نشست سوم دی ماه سال 1384 گروه جامعه شناسی خانواده به بحث و تبادل نظر درباره مسأله طلاق اختصاص داشت و دکتر حسین آقاجانی عضو هیأت علمی دانشگاه آزاد اسلامی در این جلسه گزارشی را از تحقیقی که در سال 81 در این زمینه انجام شده بود؛ ارائه داد. او در مقدمه بحث خود گفت: در ایران ذهن من همیشه متوجه این سئوال بوده که چه عواملی باعث میشود زندگی زناشویی مسیر خود را طی نکرده و در نیمه راه با طلاق منجر شود. در عین حال این نکته مهم بود که این پدیده در جامعه ما در طبقات اجتماعی مختلف چگونه خود را نشان میدهد. درک، فهم و تفسیر لایههای عمقی طلاق کار پیچیدهای است و نیاز به مطالعه و بررسی ژرفانگرانه دارد. میدانیم تحریک شدید طبقاتی، بحران اقتصادی، فقر، بیکاری، از هم گسیختگی، تفاوت فرهنگی و .. موجب شده خانواده نتواند کارکرد مناسب خود را به دست آورد. هر یک از این پدیدهها خود دارای علل و عوامل ملموس و کمی و در عین حال کیفی هستند. اما در طلاق مهم است شرایطی را که منجر به طلاق میشود مورد مطالعه قرار دهیم. آنچه مسلم است هیچ دختری در روز عقد به این فکر نمیکند که روزی مشکلات به حدی بر او چیره شود که دادخواست طلاق دهد. بنابراین عواملی که به این امر منجر میشوند، مهماند نه خود طلاق.
وی ادامه داد: به نظر میرسد این واقعیت امروز جامعه ماست که دیگر برچسب بدنامی به طلاق زده نمیشود و مردان و زنان به راحتی از هم جدا میشوند و شاید بتوان گفت اگر قوانین مدنی سختگیری نمیکرد، حتی میزان طلاق در جامعه بسیار بالاتر بود.
آقاجانی افزود: کارکردهای نامناسب و پنهان طلاق در شهر تهران و ایران قابل مطالعه است زیرا افزایش طلاق خود موجب شده که دختران به دلیل نبودن الگوی مناسبی از تشکیل خانواده به راحتی ازدواج نکنند. خانواده ناسازگار و پرتنش آثار نامطلوبی بر دختران جوان گذاشته؛ در عین حال تغییر سبک زندگی، وسایل ارتباط جمعی، بالارفتن سطح تحصیلات و آگاهی زنان، کمرنگ شدن قدرت پدران و مردان، استقلال مالی و هر یک مبانی اقتصادی و اجتماعی خانواده را دگرگون کرده است. خانوادههای شهری ایرانی با الگوهای فرهنگی و مفاهیم تازهای چون موقعیت در زندگی شغلی، تساوی بین دو جنس، ارزش پول و پسانداز مواجه شدهاند.
آقاجانی هدف عمده خود در این تحقیق را بررسی، تبیین و تفسیر پدیده طلاق، مطالعة وضع موجود پدیده طلاق و تفاوت آن در بین طبقات اجتماعی، شناخت پدیدههای متأثر از علت طلاق در طبقات، مقایسه علت و نسبت طلاق در طبقات، شناخت سبک زندگی و ... در طبقات و ارزیابی علت طلاق در طبقات معرفی کرد و گفت: روش کار ما تبیینی، توصیفی و مقایسهای با تکنیک پیمایشی بوده است. برای این منظور طی سه ماه، در دادگاه خانواده 450 پرسشنامه از کسانی که حکم طلاق در مورد آنها صادر شده بود، پر کردیم و در واقع، سه طبقه 150 نفری را مورد مطالعه قرار دادیم.
به طور کلی از بین این افراد، 115 نفر یعنی 6/25 درصد بین 1 تا 5 سال زندگی کرده بودند. %9/30 درصد بین 6 تا 10 سال، 3/15 درصد بین 11 تا 15 سال، 3/19 درصد بین 16 تا 20 سال و% 9/8 نیز بیشتر از 21 سال زندگی کرده بودند. حتی فردی را داشتیم که پس از 58 سال جدا شده بود.
به گفته آقاجانی، علت طلاق بر حسب بیان پاسخگویان در طبقه پایین خرجی ندادن، 3/31%، بیکاری 14%، اعتیاد 3/11% عدم تفاهم 8/8%، عدم شناخت و درک یکدیگر، ازدواج دوم، تنگناهای مالی، کتک زدن و خشونت در اولویتهای بعدی قرار میگرفت.
در مجموع در میان سه طبقه اجتماعی تفاوتهای فرهنگی و تغیر در سبک زندگی بسیار مهم بود. به نظر میرسد در این زمینه، مهمتر از بحث طلاق، بحث شیوه گزینش همسر است. بسیاری میگفتند ما که باید به آن پرداخته شود
”ساختارهای چندگانه در زندگی خانواده“ عنوان نشست گروه علمی ـ تخصصی جامعهشناسی خانواده انجمن جامعهشناسی ایران در روز اول آبان ماه سال جاری بود. در این نشست، دکتر امید علیاحمدی عضو هیأت علمی دانشگاه آزاد اسلامی به بحث و سخنرانی پرداخت.
او در مقدمه سخنان خود گفت که بحث درباره چرخه زندگی خانواده و تغییرات آن را اولین بار در کتاب خانم سوسن سیف تحت عنوان نظریه رشدی خانواده دیده است که مطابق با این نظریه، رشد گروهها معمولاً چهار مرحله را دارد. این در حالی است که دکتر علیاحمدی نیز معتقد است مراحل گروهی شدن در خانواده، نه فقط یکبار، بلکه چندین بار اتفاق میافتد چرا که اگر تنها یک بار این مرحله انجام شود، این سئوال پیش خواهد آمد که چرا ما همواره با بحرانها و تنشهایی در خانواده مواجهیم، و به بیان دیگر، باید دید این بحرانها و تنشها چگونه قابل توضیح اند.
وی ادامه داد: به نظر می رسد در درون هر خانواده، آنچه تحت عنوان رفتار اعضا اتفاق میافتد، ناشی از ساختار آن خانواده است. در عین حال، در نظریات مختلف مانند نظریه نظامها، بحث پویایی نظام یکی از عناصر اساسی تشکیل دهنده هر نظام اجتماعی تلقی میشود و در این راستا برای ما مشخص شده که درون خانواده هم نوعی پویایی وجود دارد که آن را از مرحلهای به مرحله دیگر رسانده و امکان سازگاری با محیطهای دیگر را برای آن فراهم میکند. از سوی دیگر براساس نظریه نظامها با افزوده شدن عضوی به خانواده، کلیت ساختار دچار تغییر میشود. البته با این دقت که خانواده را نظامی نیم بسته میتوان در نظر گرفت که از محیط بیرونی خود متمایز شده و مرز خود را با آنها حفظ میکند.
دکتر علیاحمدی با اشاره به نظریه کشمکش گفت: در این نظریه نیز بحث بر سر نوع سمتها و میزان منافع هر شخص است که عملاً باعث به وجود آمدن نوعی تنش در محیط خانواده میشود. مثلاً در تفکیک نقشهای خانوادگی که بحث جدی خانواده معاصر است، میتوان زندگی خانوادگی را از نظر پایگاههای خانوادگی، الزامات، نقشهای آنها و چشمداشتهای ایجادکننده تنش، مورد مطالعه قرار داد. از سوی دیگر، در نظریه پدیدارشناسی نیز با اصطلاح ”موقعیتهای بحثانگیز“ مواجهیم که در آن اعضا احساس میکنند هنجارها و رویههای موجود دیگر برای آنها پذیرفتنی نیست.
علیاحمدی از بیان نظریههای مختلف این گونه نتیجه گرفت که در هریک از این نظریهها میتوان برای بحث، پاسخهای متفاوتی مشخص کرد اما یک موضوع همچنان پابرجا است و آن اینکه کدام مقاطع و حوادث را میتوان شاهد ایجاد یا شناسایی مراحل زندگی خانوادگی تلقی کرد.
وی در توضیح رویکرد خود در تحقیقش درباره ساختارهای خانواده گفت: ما به خانواده به مثابه یک سازمان با کیفیتی نسبتاً متفاوت نگاه کردیم و برای اینکه شرایط خانواده را بررسی کنیم ناچار بودیم بر روی یک عنصر کلیدی و مهم تأکید کرده و آن را مورد بررسی قرار دهیم و به این نتیجه رسیدیم مهمترین عنصر ساختی خانواده نقش است و درون خانواده این بحث بسیار مهم است، ما با موضوع نقشهای چندگانه و خصوصاً دو جانبه درون خانواده مواجهیم و هر تغییر درون خانواده از تغییر نقشها قابل بررسی است. در نتیجه تعریفی که از ساخت تحت عنوان شبکهای از نقشها و پایگاههای به هم پیوسته ارائه شده بود به نظر قابل استناد آمد.
از سوی دیگر مفهوم چرخه زندگی خانواده دیر زمانی است در ادبیات جامعهشناسی مطرح است. مفاهیم مختلفی در کنار این مفهوم مطرح شد از جمله ”خطمشی خانواده“ نظریههای جدید در مورد خانواده از جمله نظریه تکوینی یا رشدی خانواده همچنین زاویه دیگری که با این طیف همراه شد، مطالعه بر روی کارکردهای خانواده متأثر از تغییرات ساختی خانواده بود. در نتیجه بنابر نظریه پارسونز درباره تکالیف ضروری نظامها، به لحاظ نظری برای هر خانواده مثل هر نظام دیگری چهار تکلیف نظامی را مورد بررسی قرار دادیم. در گام اول 100 چشم داشت نقشی درون خانوادهها را از طریق مطالعه آنها پیدا کردیم. مراحل مختلف زندگی خانواده را در نظر گرفتیم و برای هر خانواده 15 خانواده مشابه را پیدا کردیم و در نهایت 540 خانواده مورد بررسی قرار گرفتند. در عین حال مفهوم قشر، چرخه زندگی، میزان مناسبات با شبکه خویشاوندی و ... بررسی شد. سپس اطلاعات را با اتکا به عملیات آماری تجزیه و تحلیل کردیم در تحلیل عوامل با کمال تعجب ملاحظه کردیم کلیه این 100 چش مداشت ذیل 6 فاکتور قرار گرفتند که میتوان آنها را 6 دسته از نقشها معرفی کرد. وقتی به محتوای این نقشها دقت کردیم دیدیم برخی ریشه اقتصادی، مناسبات عاطفی درونی، بیرونی، وظایف فرهنگی و فراغتی دارد. این 6 دسته در واقع 6 کارکرد برای ما تعریف میکرد که با نظریه پارسونز قابل تحلیل بود.
وی افزود: به دنبال این هریک از 92 چشم داشت دیگر را در طول زندگی خانواده مورد بررسی قرار دادیم به این ترتیب مشخص شد چشم داشتهای هریک از نقشها و کارکردها در 6 مرحله چرخه زندگی خانواده دچار تحول جدی میشوند.
حدود 5000 آزمون آماری بر روی این تحولات و تغییرات چشم داشتها و کارکردها انجام شد و در نتیجه آن تعریفی از هویت کارکردی خانواده در هر مقطع ارائه شد که تحول اینها را درون خانواده ملاحظه کردیم.
دکتر علیاحمدی خاطر نشان کرد: نتایج متنوعی به دست آمد از جمله اینکه کارکرد عاطفی در مراحل اول به طور مساوی زنانه ـ مردانه است، در مراحل میانی زنانهتر بوده و سپس دوباره به مرحله اول باز میگردد. کارکردهای سیاستی مدیریتی ـ جنسیتی زناشویی، اقتصادی و ... نیز در طول چرخه زندگی تحولاتی داشتند. آنچه که در پایان در بازبینی نتایج مورد ملاحظه قرار گرفت، در بخش نقشها و کارکردها، تحولات درونی این نقشها بود. نکته جالب اینجاست که این تحول به گونهای نیست که موجب کارکرد متفاوت آنها شود و در واقع همیشه درون خانواده نوعی تعادل وجود دارد. مثلاً کارکرد اقتصادی در مرحله اول زندگی فوقالعاده مهم است و به همین مناسبت از تعداد نقشهای مردانه کاسته میشود و نتیجه اینکه در هر مقطع با نوعی تحول مواجهیم.
علیاحمدی تأکید کرد: تنشهای خانوادگی معمولاً در گذر از یک مقطع به مقطع دیگر به وجود میآیند که در ادبیات این موضوع تحت عنوان ”بحرانهای بهنجار“ نامگذاری شده چرا که همه خانوادهها این مقاطع را پشت سر میگذارند اما توانایی خانوادهها برای حل یا گذر از این مراحل بحرانی بسیار متفاوت است و در نتیجه خانواده هستهای جدید که نتواند از طریق مذاکره یا طرق دیگر بحرانها را حل کند و به توزیع مناسب نقشها برسد، بامشکل جدی مواجه خواهد شد. وی تصریح کرد که در مطالعه خانواده، باید به درستی تشریح کنیم در مراحل مختلف تعریف خانواده چیست، مهمترین وظایف مردانه و زنانه کدامهاست و هر مرحله در جوامع و حتی اقشار مختلف اجتماعی مختلف چقدر طول میکشد و در نهایت اینکه خانواده معمولی هستهای در جامعه ما کدام مراحل را پشت سر میگذارد که در این زمینه به نظر میرسد مطالعات جامعهشناختی در موضوع چرخه زندگی و ساختارهای چندگانه خانواده امکان پیشبینی و آگاهیبخشی را برای آن فراهم میکند.
در ادامه این نشست، دکتر باقر ساروخانی مدیر گروه جامعهشناسی خانواده در راستای سخنان دکتر علیاحمدی گفت: عصاره کلام این است که خانواده یک واحد پویا است و ما اگر آن را در زمان مطرح نکنیم نمیتوانیم مسائل و بحرانهای آن را بشناسیم. در واقع میتوان گفت به نوعی یک خانواده مطرح نیست بلکه چند خانواده پیاپی با ساختارهای خود تشکیل میشوند. از زاویه دیگر ارتباط انسانی در آغاز بین زن و مرد پدید میآید اما در طول زمان تغییرات خاص خود را مییابد و به عبارتی ملاکها جابجا شده، تحول یافته و دگرگون و از حالت ساده به پیچیده تبدیل میشوند.
وی افزود: به نظر من هرم قدرت هم اینگونه است. یعنی با ازدواج دو نفر هرم قدرت ثابتی در خانواده وضع نمیشود بلکه این هرم دستخوش تغییرات خاص خود خواهد شد که در تعیین و تشخیص این ساختارهای چند گانه پیاپی ملاکهای مختلفی میتوان شمرد یکی از آنها آمدن فرزندان به فضای خانواده است که ساختار تازهای را در خانه شکل میدهد. همچنین با رفتن بچهها باز خانواده ساختار جدیدی مییابد که دیگر همان ساختار اولیه نخواهد بود.
در ادامه این نشست جلسه پرسش و پاسخ برگزار شد. دکتر احمدی در پاسخ به یکی از پرسشها، مهمترین راهکار برای حل بحرانها را گفتگو در خانوادهها دانست و گفت: تصور من بر این است که در خانوادههایی که مرد و زن از موقعیت یکدیگر و تجربیات هم آگاهند، گفتگو راحتتر صورت میگیرد. اما عوامل دیگری مانند شرایط اقتصادی خانواده و ... نیز در عدم درک متقابل و انباشته شدن مسائل میتوانند موثر باشند.
عنوان نشست اردیبهشت ماه 84 گروه علمی ـ تخصصی جامعهشناسی خانواده انجمن جامعهشناسی ایران تحولات ازدواج و طلاق در کشور اعلام شده بود که دکتر شهلا کاظمیپور سخنران این جلسه، موضوع بحث خود را، به وضعیت ازدواج زنان ایران اختصاص داد.
او در مقدمه بحث خود به صورت اجمالی به انواع و اشکال مختلف خانواده پرداخت. وی خانواده گسترده را خانوادهای معرفی کرد که مذهب سنت و شیوة تولید اقتصادی اساس آن را در جوامع کشاورزی تشکیل میداد و گفت که ساختار این نوع خانواده که سالیان دراز در ایران وجود داشته، بر ”پدر تباری“، ”پدر مکانی“ و پدر سالاری و اولویت جنسی مذکر استوار بوده است.
دکتر کاظمیپور گفت: تحولات اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فکری که در نیم قرن اخیر رخ داد، چهره خانواده ایرانی را خصوصاً در شهرها دگرگون کرده است. همچنین نفوذ تمدن غرب و توسعه اقتصاد شهری و صنعتی موجب تحول در ساختار خانواده شد. به گفته وی در کل خانواده ایرانی در گرماگرم تحول است و به اصطلاح جامعهشناسان در مرحلة انتقالی است. پارهای از صفات گذشته را حفظ کرده و با خصایص جدید آمیخته است. پهناوری خانواده قدیم را ندارد اما از خانوادة جامعههای صنعتی گستردهتر است. صنعت جدید با اقتصاد خانگی سربسته قدیم منافات دارد و جمع خانوادگی را پراکنده میکند. زن تا حدی شریک زندگی مرد شده است. اما نه آن اندازه که حق همدلی و هماندیشی و همکاری با شوهر خود داشته باشد و حتی همة واحدهای تازه زناشویی، مسکن مستقل نمیگیرند و به جای ”نوسرائی“ به ”پدر سرائی“ روی میآورند.
علاوه بر عوامل فوقالذکر دگرگونیهای جمعیتی، بازدهی زمین و به خصوص تأثیر دگرگونیهای تکنولوژی بر آن، شرایط زندگی در شهر و روستا، نسبت جمعیت شهری به جمعیت روستایی، وجود گروههای حمایتی از افراد، وابستگی شهر به روستا از لحاظ مواد غذائی، وجود بازارهای شهری، اصناف، نابودی جمعیت با جنگها اپیدمیها و قحطیها در کنار تحول کند و مستمر نقشهای زنان در تغییر شکل خانواده ایرانی مؤثر بودهاند.
کاظمیپور در ادامه بحث خود، به بررسی تحولات ازدواجهای ایرانی از منظرهای گوناگون پرداخت. او در زمینه تحول در میزان موالید و مرگ و میر در ایران گفت: در اوائل قرن بیستم میزان میزان موالید و مرگ و میر در ایران در حداکثر طبیعی قرار داشت (میزان موالید 40% و میزان مرگ و میر حدود 35%) که رشد سالانه جمعیت را ناچیز میکرد ولی با ایجاد ثبات سیاسی در جامعه، توسعه شهرنشینی و بهبود امکانات بهداشتی درمانی به تدریج از میزان مرگ و میر عمومی و مرگ و میر اطفال کاسته شد. از سوی دیگر، به دلیل افزایش امید زندگی و سنوات باروری میزان موالید با افزایش نسبی روبرو بود به طوریکه در سالهای 45ـ1335 به رقمی در حد 50% رسید. در نتیجه رشد سالانه جمعیت در ایران طی سالها 1996ـ1900 همواره با افزایش همراه بوده تا اینکه در سال 1996 به حدود 3 درصد در سال رسید.
وی افزود: از سال 1966 به بعد، به دلیل اجرای برنامههای تنظیم خانواده در رژیم گذشته، افزایش سواد و تحصیلات و توسعة شهرنشینی، میزان موالید کاهش یافت. ولی مجدداً بعد از انقلاب اسلامی با مسکوت ماندن برنامههای تنظیم خانواده و ترغیب مسئولین نظام به داشتن فرزند بیشتر، دوباره میزان متولدین افزایش یافت تا اینکه مجدداً از سال 1986 از میزان موالید در ایران کاسته شد به طوری که در سال 2002 میزان موالید و مرگ و میر در ایران به ترتیب به 22 و 8 در هزار رسیده و رشد جمعیتی ایران به معادل رقم 4/1 درصد رسید.
کاظمیپور گفت: نمودار هرم سنی جمعیت ایران تا قبل از سال 1986 مثلثی شکل با قاعده وسیع بوده ولی کاهش تدریجی موالید طی 15 سال اخیر باعث جمعتر شدن قاعده هرم و در عرض و وسیع شدن هرم در سنین 14ـ10 و 19ـ15 سال گشته است.
وی همچنین افزود: در نقاط شهری و روستایی کشور طی سالهای 2002ـ1976 میزان باسوادی جمعیت با افزایش همراه بوده به طوری که در سال 2002 بیش از 90 درصد از مردان و 83 درصد از زنان شهرنشین و بیش از 81 درصد از مردان روستانشین و 64 درصد از زنان روستانشین باسواد بودهاند.
او ادامه داد: نسبتهای جنسی (نسبت مردان به زنان ضربدر صد) در همة گروههای سنی با کاهش همراه بوده اما در میان افراد از ازدواج نکرده در دهة 96ـ1986 تحول جدی در ترکیب جنسی گروههای سنی 30 سال به بالا به وجود آمده است. این نسبت در کل جمعیت از 164 به 4/121 کاهش یافته است این در حالی است که نسبت جنسی افراد ازدواج کرده از 86 به 5/90 افزایش یافته است.
این عضو هیأت علمی دانشگاه تهران خاطر نشان کرد: طی سالهای 2002ـ1966 به درصد زنان هرگز ازدواج نکردة 15 ساله به بالا افزوده شد و از 27 درصد در سال 1966 به 40 درصد در سال 2002 رسیده است که این افزایش را میتوان به توسعه اقتصادی اجتماعی جامعه گسترش شهرنشینی و اشاعه تحصیلات مربوط دانست که در نهایت به تأخیر افتادن سن ازدواج و در نتیجه افزایش درصد مجردین منجر شده است.
به گفته کاظمیپور، درصد زنان بدون همسر در اثر فوت همسر از 8/10 درصد به 9/6 درصد طی سالهای 1996 تا 2002 رسیده است که افزایش امید زندگی، کاهش اختلاف سن زوجین در بدو ازدواج عامل عمدة این کاهش میباشد. این در حالی است که درصد زنان بدون همسر در اثر طلاق طی این سالها تغییر عمدهای نداشته و با توجه به اینکه میزان طلاق افزایش داشته است، میتوان گفت احتمالاً ازدواج مجدد زنان منطقه میتواند یکی از عوامل عمدة این عدم تغییر باشد. از سوی دیگر، در همة سرشماریها همواره نسبت زنان بدون همسر (اعم از موارد طلاق یا فوت همسر) نسبت به مردان بیشتر بوده است. مقایسه دادهها در گروههای مختلف سنی و وضعیت زناشویی نشان میدهد که مردان پس از ترک یا از دست دادن همسر در سطح بسیار وسیعتر به ازدواج مجدد روی میآورند. به عبارت دیگر جامعه فرصتهای بیشتری برای ازدواج در اختیار مردان یکبار ازدواج کرده میگذارد و این فرصت برای زنان کمتر است. به ویژه که زنان مطلقه یا بیوه در گروههای سنی بالاتر از 30 سال به ندرت شانس ازدواج مجدد دارند.
وی افزود: در محاسبه درصد زنان مطلقه به تفکیک گروههای سنی زنان مشاهده میشود که طی دو دهه بعد از انقلاب اسلامی (1979) از درصد زنان مطلقه کاسته شده ولی در سال 2002 مجدداً این درصد با افزایش همراه بوده و به ارقام قبل از انقلاب اسلامی (1976) رسیده است. نکته مهم دیگر اینکه در سال 2002 سهم زنان مطلقه در بین جمعیت 34ـ30 ساله به بالاترین درصد خود (9/1 درصد) میرسد که بیانگر بروز تحول در وضعیت ازدواج ازدواج و زناشویی جامعه ایران است که میتوان افزایش تحصیلات زنان و توسعه اشتغال آنها را عاملی برای افزایش میزان طلاق در جامعه ذکر کرد.
دکتر کاظمیپور در زمینه شیوه همسر گزینی در جامعه اظهار داشت: در دوران قبل همسر گزینی به شدت تحت فشار اجتماعی بود. انتخاب همسر نه براساس میل وعلاقه دو طرف به ازدواج، بلکه به دلیل جبر اجتماعی صورت میگرفت. در جامعهای که فردیت مطرح نبود علائق فرد نیز ارزشی نداشتند و ازدواج از حالت وصلت دو شخص خارج و به وصلت و اتحاد بین دو گروه خویشاوندی تبدیل گشته بود. همچنین در گذشته به دلیل نقش و اهمیت تشکیل خانواده در فعالیت اقتصادی یا جابجایی و انتقال ثروت، زوجین از آزادی کمتری در انتخاب همسر خویش برخوردار بودند. در واقع، در آن زمان، ازدواج برای دختر مرحلهای بود که از نقش دختر مجردی که در خانه پدر یا برادر زندگی میکرد به نقش کد بانوی منزل برسد، پایگاه اجتماعی دختر مجرد در خانة پدر یا برادر نامشخص یا احتمالاً کمی بالاتر از خدمه بوده است و تنها راه ارتقاء اجتماعی او ازدواج شناخته میشد. هرچند که زن متأهل تحت سلطة مادر شوهر بود و شوهر نیز بر او اعمال قدرت میکرد اما بتدریج با انتقال اقتدار شوهر به زن در حیطههایی خاص، زن پس از فوت مادر شوهر به بالاترین مقام در خانه میرسید.
به مرور زمان با افزایش آزادیهای فردی، حق تصمیمگیری و اظهارنظر در آنچه که بزرگترین اقدام در تعیین سرنوشت زنان تلقی میشود، به خود آنها واگذار میگردد البته این آزادی در بین افراد تحصیل کرده بیشتر است. لیکن بیکرانه نیست و این بدان معناست که فرد چه آگاهانه و چه ناآگاهانه به هنگام انتخاب همسر خود از قواعد بسیار پیچیده اما دقیق پیروی میکند. از سوی دیگر ازدواج فامیلی که از ویژگیهای خاصی ازدواج ایرانی تلقی میشود به تدریج جای خود را به ازدواجهای غیر فامیلی داده است.
وی، این تحولات در شیوة همسر گزینی را به کمرنگ شدن کمک مالی والدین به فرزندان در ازدواج و استقلال شغلی شغلی و مالی جوانان و تغییر نوع معیشت و حرکت از اقتصاد کشاورزی به سوی اقتصاد صنعتی و خدماتی مربوط دانست.
او با اشاره به نتایج آمارگیری سال 2002 گفت: بیش از یک پنجم زوجین با یکدیگر خویشاوند نزدیک و معادل این رقم نیز با یکدیگر خویشاوند دور بودند یعنی معادل 40 درصد از زنان و مردان همسردار اظهار نمودند که با همسر خود رابطة خویشاوندی داشتهاند. این میزان با سن ازدواج زنان رابطة معکوس دارد به طوریکه هرچه سن ازدواج زنان پایینتر است درصد زوجین خویشاوند بیشتر میباشد. بنابراین میتوان گفت که افزایش سواد و تحصیلات و اشتغال به کار زنان دایرة همسر گزینی را برای آن وسیعتر مینماید. نکتة دیگر اینکه که میزان ازدواج خویشاوندی در بین اقوام و قومیتهای مختلف نیز متفاوت است. کمترین میزان مربوط به قوم گیلک و بیشترین میزان مربوط به بلوچها است که میتوان گفت در جوامع بسته و توسعه نیافته دایره همسر گزینی حتی محدودتر از جوامع باز و توسعه یافته میباشد.
وی در مورد اهمیت سن ازدواج گفت: سنی که افراد در آن به زندگی زناشویی وارد میشوند از آن رو حائز اهمیت است که بسیاری از انگارههای رفتار خانوادگی را تعیین میکند. سن ازدواج به نوبه خود به شرایط اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی بستر جامعه بستگی دارد. سن ازدواج عامل دمو گرافیکی است که تغییرات آن موجب تغییر سایر ویژگیهای جمعیتی، همچون میزان و تعداد تحصیل کردگان، مرگ و میر زنان در هنگام بارداری و وضع حمل و نیز میزان طلاق میشود.
در خاور زمین و از جمله ایران، در گذشته به محض اینکه یک زوج جوان ازدواج میکردند به گروه خویشاوندان بزرگتر پیوند میخوردند و بدین ترتیب از کمکهای مادی و معنوی خویشاوندان برخوردار میشدند و لذا سن ازدواج در هر دو جنس نسبت به کشورهای غربی پایین بود. علاوه بر آن، در میان جوامع اسلامی، فرهنگ مذهبی که ارضاء نیازهای جنسی و روابط زن و مرد را تنها در قالب تشکیل خانواده مجاز میشمارد، عامل مهمی در پائین بودن سن ازدواج میباشد.
نتایج تحقیقات نشان میدهد که هنجار اجتماعی ازدواج زنان در ایران در حال حرکت و انتقال بوده و طی 36 سال از سال 1966 تا سال 2002 میانگین سن ازدواج برای زنان همواره افزایش یافته و از 4/18 سال به 4/23 سال رسیده است. یعنی معادل 5 سال افزایش یافته است. در حالیکه این تغییر برای مردان در طول این 36 سال تنها 2/1 سال بوده است.
دکتر کاظمیپور در ادامه بحث خود، تفاوت سنی زوجین و تحولات آن را مورد توجه قرار داد و یادآور شد: سابقاً در ازدواجهای ایرانی تفاوت قابل ملاحظهای بین سن زوجین (معمولاً به نفع مرد) دیده میشد. در سال 1976 میانگین اختلاف سن ازدواج مردان و زنان مساوی 4/4 سال بوده است. در حال حاضر با افزایش سن ازدواج زنان تفاوت سن زوجین رو به کاهش است. به طوری که در آمارگیری سال 2002 متوسط این رقم به 8/2 سال رسیده است. اختلاف سن زوجین با افزایش سن زن در ازدواج کاهش مییابد به طوریکه اختلاف سن زنانی که در سن 14 سالگی ازدواج نمودهاند با همسرشان معادل 9 سال بود. در صورتی که به تدریج با افزایش سن ازدواج زنان این رقم کاهش یافته و برای زنانی که در سن 25 سالگی ازدواج نمودهاند این رقم به 3/2 سال میرسد.
دکتر کاظمیپور در پایان و در بیان نتایج تحقیق خود، خاطر نشان کرد: ازدواج در ایران بر اثر تحولات ژرفی که در اوضاع اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی این سرزمین صورت گرفته مرحلة انتقالی را طی میکند و مشخصات قبلی آن دستخوش دگرگونی شده است. چنانکه تمایلی به مشابهت با خصوصیات ازدواج در جامعههای صنعتی پدید آمده است و عمومیت ازدواج در بین روستانشینان، زنان و افراد بیسواد و کم سواد بیشتر است اما در کل به نظر میرسد عمومیت ازدواج زنان در ایران با کاهش همراه است به طوری که 4/3 درصد از زنان 44ـ40 ساله مجرد هستند و چون شانس و خواست ازدواج برای زنان این گروه سنی به حداقل میرسد پس میتوان گفت که این گروه در تجرد قطعی بسر خواهد برد.
کاظمیپور با بیان اینکه عدم تساوی بین تعداد زنان در معرض ازدواج با مردان واقع در سن ازدواج باعث به وجود آمدن عدم توان در جمعیت در سن ازدواج میشود، به مضیقه ازدواج برای زنان در کشور اشاره کرد و گفت: افزایش میزان موالید در سالهای اول انقلاب اسلامی (1979) و رسیدن آنها به سنین ازدواج طی سالهای اخیر و اختلاف سن زوجین در ازدواج (حدود 5 سال) باعث بروز تفاوت بین تعداد زنان ازدواج نکرده در سنین 34ـ15 ساله با مردان ازدواج نکرده در سنین 39ـ20 ساله شده به طوریکه در نقاط شهری و روستایی کشور این تفاوت به 2 میلیون نفر میرسد.
انتشار تعلیمات متوسطه و عالی در بین زنان و افزایش میزان اشتغال به کار آنها از عوامل اساسی تغییر در وضعیت زناشویی زنان در ایران شده است که افزایش میزان طلاق، تجرد قطعی و سهم زنان ازدواج نکرده بیانگر حرکت جامعه به سمت توسعه یافتگی است.
بسیاری بر این باورند که در دنیای امروز نهاد خانواده تضعیف شده و حتی چیزی از آن برجای نیست. این عده معمولاً در چارچوب جامعه مدرن به خانواده نگاه نمیکنند؛ بلکه الگوهای جامعه سنتی را برای سنجش کارکردهای نهاد خانواده معیار خود قرار میدهند. این در حالی است که در جامعه مدرن، هنجارها درونی شده و مشارکت فعال خانواده برانگیخته میشود البته در اینکه خانواده از جهاتی کارکردهای خود را از دست داده و به عبارتی دولتی شده، تردیدی نیست. امروزه دولت در جوامع مدرن و شبه مدرن، از طریق قوانین یا ایجاد الگوهای جدید خانواده را تحت سلطه قرار میدهد. رسانهها هر روز در قلب خانهها کار میکنند و ارزشهای جدیدی را ایجاد میکنند. بنابراین بسیاری، خانواده را در معرض تهی شدن میبینند چرا که در خانوادههای جدید حتی نهار و صبحانه بیرون خورده میشود و بسیاری از کارکردها را دولت و سازمانهای دیگر به عهده میگیرند“.
مطالب بالا گفتههای دکتر باقر ساروخانی در یکی از نشستهای گروه علمی ـ تخصصی جامعهشناسی خانواده انجمن جامعهشناسی ایران بود. در این سلسله نشستها که معمولاً نخستین یکشنبه هر ماه برگزار میشود، نهاد خانواده در ایران، تغییر کارکردها و معضلات و مشکلات آن مورد بررسی قرار میگیرد.
عنوان جلسهای که در14 اردیبهشت ماه سال 84 برگزار شد، نگاهی به کتاب ”جامعهشناسی خانواده در ایران از روزنه ازدواجهای دستهجمعی“ نوشته دکتر باقر ساروخانی اعلام شده بود که در واقع از زاویه معرفی این کتاب، شاخصهای توفیق خانواده، میزان و نحوه بررسی آن مورد توجه متخصصان این گروه قرار گرفت.
دکتر ساروخانی در حاشیه این بحث ضمن بیان مطالب بالا، نظر خود را نسبت به بقای نهاد خانواده بسیار خوشبینانهتر عنوان کرد و گفت: من معتقدم جامعه بدون خانواده قابل تداوم نیست. خانواده میراثی اجتماعی است که ما از نیاکانمان میگیریم و به اخلاف خود منتقل میکنیم اما برای بررسی کارکردهای آن، باید نهاد خانواده را با دنیای روز انطباق دهیم چرا که خانواده جدید در دنیای جدید تبلور مییابد.
وی در معرفی اثر خود گفت: این کتاب نتیجه تحقیقی است که در کمیته امداد امام خمینی و در مورد ازدواجهای دستهجمعی آن انجام شده است و از این زاویه، عروسان دستهجمعی کسانی هستند که زیر لوای کمیته امداد ازدواج میکنند.
دکتر ساروخانی افزود: کتاب شامل سه بخش و فصلهای مختلف است. در یک فصل سن ازدواج مورد بررسی قرار گرفته است که از این منظر، تا چه حد سن ازدواج در خانواده تأثیر دارد و به عبارتی سن آرمانی ازدواج در این خانوادهها چیست. همچنین ارتباط میان تحصیلات و توفیق خانوادهها مورد بررسی قرار گرفته است.
وی ادامه داد: بحث دیگر، مبحث شغل و توفیق زناشویی است. همچنین تعلق قومی، ازدواج و کامیابی زناشویی از دیگر مباحث این کتاب است که به نوعی اطلس جغرافیای اجتماعی ازدواج و طلاق در آن مورد توجه قرار گرفته است و بررسی شده که در کدام مناطق طلاقزایی بیشتر است.
در فصل دیگر نیز بحث هم خونی و ازدواج مطرح شده و این پرسش عنوان شده که هم خونی تا چه حد در ازدواج اثرگذار است و البته چه نوع هم خونی، در چه سطح و درجهای. البته اعتقاد ما بر این است که ازدواجهای هم خون باید با احتیاط زیاد نگریسته شوند. مدیر گروه جامعهشناسی خانواده انجمن جامعهشناسی ایران در عین حال یادآور شد که تنها منجر شدن ازدواج به طلاق، مبنای شناسایی عدم توفیق خانوادهها نیست بلکه این بحث در سه سطح مورد بررسی قرار گرفته است که یکی از شاخصهای آن توفیق کمی یا همان منجر شدن ازدواج به طلاق است.
به گفته وی، شاخص دیگری که در این تحقیق مورد توجه قرار گرفته، طلاق ذهنی است، بدین معنا که اندیشه طلاق به ذهن فرد رسیده باشد و شاخص سوم در توفیق خانوادهها نیز به فضای عاطفی درون خانواده برمیگردد که بنابر آن، وقتی در درون خانواده فضای عاطفی سرد میشود، این خانواده مطلوب نخواهد بود.
دکتر ساروخانی در این زمینه تأکید کرد: اگر پیوند عاطفی درون خانواده از میان برود، این نهاد دیگر به عنوان گروه نخستین شناخته نخواهد شد چرا که در بسیاری از موارد، وقتی فضای عاطفی به شدت کاهش مییابد، شاهد پادگان شدن خانواده هستیم که از ماهیت اصل خود به دور افتاده و با ابزارهای دیگری کنترل میشود.
وی در عین حال خاطر نشان کرد: اگر در جامعهای هیچ طلاقی اتفاق نیفتد، این امر نشانه خوبی برای توفیق خانواده در آن جامعه نیست. به عقیده او دیدگاه در اینجا باید دورکیمی باشد بدین معنا که نوعی آسیب در حد معقول و کم جامعه را واکسینه میکند و از این زاویه طلاق در سطح پایین میتواند معیار خوبی برای جامعه باشد.
دکتر ساروخانی یکی دیگر از مباحث کتاب خود را بحث خانواده درمانی را معرفی کرد و گفت: در این بحث سئوال این بود که اگر خانوادهای با مشکل مواجه شد، این مشکل را چگونه برطرف کنیم؟ در بسیاری از موارد زوجین با هم سازش ندارند و طلاق عاطفی بسیار زیاد شده است.
وی تصریح کرد: در علم جامعهشناسی خانواده برای ارائه راهکارهایی برای گزینش همسر تلاش در جهت سیاستگذاری ازدواج برای سوق دادن آن به سمتی است که ریز فاکتور سقوط و عدم توفیق را با شاخصهای یاد شده، کمتر داشته باشیم.
دکتر ساروخانی گفت: با وجود این تئوری، در این تحقیق با وجود تأکید کمیته امداد برای ارائه نوعی جداول امتیازبندی شده برای پیشبینی در مورد موفقیت ازدواج، در مرحله گزینش همسر، به این نتیجه رسیدیم که با توجه به تمایز فرهنگی زیاد در نقاط مختلف کشور و سیال بودن این واقعیت انسانی، رتبهبندی و پلکانی کردن عوامل میزان موفقیت در گزینش همسر امکانپذیر نیست بلکه باید در این امر کارشناسان مجربی با در دست داشتن مجموعهای از قواعد نسبی، حساس و کیفی این امر را مورد سنجش قرار دهند.
وی همچنین به مشکلات جمعآوری اطلاعات در مورد سلامت یک خانواده در فرهنگ ایرانی اشاره کرد و گفت: در این تحقیق رابطه فرزندان به عنوان یکی از معیارهای سنجش سلامت خانواده و آرامش و تعادل روانی افراد مورد بررسی قرار گرفته است.
در اینکه خانواده از جهاتی کارکردهای خود را از دست داده و به عبارتی دولتی شده، تردیدی نیست. امروزه دولت در جوامع مدرن و شبه مدرن، از طریق قوانین یا ایجاد الگوهای جدید خانواده را تحت سلطه قرار میدهد. رسانهها هر روز در قلب خانهها کار میکنند و ارزشهای جدیدی را ایجاد میکنند. بنابراین بسیاری، خانواده را در معرض تهی شدن میبینند چرا که در خانوادههای جدید حتی نهار و صبحانه بیرون خورده میشود و بسیاری از کارکردها را دولت و سازمانهای دیگر به عهده میگیرند“
گروه علمی ـ تخصصی جامعهشناسی خانواده در جلسه نهم اسفند ماه سال 83 خود، به معرفی، نقد و تحلیل کتاب ”اعتیاد و آسیبشناسی خانواده، مصون سازی کودکان در برابر اعتیاد“ نوشته دکتر حبیباله آقابخشی پرداخت.
دکتر حبیباله آقابخشی، عضو هیئت علمی دانشگاه علوم بهزیستی و توانبخشی از سال 1354 در بیمارستان معتادین ونک فعالیت میکرده، سپس در کشورهای افغانستان، پاکستان، هندوستان، پنال، چین دوبلین و ونکهور با معتادان کار کرده و در این زمینه تحقیقات علمی انجام داده است.
کتاب اعتیاد و آسیبشناسی خانواده حاوی دو بخش است که در بخش نخست آن به بررسی پدیده اجتماعی اعتیاد پرداخته شده و این پدیده و رفتارهای انحرافی از دیدگاههای گوناگون مورد بررسی و مطالعه قرار گرفته. به گفته نویسنده، در این بخش، بازپروری معتادان با رویکرد مددکاری اجتماعی تشریح و سپس طرح عملی پیشگیری اولیه از اعتیاد معرفی شده و اعتیاد نه به صورت مجزا از نهادهای دیگر که در ارتباط با اساسیترین نهاد اجتماعی یعنی خانواده بررسی شده و بر فرزندان خانوادههای پدر معتادی نظر افکنده شده از آنجا که هنوز با خانواده زندگی میکنند چندان مورد توجه پژوهشگران قرار نگرفتهاند تا حال و روزشان واکاوی شود. در بخش دوم کتاب نیز علاوه بر این موضوع آثار پدیده اعتیاد در درون نظام خانواده مورد بررسی قرار گرفته است تا ”تیپ نمونهای“ از خانوادههای آسیبزا معرفی شود. دکتر آقابخشی معتقد است: با توجه به این امر، دیگر جای مجادله نیست که بر سر تعداد معتادان ایرانی که یک میلیون نفرند یا سه میلیون نفر وقت هدر دهیم، زیرا هنگامی که یک فرد معتاد به عنوان پدر خانواده معرفی میشود، چهره دیگری رخ مینماید.
وی در بخش دوم کتاب اعتیاد و آسیبشناسی خانواده، به تشریح اثرات اعتیاد پدر بر جامعهپذیری فرزندان، روابط اجتماعی اعضای خانواده و نقش اقتصادی و حمایتی خانواده پرداخته است.
دکتر آقابخشی در جلسه گروه جامعهشناسی خانواده گفت که در قلمرو مطالعات مربوط به خانواده بهتر است به جای پرداختن موردی به خانوادههای از هم گسیخته و اظهار دلخوشی از اینکه میزان طلاق در ایران، نسبت به جوامع دیگر پایینتر است، تا حدی هم به خانوادههای موفق پرداخته و الگوها و معیارهای اجتماعی آنها را معرفی کنیم و یا به مطالعه خانوادههای پر تنشی که بیصدا و خزنده شرایط آسیبپذیری فرزندان را مهیا میسازند، بپردازیم چرا که به عقیده او، در بسیاری از خانوادههایی که ظاهراً دست نخورده باقی ماندهاند، عناصر اصلی خانواده زیر یک سقف یکدیگر را تحمل میکنند، یخچالهای عاطفی درست شده و چه بسا که چنین خانوادههایی آثار مخربتری نسبت به خانوادههای تک والدی، بر فرزندان خود بر جای گذارند.
آقابخشی تصریح کرد: در بیشتر ارگانهای کشور ما، اصرار بر این است که حتی در مواردی که افراد برای طلاق مراجعه میکنند، پیوند دوباره بین آنها برقرار شود؛ این در حالی است که این عده از معضلاتی که به عنوان مثال یک پدر معتاد بر ساختار خانواده میگذارد، غافلند.
وی در مورد پژوهش خود در این زمینه گفت: از سال 57 که تریاک کمتر شد و هروئین رواج بیشتری پیدا کرد، به قرچک ورامین رفتم مدت 8 سال فعالیت خود را آنجا ادامه دادم. در آن زمان 700 نفر مجرم آنجا بودند که به دلیل کمبود جا، بسیاری از آنها روی یک تخت با هم میخوابیدند.
عضو انجمن جامعهشناسی ایران افزود: حدود 100 نفر از افراد متأهل معتاد به هروئین که صاحب فرزند بودند و با خانواده خود زندگی میکردند را انتخاب کردم تا وضعیت جامعهپذیری فرزندان، نقش حمایتی پدر، ارتباطات اجتماعی (داخل خانواده و بیرون از آن) و نقش اقتصادی خانواده را در مورد آنها مورد بررسی قرار دهم.
وی خاطر نشان کرد: از آنجا که مراجعه مستقیم به این عده، نتیجه چندان مناسبی را در برنداشت، تصمیم گرفتم با همسران آنها آشنا شوم و برای این منظور حدود 7 ماه کار گروه درمانی کردیم. پس از آنکه همسران این گروه متوجه نقش کمکی من شدند، ارتباط مناسبی با ما برقرار کردند و نتیجه اینکه نمونه ما حدود 100 تا 110 نفر از خانمهایی شد که همسران افراد معتاد بودند.
به گفته آقابخشی، چهار متغیر پراکندگی مناطق مسکونی (شامل پارکشهر، حسنآباد، نظام آباد، گمرک، مولوی، شوش، آزادی، تجریش و تهرانپارس)، شغل افراد، میزان تحصیلات و سن آنها در این پژوهش در نظر گرفته شدند.
وی افزود: در عین حال با تلاش و صرف وقت بسیار، گروه مشابهی را با استفاده از مراکز حمایتی مددکاری اجتماعی انتخاب کردیم. سپس هریک از شاخصههای مؤلفههای جامعهپذیری فرزندان، نقش حمایتی پدر، ارتباطات اجتماعی و نقش اقتصادی پدر در خانواده تک به تک با گروه شاهد مقایسه شد.
”در نتیجه کار، میانگین شاخص ناهمسانی دو گروه 38/51%، میانگین شاخص ناهمسانی از نظر نقش اقتصادی پدر 77/57%، میانگین شاخص ناهمسانی از نظر نقش حمایتی پدر 5/92%، میانگین شاخص ناهمسانی از نظر روابط اجتماعی 6/86% و میانگین کلی شاخص ناهمسانی کارکرد خانواده 8/82% به دست آمد“.
دکتر آقابخشی گفت: با توجه به این نتایج، سئوال اصلی این است که پدر معتاد به عنوان یک عامل تخریبی چه نقشی بازی میکند. در بسیاری از موارد، فرزندان گروه مورد مطالعه ما شاهد بودند که پدر همیشه با دست پر از منزل بیرون میرود و وقتی به خانه برمی گردد، فضای ناامینی در محیط خانواده حاکم میشود. چنین پدری به جای آنکه بر فرزندان خود نظارت کند، باید توسط آنها مورد نظارت واقع شود.
بخش دوم کتاب اعتیاد و آسیبشناسی خانواده، به بررسی این مسأله میپردازد که با برانگیختن چه رفتارهایی، پدر به عامل تخریبی تبدیل میشود.
نویسنده کتاب معتقد است: میزان کمتر شاخص ناهمسانی جامعهپذیری نسبت به نقش حمایتی پدر، به دلیل نقشی است که عوامل دیگری مانند رسانهها و گروه همسالان در جامعهپذیری کودکان ایفا میکنند. این در حالی است که متأسفانه، جامعه نتوانسته ساز و کارهای حمایتی مناسبی در مورد افرادی که حمایت خانوادههای خود را از دست میدهند، پیدا کند.
”در شرایط نبود ساز و کار حمایتی مستقل از خانواده، اعتیاد پدر این چنین خانوادهها را دستخوش تغییر میکند. وقتی پدری مواد مخدر مصرف میکند، آستانه تحملش بالا میرود، بچههای خانوادههای پدر معتاد، میدیدند وقتی پدر مواد مصرف میکند، چقدر خوش اخلاق و صبور و وقتی مدت کوتاهی ازمان مصرفش میگذرد تا چه اندازه خشن است. همین امر باعث میشد آنها با ذهن کودکانه خود رابطهای میان خوش خلقی و مصرف مواد مخدر پیدا کنند“.
در ادامه این جلسه اعضای گروه جامعهشناسی خانواده درباره موضوع کتاب دکتر آقابخشی به بحث و اظهارنظر پرداختند.
دکتر خدیجه سفیری، دانشیار دانشگاه الزهرا در این باره اظهار داشت: متأسفانه، پس از انقلاب ما نقش پدر را در خانوادهها کمرنگ کردهایم و همین امر سبب شده احتمال آسیبزایی و آسیبپذیری پدران بالا رود.
وی افزود: در بسیاری از خانوادهها از آنجا که وضعیت نقشها مشخص نیست، مادر با بار مسئولیت بسیار زیاد زندگی میکند ولی موقعیت و نقش پدر با مسئولیتهای کمتر، او را در معرض آسیبهای بیشتری قرار میدهد. ”من فکر میکنم برای پیشگیری از این آسیبها، باید به وضعیت نقشهای خانوادگی بیشتر پرداخته و حد و حدود نقشهای پدران و مادران را در خانوادهها مشخصتر کنیم“.
دکتر باقر ساروخانی مدیر گروه جامعهشناسی خانواده نیز ضمن تأیید نظر دکتر سفیری، گفت: اصولاً در جامعه ما، خانواده بیشتر پدیدهای زنانه معرفی و مطرح شده است در حالیکه باید در جهتی حرکت کنیم که خانواده به زن و مرد، هر دو، تعلق داشته باشد.
وی افزود: خانوادههای ما از سویی دچار آنومی و از سوی دیگر دچار تضاد نقشها شدهاند. در شرایط جدید زنان بیشتر شاغلند و درآمد دارند اما در مقابل این پدیده نسبتاً مدرن، ما هنوز نتوانستهایم الگوسازی کرده و مطابق دنیای جدید هنجارهای تازهای معرفی کنیم.
دکتر شهلا اعزازی نیز در ادامه این جلسه گفت: دولت ایران و یا بسیاری از کشورهایی که نوعی حکومت محافظهکارانه دارند، بر خانواده و حفظ ساختار آن تأکید میکنند. در بسیاری از خانوادههای ما توازن نابرابری وجود دارد. گاه مردان مسئول اقتصادی خانواده بوده و زنان هیچ مسولیتی ندارند.
وی افزود: از جمله دلایل کاهش طلاق در کشورهای مشابه ما، استفاده ابزاری دولت از ساختار خانواده است. در چنین جوامعی، به جای آنکه عرصه عمومی برای حمایت از افراد باز شود، تنها طلاق را به عنوان امری مذموم و بد معرفی میکنند.
”بسیاری از خانوادههای امروز قادر نیستند از سالمندان خود نگهداری کنند. در چنین شرایطی وظیفه دولت و حتی بخش خصوصی فراهم کردن سراهای مناسب سالمندان است نه تقبیح آن“.
در پایان این جلسه، اعضای گروه جامعهشناسی خانواده بحثهایی را درباره انجمن مطالعات خانواده و لزوم انتقال محل آن از فرهنگسرا به دانشگاه مطرح کردند.
در بسیاری از خانوادههایی که ظاهراً دست نخورده باقی ماندهاند، عناصر اصلی خانواده زیر یک سقف یکدیگر را تحمل میکنند، یخچالهای عاطفی درست شده و چه بسا که چنین خانوادههایی آثار مخربتری نسبت به خانوادههای تک والدی، بر فرزندان خود بر جای گذارند