1.قدیم 2.میانه 3.جدید

دکتر چاوشیان در پایان مباحث این جلسه خاطرنشان کرد: شک‌گرایی مهم‌ترین جریانی بود که قدم به قدم به علم مدرن نزدیک می‌شد اما با از راه رسیدن مسیحیت همه چیز از بین رفت و در قرون وسطی فلسفه شکل دینی به خود گرفت. در انتها این سخنرانی با پرسش و پاسخ حاضران به پایان رسید. مریم فتحی/ گیتی بابایی/ سوگند رمضانی.

 

فلسفه علوم اجتماعی1

 

فلسفه علوم اجتماعی3