سمیه توحیدلو
دوگانههای زیادی همیشه مطرح شده و در جامعه ما یارکشی میکند. حتی زمانهایی که طیفی از نظرات وجود داشته، در لحظه نهایی همه چیز پتانسیل دوقطبی شدن پیدا میکند. در شرایط سیاسی ایران امروز به نظرم دوگانه اصولگرایی / اصلاحطلب خریدار زیادی ندارد. این دوگانه هویتگرا دهه هفتاد و هشتاد این سرزمین را به خود اختصاص داده. اما انچه از آن امروز برجای مانده نامیست بر گروههایی اندک که امروز مشغول سیاستند. نه اصولگرا یا ارزشیشان متعهد به اصول و ارزش است، که انواع مواضع غیر ارزشی یا انواع فساد از دلش بیرون آمده و نه اصلاحطلبش لزوما اصلاحطلب که هم تداومخواهی و هم براندازی در بخشهایی از این گروهها رخنه کرده. برای همین است که برخی را به اصولگرا یا اصلاحطلب واقعی! برمیشمرند. این واقعی برامده از گفتمان اغازین هویتی اینهاست؛ که امروز از آن فاصله دارند.
انچه امروز به لحاظ اجتماعی تقابل با هم دارد گفتمان مبارزه / زندگیست.
• برخی اصالت را به مبارزه میدهند چون ساختارهای فعلی را نه کارامد نه مشروع میبینند. خیابان را عرصه عمومی خویش میدانند و کنشگری در خیابان را همان زندگی برمیشمرند. «مبارزه همان زندگیست» به نوعی شعار جنبشهای حیاتبخشیست که در سالیان اخیر ایران و بسیاری از کشورها را برانگیخته است. کنشگریهای هرچند کوچک در این مسیر را تداوم مبارزه میدانند.
• گروه دیگر اصالت را به زندگی میدهند. برخی دانسته و برخی از سر استیصال و ناخوداگاه. زندگی ماشینی و شرایط زیست امروز ما افراد را چنان درگیر زندگی میکند که حتی اگر زمانی به گروه اول هم بپیوندند، سریع مشغول زندگی میشوند و خیابانها را خالی و گروه اول را ناامید. گروهی که در انتخابات به احمدینژاد رای هم میتواند بدهد. کسانیکه یارانه گرفتن را حقی برای زندگیشان میدانند از هر فرصتی مثل بورس، خرید سکه، ثبت نام خودرو، شبکههای هرمی، بازی همستر و ... استفاده میکنند برای بهبود یا پیشرفت در زندگی. تئوریک به مقولات نگاه نمیکنند. حتی ممکن است در یک رخداد به گروه اول بپیوندند. حتی اگر در دل ساختارهای موجود را دوست نداشته باشند. به عبارتی مردم عادی و اکثریتی که اتفاقا در توییتر در حال جنگ با یکدیگر نیستند، در تلگرام تولید محتوا نمیکنند؛ انها در اینستاگرام مشغول زندگیشان و حتی خرید و فروش مایحتاجشان هستند.
من دوگانه امروز را که گاهی گروهها برآن منطبق میشوند یا نمیشوند را دوگانه مبارزه / زندگی میدانم.
اگر زمانی در انتخاباتی موجی برانگیخته شود، نه بخاطر توفیق گروههای سیاسی موجود که بخاطر امکانهاییست که هردو گروه دریافت میکنند. (البته که هر دسته و گروهی هواخواه نزدیک سنتی هم دارد. مرادم ایشان نیستند)
حتی گاهی دیاسپورای ایرانی میتواند با این گروهها همراه شود؛ خصوصا زمانی که قدرت مبارزه خواهان زیاد میشود. ایشان همراهند. زندگیشان را میکنند و اخر هفتهها در کمپهای مبارزاتی ایرانی جمع میشوند. یا اینکه زندگیشان از بزرگتر شدن گروه اول میگردد و ممر درامدشان انجاست. همین است که وقتی مبارزه خواهی فروکش میکند، مدام سرکوفت به داخلیها میزنند. (مصادیق انقدر زیاد است که نمیشود وارد شد)
به شکل تاریخی مردم ما همواره زندگی را خواستهاند. حتی بعد از مبارزات طولانی و چرخشهای تاریخی بزرگ، خسته به دل زندگی زدهاند.
اگر قرار است امروز را بیندیشیم، بهجای سرکوفت به این و آن باید به جامعه اندیشید که ایا در این لحظه خواست یا توان (هردو مهم است) مبارزه دارد و یا میخواهد زندگی کند. (حتی اگر گوشه دلش مبارزه قلقلکش میدهد).
اگر این جامعه را بشناسیم، شرایط را، موجها را، برنامه را، انتخابات را بهتر تحلیل میکنیم. وگرنه درگیر امارهای مشروعیت، براندازی، اکثریت میشویم؛
امارهایی که بسته به شرایط و زمینههای اجتماعی میتواند تغییر کند.
من امروز جامعه را مردمان درگیر معیشت و علاقمند به زندگی میبینم. ممکن است روشنفکران راست و چپ مبارزهجو حتی ان را تداومخواهی یا رذیلت برشمرند. اما باورم این است امروز این جامعه چنین است. باید بدان اندیشید.