ابوالفضل مرشدی
گوته، شاعر و ادیب آلمانی، در نمایشنامة مشهور خود به نام فاوست، فاوست را- که روح خود را در ازای برآورده کردن خواستههایش، به شیطان فروخته است- در سه پرده ترسیم میکند. بخشهایی از پردة سوم این نمایشنامه بیارتباط با موضوع اسرائیل و فلسطین نیست و من قصد دارم در این جستار کوتاه، با الهام از این نمایشنامه، پرتویی بر آنچه این روزها بر فلسطین و غزه میگذرد، بیندازم[1].
در پرده سوم نمایشنامه، فاوست خود را به نوع جدیدی از انسان بدل میکند و در نقش «توسعهگر»ی ظاهر میشود که میکوشد در قالب برنامههای عمرانی و طرحهای عملیاتی، زمین و دریا را دگرگون کند: «زمین را از چنگ دریا پس بگیرد،/ برای امواج دریا مرزی تعیین کند،/ و اقیانوس را محصور سازد». با چنین طرحهایی، وی به دنبال ایجاد اقتصاد نویی است که «فضایی برای هزاران هزار تن بگشاید/ تا زندگی کنند، نه در امنیت، ولی آزاد برای عمل». فاوست محصول کار خویش را نظاره میکند و میبیند که سراسر منطقة اطراف او تجدید حیات یافته و جامعههای تماماً جدید آفریده شده است. فقط قطعة زمین کوچکی در کنار ساحل، همانطور که بوده، باقی مانده است. و ساکنان آن قطعه زمین، زوجی پیر و خوشرو هستند که از گذشتههای دور در اینجا زندگی کردهاند. این قطعه زمین کوچک شدیداً مورد توجه فاوست قرار میگیرد و در پی آن بر میآید که آن را از آن زوج بگیرد: «باید که باغ ایشان را به چنگ آورم/ زیرا این چند درختی که از من دریغ شدهاند/ مالکیت جهانیام را باطل میکنند .../ از این روست که شکنجه میشود روح و جانمان/ تا حس کنیم آنچه را که نداریم، به رغم مال و منالمان». او میکوشد در وهلة اول با معاملة نقدی، زمین را از چنگشان بیرون آورد. اما این زوج پیر از ترک خانة خویش و هرگونه معامله بر سر آن سر باز میزنند. فاوست که این سطح از مقاومت و سماجت را انتظار نداشته، تصمیم میگیرد ساکنان آن را به عنوان «آدمیان منسوخی که بر سر راه تاریخ، پیشرفت و توسعه» قرار گرفتهاند، از سر راه بردارد. در واقع، او که همواره به دیگران وانمود کرده که میتواند با «دستانی پاک جهانی نو بیافریند»، اینجا دستش به جنایت باز میشود: «چنین سماجت و مقاومتی/ لکهای است بر شُکوه هر موفقیتی،/ تا سرانجام در نهایتِ بی میلی و نفرت،/ آدمی خسته شود از حفظ عدل و مروت».
فاوست «مردان نیرومندش» را فرا میخواند و به آنها دستور میدهد زوج پیر را از سر راه بردارند. اما او مایل نیست از جزئیات آن خبردار شود و علاقة او صرفاً به نتیجه نهایی کار است: او میخواهد صبح روز بعد زمین پاک شده باشد تا بتوان عملیات عمرانی جدیدی را شروع کرد. در نیمههای شب واحد عملیاتی تخصصیاش به فاوست خبر میدهند که همه چیز بر وفق مراد است. و او در مییابد که خانة آن دو زوج پیر به کلی سوخته است و خودشان نیز به قتل رسیدهاند. مارشال برمن این شیوه را «شیوة مشخصاً مدرنِ شرّ و جنایت» میداند که ویژگی آن «غیرمستقیم و غیرشخصی، با همکاری و وساطت سازمانهای پیچیده و مقاماتی که وظیفه یا نقش نهادی خویش را ایفا میکنند» است.
این ماجرای اسرائیل و فلسطین در طول بیش از 70 سال گذشته نیز هست. با الهام از این نمایشنامه، میتوان نظام اسرائیل را به فاوست توسعهگری تشبیه کرد که در چند دهة گذشته با ترکیب ایدئولوژی صهیونیزم و توسعهگرایی مدرن،کوشیده است به کشوری «توسعهیافته» و، به تعبیر خود، «جزیرهای متمدن در میان مردمان نامتمدن» تبدیل شود و با بهرهگیری از فناوریهای پیشرفته، امنیت و رفاه را برای خودش تضمین و خود را به «قهرمان توسعه» در منطقه تبدیل نماید. اما این نظام توسعهگر که وانمود میکرد میخواهد با «دستانی پاک جهانی نو بیافریند»، در مواجهه با بومیان فلسطین و به ویژه غزه که در برابر هرگونه طمع و دستاندازی به سرزمین مادریشان مقاومت میکنند، بارها و بارها دستش به شرّ و جنایت باز شده است. از چشم این نظام، فلسطینیان به عنوان «آدمیانی منسوخ و نامتمدن» (و آنطور که در روزهای اخیر آشکارتر و بیپرواتر از گذشته بیان میکنند، به عنوان «حیواناتی») دیده میشوند که بر سر راه توسعه و پیشرفت قرار دارند و باید از سر راه برداشته شوند. به این ترتیب، میتوان نظام اسرائیل را یکی از اسفناکترین «تراژدیهای توسعه» در دنیای مدرن نامید؛ نظامی که هر چند به پشتوانه دنیای مدرن توانسته در توسعة اقتصادی و فناوری و نظامی به موفقیتهای قابل توجهی دست یابد، اما آنرا به بهای «فوران نیروهای تاریک» و هزینههای سنگین انسانی و اخلاقی کسب کرده است. در واقع، اسرائیل نمونة زنده و واقعی سیستمی است که علیه مردم فلسطین و به ویژه غزه «به شیوة مشخصاً مدرن» دست به شرّ و جنایت میزند؛ بلکه جنایت را از این حد نیز گذرانیده و آشکارا و بیپروا در مقابل چشم جهانیان، آب و انرژی و غذا را بر چندین میلیون انسان در بند میبندد و دست به تخریب خانه و کاشانه و کشتار زنان و کودکان و افراد بیپناه میزند.
اما همانطور که در نمایشنامة گوته، دقیقاً همان لحظه که شخصیت توسعهگر فاوست همة موانع را کنار زده است، در آخرین مرحله، خودش نیز به عنوان مانع کنار میرود؛ میتوان امیدوار بود که اسرائیل نیز دقیقاً همان زمان که فکر میکند در اوج است و هیچ مانع دیگری جلودارش نیست، به زوال نزدیکتر باشد.
[1]در شرح نمایشنامة فاوست گوته، تماماً از کتاب تجربة مدرنیته مارشال برمن (ترجمه مراد فرهادپور) بهره بردهام.