نشست مجازی دفتر قزوین انجمن جامعه‌شناسی ایران با عنوان «کودکی و زیست انسانی» در تاریخ 22 خرداد ماه 1401 در بستر اینستاگرام و با حضور دکتر عباس نعیمی جورشری، دکتر زهرا قاسم زاده، علی جعفری و با مدیریت  دکتر بیدا میرحسینی برگزار شد. هدف از برگزاری این نشست مجازی، طرح مجدد شرایط غیر معمول کودکان در حاشیه مانده و در معرض آسیب به واسطه کار خارج از توان و نیز ناهمگون با ویژگی‌های دوران کودکی و نیز بیان تجربه زیسته کنشگران اجتماعی در این رابطه بود.

خانم دکتر بیدا میرحسینی ضمن معرفی مهمانان و به بیان اهداف این گفت و گو، تاریخچه پرداختن به مقوله کودکی، شکل گرفتن جریان‌های حمایتی از حقوق کودک و طرح مسایل آنان به صورت جدی در مجامع رسمی و غیر رسمی و نیزدر خصوص نام گذاری این روز از سال 2002 به منظور افزایش حمایت، آگاهی و تلاش جهت ایجاد شرایط انسانی تر برای تمامی کودکان به‌ویژه کودکان در حاسیه مانده، پرداخت.

وی در بخشی از صحبت‌ها به شعار سال 2022 "افزایش سرمایه گذاری در سیستم‌ها و طرح‌های حمایت اجتماعی برای ایجاد حمایت‌ اجتماعی و محافظت کودکان از کار" اشاره نمود که بیانگر لزوم برنامه ریزی گسترده‌تر و مسئولانه تر در این زمینه می باشد.

دکتر میرحسینی ادامه داد: قبول داریم که مسئله کار کودک، مسئله‌ای جهانی است اما باید توجه نمود که در شرایط کنونی کشور، مسلماً کار کودک و فشارهای ناشی از آن مضاعف شده و بهره کشی از کودکان و استفاده ابزاری از آنان به دلایل مختلف گسترش یافته است و بنابراین باید متخصصین رشته‌های مختلف، نهادهای رسمی و به‌ویژه کنشگران اجتماعی با حضور پررنگ تر و موثرتر در این عرصه وارد شوند.

سپس دکتر نعیمی جورشری به بیان نظرات خود پرداخت و گفت: وقتی از کودکان کار صحبت می‌کنیم و کار کودک را به عنوان مسئله اجتماعی عنوان می‌کنیم، لازم است از حوزه بی سازمانی اجتماعی به آن ورود نماییم و آن را متاثر از تغییرات ساختاری درک نماییم و نکته ای که در مواجه با آسیب‌های اجتماعی به آن توجه نمی‌شود، مسئله ساختار است. باید از رویکرد آسیب‌های اجتماعی به سمت بی سازمانی اجتماعی برویم و تغییرات را ایجاد کنیم. این تغییرات می‌تواند در قالب صنعتی شدن، مدرن شدن، مهاجرت، عدم توضیع ناعادلانه اشتغال، تقسیم کار هنگامی که از فرم عادی خود خارج می‌شود، تحول اقتصادی و بی سازمانی اجتماعی که مبتنی بر این ساختار است و کودکان کار هم متاسفانه یکی از میوه‌های این درخت می‌باشد. بنده تاکید را در اینجا روی رویکرد نظری-مفهومی خواهم گذاشت. احتمالاً ما می‌توانیم سه حالت یا مکانیزم ایجاد کننده برای شرایط اجتماعی نام ببریم:

1-بحران های اقتصادی؛ تغییرات ثروت، تغییرات اجتماعی را بوجود می‌آورد .

-2طبقه بندی های غیر طبیعی اجتماعی توسط نهاد های دولتی و قدرتی؛ غیر هنجاری،غیر اخلاقی و نامفهوم بودن؛ باعث بی هنجاری و موقعیت آنومیک می‌شود.

3- حالت غیر عادی تقسیم کار؛عدم تناسب بین حرفه و شغل افراد است.

مسئله بعدی گسست آرمان و اهداف می‌باشد. هر جامعه‌ای به اعضای خودش یک‌سری آرمان و اهداف معرفی می‌کند و بعد یک سری وسیله و ابزار‌ و راه ها در اختیار مردم قرار می‌دهد. یک گسست بین اهداف و آرمان در جامعه ایران وجود دارد یعنی وقتی وسیله و ابزار در اختیار مردم نباشد، برای رسیدن به اهداف گسست بوجود می‌آید که یکی از آنها کودکان کار هستند.

در این حالت پنج واکنش رخ می‌دهد.

۱- هم‌نوایان؛ هدف و وسیله را باهم پذیرفته اند.

2- نوع آوران؛ اهداف رو پذیرفته اند ولی وسیله و ابزار را نمی‌پذیرند. این ها ممکن است افرادی باشند که مرتکب جرم می‌شوند و دست به نوآوری میزنند.

3- مناسک گرایان ؛ برعکس هم نوایان هیچ چیز را قبول ندارند.

4- انزواگران؛ نه هدف را قبول دارند نه ابزار را ولی انتقاد می‌کنند.

5- شورشگران هم باشند.

کودکان کار بسته به پایگاه خانواده، می‌توانند در دسته نوآوران قرار بگیرند یا می‌توانند در دسته شورشگران و یا انزواگران باشند به خصوص در دوران نوجوانی. این افراد هیچ سخنگو و تریبونی برای دنبال کردن هدف خود ندارند.

در بخش دیگری از این نشست دکتر قاسم زاده در این نشست به بیان تجربه زیسته خود در حضور مرکز دوستدار کودک مشتاق، پرداخت و گفت: بنده از سال 1382 با انجمن دوستداران کودک کرمان همکاری داشته و از سال 1389 وارد مرکز دوستدار کودک مشتاق شده ام. پس از پذیرش در دوره ارشد علوم اجتماعی در سال 1392، به منظور آشنایی بیشتر با کودکان کار و بازمانده از تحصیل به مدت دو سال مسئولیت آموزش 26 کودک 10-16 ساله را بر عهده داشته و همزمان کار پایان نامه تحصیلی ام را نیز پیش بردم. در این مرکز نزدیک به 8 پایان نامه ارشد و بیش از 50 پایان نامه دوره کارشناسی علوم اجتماعی و جامعه شناسی مرتبط با موضوعات کودکان کار و بازمانده از تحصیل، رویکردهای آموزشی مرکز، روش پژوهش عملی مشارکتی و ... انجام شده است.

او ادامه داد: انجمن دوستداران کودک کرمان یک سازمان مردم نهاد در شهر کرمان با هدف انجام فعالیت های آموزشی و پژوهشی در حوزه کودکان می باشد که در سال 1386 مرکز دوستدار کودک مشتاق را به منظور آموزش سواد و مهارت‌های زندگی و اجتماعی به کودکان کار و بازمانده از تحصیل راه اندازی کرده است. مرکز دوستدار کودک مشتاق تحت نظارت انجمن دوستداران کودک کرمان، پانزدهمین سال فعالیت خود را پشت سر گذاشته و از مهرماه 1401 وارد شانزدهمین سال فعالیت خود می شود و در طول این سال‌ها برای سوادآموزی و آموزش مهارت‌های زندگی به کودکان کار و بازمانده از تحصیل تلاش بسیاری نموده است. اما در سال‌های اخیر فعالیت های جدیدی را هم انجام می دهد که خانواده ها به خصوص مادران را درگیر در آموزش فرزندان نموده است. گرچه در طول این سال‌ها والدین و به خصوص مادران در جلسات آموزشی مرکز شرکت می کردند اما در حال حاضر مادران به طور منظم و جدی حداقل هر دو هفته یکبار در مرکز حضور دارند. علاوه بر آن کودکانی که سال ششم تحصیلی خود را به اتمام می رسانند و امکان ادامه تحصیل در مقاطع بعدی برایشان فراهم نیست در کارگاه های آموزشی مرکز شرکت نموده و همراه با سایر معلمان، معلمی را تمرین می کنند. «سوادآموزی عاطفی اجتماعی مادر – کودک» و «دنیازاد» دو طرحی است که این مرکز در حال حاضر به طور ویژه دنبال می کند.

او اضافه کرد: سواد آموزی عاطفی اجتماعی به این صورت آغاز شد که از چند سال قبل ما، کودکان را با نام مادران در مرکز ثبت نام می کردیم و به نوعی مادران را درگیر فعالیت های آموزشی می کردیم اما از سال گذشته این طرح به صورت جدی آغاز شد. طرح را برای کودکان پایه اول اجرا کردیم و سعی کردیم به مادر در کنار کودک سواد بیاموزیم، این که مادر سواد بیاموزد یا نه، مهم نیست بلکه این که در کنار کودکش باشد و این برای رشد کودک بسیار مهم است. مادرانی که حداقل دو هفته یکبار اینجا هستند و با کمک فرزندانشان شروع می‌کنند به آموزش حروف الفبا یا عروسک سازی و کتاب درست می کنند، روزنامه دیواری درست می کنند و فعالیت های دیگری انجام می دهند. این همراهی مادر و کودک به چه معنی است؟ در دنیای امروز دسته بندی های متفاوتی از سواد انجام شد: یکی این بود که سواد یعنی خواندن و نوشتن و حساب کردن، بعد این بود که باید کامپیوتر بلد باشید، زبان بلد باشید اما در حال حاضر سواد دسته بندی های زیادی دارد که یکی از مهمترین آنها سواد عاطفی اجتماعی است. عاطفی یعنی اینکه فرد همدلی خوبی پیدا کند، به دیگران کمک کند، بتواند ارتباط برقرار کند، در واقع احساسات و عواطف مثل خواندن و نوشتن را بتوان از چهره ها، رفتارها و احساسات افراد تشخیص داد و این برای مادر و فرزند خیلی مهم است و باعث می شود که یک دوستی و رفاقتی شکل گرفته و کودک مسئول بار بیاید. سواد اجتماعی یعنی این که فرد بداند کجای دنیا قرار دارد و چه کسی است. تمام تلاش ما این است که این ارتباط برای همه بچه هایی که این جا هستند برقرار شود و ما به آنها کمک می کنیم و به مادران بیاموزیم که سواد خواندن و نوشتن مهم نیست مهم این است که با عشق کنار فرزندت بنشینی و این همان پایه یادگیری است و همه انواع یادگیری از طریق شنیداری و دیداری اتفاق نمی‌افتد بلکه حواس دیگر هم باید درگیر باشد و این طرح کمک می کند که بقیه حواس هم درگیر شود.

دکتر قاسم زاده گفت: گاهی اوقات داشتن فرزند کوچک یا مخالفت شوهر مانعی برای حضور مادران در کنار کودکانشان است اما مساله ای که باعث می شود مادران به طور منظم حضور پیدا کنند تأثیر معلم و سماجت او برای حضور مادران است، معلمانی که اصرار بیشتری بر حضور مادران دارند و پیگیرترند مادران بیشتری در کلاس‌ها شرکت می کنند. یکی از اصولی که در کلاس‌های سوادآموزی به مادران آموزش می دهیم این است که بچه فقط غذا دادن نیست و این که در یادگیری در کنارش باشی و به او کمک کنی باعث می شود که روحیه فرزند قوی تر شود، اوایل احساس غمگینی را می شد در چهره مادران دید اما به مرور از آن حالت غمگینی و بی حوصلگی درآمدند و حس مادر همراه با کارهای هنری لذت بحش تر می شود. مادر چهار ساعت اینجا حضور دارد همزمان از نوزادش مراقبت می کند، به کودک کلاس اولی اش کمک می کند که کاردستی را انجام دهد و این ارتباط بین مادر و فرزند به طور قوی شکل می گیرد. الگوهایی از این نوع در دنیا وجود دارد مثلاً در موزه ها و نمایشگاه ها مادران در کنار فرزندانشان یک کار هنری انجام می دهند و یک مورد خیلی جالب که در نیویورک وجود دارد برای مادران مهاجر که سواد کمی دارند و بچه هایشان هم زبان انگلیسی نمیدانستند، کلاس زبان آموزی گذاشته بودند و خیلی از فعالیت‌ها مشترک بودند و گروه‌های مختلفی بودند که هماهنگ بودند و فعالیت را انجام می دادند و این رابطه بین فرزند و مادر شکل می گرفت. در برخی در نقاط دنیا که مدارس آزاد و دولتی دارند مثل آمریکا، کانادا و استرالیا برای اینکه همواره هزینه ها را کاهش دهند و هم برای اینکه خانواده‌ها را درگیر روابط بچه‌ها کنند بخشی از فعالیت‌های مدرسه را به خانواده ها واگذار می کنند مثلاً کتابداری مدرسه به پدران و مادران واگذار می شود یا برنامه اردوهای مدرسه را چند نفر از پدرها و مادرها اداره می کنند یا نظافت مدرسه را تعدادی از مادران به عهده می گیرند و همیشه تعدادی از مادران در فضای مدرسه حضور دارند و بچه ها فضای خانه و مدرسه را از هم جدا نمی کنند و در ترکیب با خانواده بزرگ می شوند، انگار که برگشتیم به دنیای قدیمی ما که همه چیز در کنار هم بود کار، آموزش، مذهب و همه چیز درهم تنیده می‌شد.

سخنران این نشست گفت: در حال حاضر اولویت ما سواد آموزی به کودکان پایه اول است اما مادرانی هم هستند که که مشتاق سواد آموزی هستند و برای اینکه بتوانیم برای آنها کلاس جداگانه بگذاریم فعلاً توانایی کافی را نداریم. به دلیل کمبود فضای آموزشی، تعداد معلمان و همیاران معلم زیاد است متاسفانه کمبود فضای آموزشی داریم. ده سال پیش اولین گروه بچه های کلاس ششم که درس شان تمام شد و خیلی مشتاق بودند که به ما کمک کنند اما ما برنامه خاصی نداشتیم و باعث شد در این پروژه شکست بخوریم. ما اینجا تعدادی از دختران را داشتیم که سال ششم آنها تمام شده بود و توانایی تحصیل به مدارس رسمی را نداشتند ولی اینجا حضور داشته‌اند در فعالیت‌های ما و فعالیت های هنری شرکت داشتند و در کتابخانه کمک می کردند این گروه که تعدادشان زیاد شد به خصوص دخترانی که سال ششم آنها تمام شد با استفاده از تجربیات سال‌های قبل، که از یکدیگر یاد می گرفتیم این سد ذهنی شکسته شد و ما آموزش سوادآموزی را به این دختران آغاز کردیم و همراه با سایر معلمان روزهای چهارشنبه در کلاس های آموزشی شرکت می کنند و در روزهای دیگر هم در کنار معلمان در کلاس‌ها قرار گرفته و آموزش کودکان را پیش می برند. ابتدا معلمان پایه اول به این دختران آموزش دادند که 15 نفر هستند و چند پسر هم به این جمع اضافه شده اند؛ و با کمک خودشان سواد را دسته بندی کردیم که سواد شامل: سواد اجتماعی، سواد عاطفی، سواد مالی، سواد اقتصادی، سواد بهداشتی، سواد اکولوژیک؛ و هر کدام از این موارد را با کمک مدرسان انجمن دوستداران کودک و فعالان اجتماعی به آنها آموزش می دهیم. این آموزش ها در قالب کارگاه است. ما به این گروه گفتیم که شما باید بتوانید هر کجا هر کسی را که دیدید می خواهد سواد یاد بگیرد با عشق به او سواد یاد بدهید و این برای شما شغل محسوب می شود و می توانید برای آموزش دستمزد بگیرید. این مساله در شرایط حاضر جامعه ما دارای اهمیت است به خصوص در دوران کرونا که دسترسی به آموزش برای بسیاری از کودکان محدود شده است. پایه این ایده در حقیقت ایده های آقای بهمن‌بیگی است که برای عشایر از شهر معلم می آورد و می دید که همه این افراد عاشقانه و داوطلبانه کار نمی کنند و می خواهند از آن محیط به نوعی فرار کنند. بنابراین آقای بهمن بیگی تصمیم می گیرد که با دانش آموزان کلاس ششمی خودش دانشسرای تربیت معلم عشایری را شروع کند و هنوز هم بهترین و دلسوزترین معلمان عشایری کسانی هستند که از عشایر هستند. ما هم امیدواریم این دختران از درون جامعه خودشان بتوانند این حالت را داشته باشند. 

 گزارش تکمیلی این نشست را روی  صفحه اینستاگرامی انجمن جامعه شناسی دفتر قزوین بخوانید.