روز سه شنبه 14 اسفند ماه1397 نشست «برای صلح ملی چه باید کرد؟» به همت گروه علمی - تخصصی جامعه شناسی صلح انجمن جامعه شناسی ایران در خانه گفتمان شهر (وارطان) برگزار شد. در اين نشست، دکتر صادق زیباکلام (استاد علومسیاسی دانشگاه تهران)، دکتر الهه کولایی (استاد مطالعات منطقهای دانشگاه تهران)، دکتر احمد زیدآبادی (تحلیلگر مسائل سیاسی و بینالملل) و دکتر احمد بخارایی (جامعه شناس و استادیار دانشگاه ) به ایراد سخنرانی پرداختند.
برای صلح باید کاری کرد / امروزه مفهوم صلح به معنای کامل شدن کل، طرح گردیده است که بیانگر اهمیت نیاز به صلح است
در ابتدای نشست حسن امیدوار (دبیر گروه صلح انجمن جامعهشناسی ایران ) با بیان اینکه جامعهشناسی صلح زنجیره ای از ایده های علمی است که رسالت خود را همچون بنیانگذاران جامعه شناسی، بهبود اوضاع جامعه می داند گفت: بخش مهم وظیفه جامعه شناسی صلح، شناخت علمي پدیده صلح و همچنین مطالعه جامعه شناختی ریشه ها و زائده های پدیده هایی است که دارای پتانسیل تهدید صلح و امنیت می باشند. از این رو با توجه به اینکه صلح و امنیت فراتر از اختلال و آشفتگی های حملات و درگیریهای نظامی است و با توجه به اینکه صلح جدی ترین نیاز بشر در هزاره سوم است، برای صلح باید کاری کرد. یوهان گالتونگ نروژی با طرح نظریه صلح فعال، صلح را بخشی از یک مثلث نامید که شامل عدالت و رفاه باشد. ولی با گسترش مطالعات جامعه شناختی صلح، به علت اهمیت و پیچیدگی ابعاد پدیده صلح، تعاریف متکثر و جدیدی طرح گردید که مفهوم صلح را به عنوان مفهومی کلیدی و محوری عنوان می نماید، از این رو امروزه مفهوم صلح به معنای کامل شدن کل، طرح شده است که بیانگر اهمیت نیاز به صلح است.
او افزود: در شرایطی که از چهل سالگی انقلاب عبور می کنیم بحران های عمیق اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی به نظر می رسد صلح و امنیت را در شرایط شکننده و آسيب پذیری قرار داده است. معمولا بحران ها در یک چرخه و بازه های خاص زمانی رخ می دهند اما هنگامی که چرخه بحران به روند تبدیل می شود، می تواند نگران کننده باشد. لذا با توجه به این که صلح ریشه اندیشه امنیت است، گروه علمی تخصصی صلح انجمن جامعه شناسي ايران تلاش می نماید با ابزارهای جامعه شناختی و مبانی نظری به شناخت علمی از شاخص شکنندگی صلح در حوزه های اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی مبادرت نماید. صعود شاخص های شکنندگی صلح در نهادهای مهم می تواند نگران کننده تلقی شود چرا که صلح حالتی از تعادل است و جامعه بدون صلح جامعه ای آشفته و ترسناک است اگر نظری اجمالی در این حوزه ها داشته باشیم، شواهد متعدد میدانی در حوزه اقتصاد، حکایت از این دارد که صلح اقتصادی در وضعیت شکننده ای قرار دارد و عدالت غایب است.
باید توجه داشت که سلامت یک ملت بستگی به سازمان اقتصادی حاکم دارد، صلح اقتصادی است که ثبات و آرامش اجتماعی و سیاسی را در یک کشور بیمه می کند
امیدوار ادامه داد: فقر، فساد گسترده و ضایعات سازمانی ( یعنی استفاده نا کارآمد از ایده ها، تخصص، پول و یا سایر منابع در یک سازمان ) و شبکه ای از آثار نابرابری های اجتماعی حاصل این سازمان اقتصادی منفعت محور و عاری از عدالت است، صلح اقتصادی تضمین می کند که عدالت برای همه وجود دارد. کیفیت صلح اجتماعی نیز به علت کاهش ارزش پول ملی و نابرابری فرصت ها از اختلاف طبقاتی به مرزهای تضاد طبقاتی در حرکت است که پیامد آن ستیزه و نا امنی های اجتماعی می تواند باشد. صلح اجتماعی سلامتی روابط بین گروههای اجتماعی را بیمه می نماید و شکنندگی صلح اجتماعی به مفهوم افول تاب آوری اجتماعی خواهد بود. در حوزه صلح فرهنگی نیز با فقدان و کاهش کدهای اخلاقی و گونه ای تهی شدگی فرهنگی مواجهیم. صلح فرهنگی است که وجدان جمعی و انسجام اجتماعی را تقویت می نماید. با کاهش انسجام اجتماعی باید منتظر تغییرات فرهنگی و اصطکاک بین گروه های اجتماعی و طبقات اجتماعی بود. در حوزه صلح سیاسی نیز شاخص های توسعه سياسی از وضعیت مطلوبی برخورد دار نیست. سرمایه اجتماعی که ساز و کار حفظ روابط است و در فرآیند توسعه راهکارهای سیاستهای اجتماعی یک مولفه حیاتی است با شیب تندی کاهش یافته است که بزرگترین نشانه و شاخص کاهش سرمایه اجتماعی را می توان در مولفه اعتماد اجتماعی مشاهده کرد. کاهش اعتماد اجتماعی نیز با معضل کاهش مشارکت ارتباط دارد که برای ثبات و تحکیم ساختمان صلح امری منفی است.
دبیر گروه جامعه شناسی صلح گفت: اندازه گیری شاخص شکنندگی صلح بر (مبنای شاخص صلح جهانی) بر اساس 23 شاخص و گویه از عدم خشونت. و عدم ترس از خشونت صورت می پذیرد. با آنکه کلید صلح دائم در سنت های کانت و کارل مارکس، رشد آگاهی طبقاتی و همبستگی مردم است ولی نتایج مطالعات موسسه صلح و اقتصاد برای تحقق صلح دائم معرفی هشت مولفه؛ سطح پایین فساد، پذیرش حقوق دیگران، جریان آزاد اطلاعات و سطح بالایی از شفافیت، محیط کسب و کار قوی، سطح بالایی از سرمایه انسانی، توزیع عادلانه منابع، روابط خوب با همسایگان است.
تحقق صلح، منوط به ترک برداشتن قداست جنگ است
در ادامه نشست صادق زیباکلام به تجربه اروپا و غرب در دوره پس از جنگهای جهانی اول و دوم پرداخت و گفت: پس از این جنگها که 50 میلیون نفر قربانی به جا گذاشت، سؤالاتی علیه جنگ و قداست و ضرورت جنگ شکل گرفت؛ سؤالاتی مانند اینکه: آیا حکومتها میتوانند شهروندان را وادار به جنگیدن کنند؟ اگر من به کشتن انسانهایی که آنها را نمیشناسم، اعتقاد نداشته باشم، میتوانم بگویم که در جنگ شرکت نمیکنم؟
زیباکلام با اشاره به تجربه جنگهای جهانی گفت: از این جنگها هیچ کشوری سربلند بیرون نیامد و آنچه در آن برای کشورها اهمیت داشت، رقابت بر سر کشتار و تخریب بیشتر بدون توجه به ارزشهای انسانی بود. به همین خاطر صداها و نهضتهای ضدجنگ و حامی صلح پس از جنگهای جهانی اول و دوم شکل گرفت. موضعگیری علیه جنگ در این دوره، همانند گذشته ننگ و عار نبود. این ایده که من نمیخواهم قربانی سیاست ژنرالها، حکومتها و سیاستمداران باشم، در میان شهروندان اروپایی تقویت شد. بنابراین جنگ از یک جایگاه مقدس تنزل کرد. تجربه اروپا در مورد جنگ، دیر یا زود در ایران هم تکرار خواهد شد و نهضتهای ضد جنگ و طرفدار صلح در ایران نیز شکل خواهند گرفت.
دکتر زیبا کلام در بحث خود کوشید تا از ترک برداشتن قداست جنگ در دنیای امروز سخن بگوید. او برای اثبات ادعای خود به تاریخ غرب در جریان جنگهای جهانی اول و دوم ارجاع داد و افزود: در اروپا، جنگ یک پدیده مقدس (نه به معنی مذهبی، بلکه به معنای معتبر و قابل احترام) بود اما این قداست تا پایان جنگ جهانی اول بیشتر دوام نداشت و پایان جنگ جهانی اول آغاز پرسشهایی از این دست بود که چرا جنگ جهانی اول اساساً رخ داد؟ چرا 20 میلیون نفر کشته شد؟ چه امر ناممکنی باعث شد تا بر سر آنچه محل اختلاف بود، بر سر میز مذاکره ننشینند؟ و...
زیباکلام ادامه داد: هنوز این سؤالات مطرح بود که جنگ جهانی دوم رخ داد و فجایع بدتری رقم خورد. در این فضا بود که مخالفت با جنگ ابعاد گسترده تری پیدا کرد و به شکل عقیده و باور مطرح شد.
آنچه زیبا کلام تلاش میکرد تبیین کند در واقع این نکته بود که این عقیده (یعنی قداست زدایی از جنگ) نیز دیر یا زود مثل سایر ابعاد تمدنی و فرهنگی که تاکنون ورود کرده است، به جامعه ما هم ورود خواهد کرد.
وی تأکید کرد: «صلح ملی» فقط فقدان جنگ نیست بلکه به معنای برابری، رفع تبعیض، رفاه و... است و مادامی این صلح محقق میشود که ابتدا ما در سطح نظر به این باور برسیم که جنگ به ماهو جنگ امر میمونی نیست.
صلح را باید از خانه شروع کرد
سخنران دوم این نشست الهه کولایی، صلح را نه در سطح ساختارها و نهادها بلکه در سطح عاملان و کنشگران میدید. او گفت: ما تمرین صلح را باید از درون خانوادهها و با نفی خشونت علیه زنان و کودکان شروع کنیم و بتدریج به عرصههای گستردهتر تسری دهیم. وقتی از تحقق صلح در سطحی ساختاری و نهادی حرف میزنیم، نمیتوانیم تاریخ، فرهنگ و حافظه مان را نادیده بگیریم. ما هنوز خط کش مشخصی بین حق و باطل داریم و خود را حق و بقیه را باطل میپنداریم. نخستین تجربه تعامل ما با جهان، جنگ تحمیلی بود. بنابراین، نمیتوان بدون توجه به گذشته و تجربه مان از صلح و دموکراسی حرف بزنیم. دموکراسی و حاکم شدن مردم بر سرنوشتشان، نیازمند آموزش و یادگیری است و این امری زمانبر است و برای تحقق آن باید صبور باشیم.
قطار سیاست باید ریل خود را تغییر دهد
سومین سخنران احمد زیدآبادی بحث خود را بیشتر معطوف به چالشها و مسائل امروز کرد. او کوشید تا دستهبندی از جریانهای سیاسی موجود ارائه کند و به سه جریان کلی اشاره کرد و آنها را برشمرد؛ نخست، اصولگرایان که آنان را به دو دسته «تندرو» و «میانهرو» تقسیم کرد. او گفت: این گروه به مشکلات امروز کشور معترف هستند اما آن را به دولت نسبت میدهند نه نظام. دوم، اصلاحطلبان که اکثریت قریب به اتفاقشان اعتراف میکنند که امروز ما با چالشهای بسیار مواجهیم و درصدد آن هستند تا با برگزاری انتخابات و افزایش سهم خودشان در قدرت، قدری اوضاع را بهبود ببخشند. اما گروه سوم اپوزیسیونها و گروههای برانداز هستند که خود به دو دسته تقسیم میشوند؛ گروهی که گرایشهای چپ و ملی دارند و از ابتدای پیروزی انقلاب رؤیای بازگشت و تغییر نظام را داشتند و گروهی که معتقدند بدون حمایت قدرتهای بینالمللی و بهطور مشخص امریکا نمیتوانند اهداف خود را محقق کنند. در فضایی که ما با چنین گروه بندیهای سیاسی مواجه هستیم، دولت نیز با «بحران کارآمدی» و «بحران نفوذ» مواجه است؛ به عبارتی یا نمیتواند مشکلات را حل کند یا به واسطه گروههای نفوذ متعدد نمیتواند تصمیماتش را اجرایی کند.
وی در پایان تنها راه برون رفت کشور از مسائل و مشکلات را در این نکته دید که خود سیستم سیاسی به یک چرخش سیاسی تن دهد و با عوض کردن ریل سیاسی وضعیت را بهبود بخشد هر چند که در جریان این تغییر موضع، گروه یا طرز فکری از بین برود.
مسائل را باید در سطح کلان حل کرد
آخرین سخنران احمد بخارایی بود. او گفت: کشور ما با خرده بحرانهایی همچون بحران کارآمدی، مشروعیت، نفوذ، مشارکت، توزیع و همبستگی مواجه است.
او «بحران کارآمدی» را بهعنوان ابر بحران معرفی و تأکید کرد: ابر بحران ما، مشروعیت نیست و اگر امروز هم رفراندوم برگزار شود، 50 درصد به علاوه یک رأی به این نظام آری میگویند. شرایط سیاسی متصلب ما ناشی از شرایط فرهنگی متصلب ما است. بر این اساس، پرسش «چه باید کرد؟» در اساس غلط است چرا که در عمل امکان کنشگری میسر نیست. به جای «چه باید کرد؟» باید پرسید «چه میتوان کرد؟».
او در این فضا، فاعلهای بیرونی را مؤثرتر دانست و گفت: در جامعه ما سطح تحلیل کلان اثرگذار است. اگر مسائل در سطح کلان حل نشود، امکان ندارد که در سطح میانه بتوان دست به اصلاحات زد. اگر در سطح میانه اوضاع آلوده باشد، تلاش در سطح خرد نیز آب در هاون کوبیدن است.
این نشست با یک پرسش و پاسخ بسیار طولانی میان سخنرانان و حضار به پایان رسید و کاملاً فضای جلسه معطوف به آینده کشور بود. حضار پرسشهای صریحی را از سخنرانان در مورد «مسؤلیت اصلاح طلبان در برابر مشکلات امروز» پرسیدند.