گروه علمی- تخصصی جامعه شناسی احساسات روز یکشنبه 7 آذر ماه 1400 نشست «هزارتوی تنهایی، احساس تنهایی در زنان تنهازیست تهرانی» را به صورت مجازی و در فضای اسکای روم برگزار کرد. دکتر مهناز علی زاده (مدرس دانشگاه و مدیر گروه تخصصی جامعه شناسی احساسات)، دکتر ثریا معمار (عضو هیات علمی دانشگاه اصفهان)، فاطمه فلاح (دانشجوی دکتری جامعه شناسی)، دکتر فرح ترکمان (عضو هیات علمی گروه جامعه شناسی دانشگاه ازاد اسلامی واحد تهران مرکزی و دبیر گروه تخصصی جامعه شناسی احساسات) در این نشست به سخنرانی پیرامون این موضوع پرداختند.
دکتر مهناز علی زاده (مدرس دانشگاه و مدیر گروه تخصصی جامعهشناسی احساسات) به معرفی کوتاهی از سخنرانان این نشست پرداخت و در ادامه سخنران اول این نشست، دکتر ثریا معمار (عضو هیات علمی دانشگاه اصفهان) با معرفی کوتاهی از خود بحث نشست را آغاز کرد و گفت: در دهههای اخیر با گسترش تجربه مدرنیته در ایران هم در عصر پهلوی و هم پس از وقوع انقلاب اسلامی شاهد ظهور سبکهای جدیدی از زندگی هستیم که سبک زندگی مجردی نیز یکی از آنهاست و احساس تنهایی یکی از پیامدهای آن است. جنسیت زنان و دختران تاثیرات متراکمی را بر سایر عناصر سبک زندگی داشته است و جنسیت به مثابه عنصری مستقل، سبک زندگی را برساخته و همچنین به عنوان متغییر اول سایر عناصر برسازنده سبک زندگی را متاثر کرده و در عین حال خود جنسیت نیز برساخته اجتماعی است. تجربه سبک زندگی برای زنان، تجربهای متناقض و آمیزهای از تأسف، شادی، موفقیت، ناامیدی و رهاشدگی است و علت این امر سبک زندگی مدرن می باشد. مدرنیته در ذات خود امری متناقض و دوگانه است. زنان در عصر مدرن با تجربهای دوگانه از سبک زندگی، خود را تنها حس و درک می کنند زیرا از یک طرف مدرنیته روابط اجتماعی را متنوع و گسترده می کند و از طرف دیگر بر فردیت دامن می زند. البته تقلیل هر کدام از اینها به یکدیگر اقدامی ایدئولوژیک است و نه واقع بینانه. مدرنیته به مثابه مصدر سبک زندگی و مصدر عناصر آن است.
او افزود: طبقه، جنسیت، شهرنشینی و نسل، خود امری به ذات متناقض است و انسان مدرن را با تناقضات متعددی مواجه کرده است. زنان موجودات منفعلی هستند و طبقه هر زن یا دختر از سوی پدر یا همسر تعیین می شود، پس از عصر پهلوی و انقلاب اسلامی امکان تحرک طبقاتی در جامعه فراهم شد و ساختار طبقاتی جامعه از سمت طبقات متوسط سنتی به سمت طبقات متوسط مدرن تغییر پیدا کرد. طبقه در عصر مدرن هم مفهومی متناقض است از طرفی مبتنی بر سبک زندگی و از طرفی دیگر یک مفهوم ذهنی است. در مورد زنان و دختران هم این تجربه به مراتب تناقض بیشتری دارد. امکاناتی چون تحصیلات و شغل، تجربه ای را برای زنان و دختران ایجاد کرده که آنها بر این باورند که دیگر هویت خودشان را تنها با مادر و همسر بودن یا دختر خانه بودن تعریف نمی کنند، بلکه بر اساس هویت شغلی تعریف می کنند. از طرفی دیگر دختران و زنان جامعه ما هزینه های بسیار سنگینی را برای اتخاذ سبک زندگی جدید بایستی متحمل شوند. انتظاراتی که از زنان و دختران می رود بسیار نسبت به گذشته بالاتر است و به همین جهت آنان وقتی سبک زندگی متفاوتی را انتخاب می کنند بهخاطر تحصیلات بالاتر و موقعیت شغلی بهتر، هزینه سنگین چنین انتخابی را هم باید بپردازند. برای رهایی از جایگاه طبقاتی که به صورت تحمیلی بر آنها اعمال شده، فشارهایی وجود دارد که احساس تنهایی را در آنها رقم میزند. مورد دیگر تجربه تناقض نسلی است، این تجربه نمایانگر ماهیت متناقض مدرنیته است. مدرنیته با سرعتی شتابان به تفاوتهای نسلی دامن زده و به نقش بین نسلی، خصلتی پایدار و مداوم داده است. زنان و دختران با کلیشه های جنسیتی درون نسلی و بین نسلی مواجه هستند و این انتخاب سبک زندگی را برای آنان مشکل میکند. در جامعه مردسالارانه دائم زن به عنوان ابژه جنسی در نظر گرفته میشود که بایستی تداوم نسل را انجام دهد و زنان با آگاهی که بهدست آوردند امتناعی مقاومت آمیز در مقابل این امر دارند. به دلیل تغییراتی که در زنان انجام شده، نسل جدیدتر از ایفای نقش تداوم نسل پرهیز می کنند که ریشه های جنسیتی بر آن حاکم است. این امر باعث می شود که دختران اقدام به سبک زندگی مجردی کنند و طبیعتاً احساس تنهایی بهایی است که در ازای رهایی خودشان از نقش خودشان یعنی تداوم نسلی باید پرداخت کنند.
این عضو هیأت علمی دانشگاه اصفهان ادامه داد: مورد بعدی بحث شهرنشینی است. به قول زیمل شهر مدرن عرصۀ بیگانه شده و بیفرمی است. این تناقض، سبک زندگی متناقض را به همراه می آورد. نوعی سبک زندگی اختصاصی – اشتراکی را شهرنشینی به دلیل همبستگی ارگانیک بوجود آورده است. در شهرها هم زنان احساس تنهایی را بیشتر احساس می کنند. بیگانگی شهر مخاطرات بیشتری را برای زنان ایجاد می کند و از طرفی آنان را به سمت سبک زندگی مجردی یا تنهایی میبرد. شهرنشینی برای تحرک اجتماعی است و افراد بهخصوص زنان و دختران از این سازوکار استفاده میکنند تا روابط اجتماعی خودشان را متکثر کنند ولی به دلیل حجم زیادی از مخاطرات زندگی شهری که برای زنان و دختران وجود دارد مجبور به حریمسازی هستند و فاصله گذاری از سایر شهروندان که باعث احساس تنهایی آنان می شود. مورد بعدی تجربه متناقض جنسیت هست. از آغاز مدرنیته، جنسیت با دگرگونیهای چند سطحی مواجه بوده است و جنسیت را در محل تلاقی زیست – سیاست قرار داده است. دامنه سیاست ورزیها که از طریق ساختارهای کلیشههای جنسیتی تعیین می شود و بر بدن زنانه تحمیل می شود را ملاحظه می کنیم از مداخله سیاست در امر تولیدمثل تا تعریف و تحمیل بدن زنانه (بدن کاری، بدن زیبا، بدن اقتصادی و بدن کاربردی). مدرنیته از طرفی زیست را فردیت بخشید و از طرفی دیگر هنجارهای اقتصادی و سیاسی را بر بدن تحمیل و بدن زنانه و مردانه را تعریف می کند. بدن بیش از جامعه ماقبل مدرن مرکز اعمال قدرت است و بدن تبدیل به کالایی شده که سبک زندگی کالایی نمود آن است. در این زمان زنان و دختران از طرفی با تجربه ناخوشایند شکسته شدن تجربه های پیشامدرن مواجه اند و از طرف دیگر هزینه های این گذار جنسیتی را برای اینکه نمی خواهند به این کلیشه های جنسیتی تن بدهند باید بپردازند. تنهایی و تجرد یکی از نمودهای سبک زندگی مدرن است. زیست سیاست از طریق فضاهای مجازی در تلاش است که دختران و زنان را بر همان کلیشه های جنسی برگرداند که در حال تلاش برای این هستند که از طریق تحصیلات و شغل، تعریف دیگری از خودشان داشته باشند. به هر ترتیب دختران در تجربه پارادوکسیکال خودشان به مراتب این مسائل را حادتر تجربه کردند و تمامی عناصر ذکر شده هر کدام به نوعی آن احساس تنهایی را ایجاد می کردند. سبک زندگی مجردی در عین حال که یک انتخاب برای رهایی از کلیشهها است، یک اجبار هم هست که هزینههای رهایی از آن یعنی محدودیتها و محرومیتها را باید پرداخت. کلیشههای جنسیتی دائماً بر زنان و مادران تحمیل میشود حتی برای زنان متاهل که باعث می شود آنها هم تنهایی را احساس کنند.
فاطمه فلاحی (دانشجوی دکترای جامعه شناسی) به عنوان سخنران دوم نشست نیز بحث خود را با این مطلب آغاز کرد که بحثهای این نشست حاصل یک پژوهش تجربی در باب «زنان تنهازیست اجباری یا اختیاری شهر تهران» است که رسالۀ دکتری ایشان بود. او گفت: در این مطالعه بهدنبال فهم پدیدارشناسانه تجربه تنهازیست بودیم، به این دلیل از این رویکرد بهره گرفته شده که فارغ از نگاه آسیبشناختی و کلیشههای جنسیتی تجارب زیسته و معانی ذهنیتی زنانی که تنها زندگی میکنند را مطالعه کنیم. با حدود 28 زن هرگز ازدواج نکرده بالای 40 سال که اجباری یا اختیاری تنها زیست شده اند مصاحبه شد و به دنبال آن بودیم که در تنهایی زندگی کردن چه چیزهایی را و چطور تجربه میکنند و اینکه احساس تنهایی در زندگی تنهایی چرا و چگونه تعریف می شود. تحولات ارزشی و هنجاری در دهههای اخیر تغییراتی را هم به لحاظ مفهومی و هم کاردکردی و شکلی در درون خانواده ایجاد کرده که تنها زیستی شکلی از این تغییرات است. گذری بر نظریات جامعه شناسی در این حوزه نشان می دهد که سه دسته موافقان (محافظه کاران)، مخالفان (نئولیبرالها) و مابین با تنهازیستی زنان وجود دارد. یافتههای این تحقیق با گروه سوم همخوانی و قرابت بیشتری دارد و تایید می کند که نمی توان قالب و فرم مشخصی برای گروهی از افراد تنهازیست بدست آورد. توصیفی از شبکه روابط اجتماعی افراد بر مبنای خانواده و شبکه دوستی داشته ایم. دختران برای رهایی از تعین های خانواده و بهدست آوردن استقلال از آن جدا شده اند و تشکیل خانواده تک نفره را داده اند اما در هیچ کدام از یافته ها نشانه هایی از تضعیف و از بین رفتن پیوندهای عاطفی با خانواده و بی تعهدی اخلاقی به خانواده پس از این جدایی مشاهده نشد. پس از جدا شدن، اهمیت و وابستگی حفظ روابط خانوادگی حتی بیشتر از زمان قبل شده زیرا که خانواده برای زنان تنهازیست مورد مطالعه به عنوان اصلی ترین نهاد حمایتگر و پشتیبان عاطفی بوده است. حتی افرادی که با نارضایتی خانواده تصمیم به تنها زیستی گرفته بودند، بعد از جدایی تلاش در جهت امتداد رابطه کرده بودند. آنها اظهار میکردند که از زمان جدایی از خانواده، اختلاف نظرها و مشکلات قبلی به دلیل اختلاف سلیقه با خانواده برطرف شده و روابط صمیمانهتری را داشته اند.
این دانشجوی دکتری جامعهشناسی اضافه کرد: در نهایت جمع بندی در بحث خانواده نمی توان گفت که افرادی که تنهازیست می شوند، این امر باعث تضعیف یا زوال روابط خانوادگی آنان می شود. شبکه دوستی نقش زیادی که در زندگی زنان تنهازیست مورد مطالعه ما داشت، دوستان همراهان مناسبی برای گذران زمانهای فراغت یا تنهایی دختران مجرد بودند و آنان به مثابه نزدیکان همراه و همدلی بودند که افراد تنهازیست اظهار می کردند که در جمع آنها اعتماد به نفس بیشتر و شرایط وسیعتری برای تجربه های جدید دارند که شاید در خانه پدری امکانش فراهم نبوده است. این شبکه های دوستی مقوم پیوند آنها با جامعه محسوب می شد و رضایت را در این شیوه از زندگی افزایش می داد. در عین حال افرادی که توانایی و امکان برگزیدن دوستان بیشتری را نداشتند، احساس تنهایی بیشتری نیز از این سبک از زندگی مینمودند. نظر گروه سوم تایید شد که تنها زیستی دختران مجرد سبب انزوا و جداافتادگی این افراد از دنیای اجتماعی نمیشود، الگوی مصرف و سبک زندگی نشان می دهد که این افراد نسبت به زمان زندگی با خانواده بیشتر می توانند به خودشان بپردازند و شبکه روابط اجتماعی شان گسترده تر می شود. اوقات فراغت و با کیفیت بهتری نسبت به قبل دارند. تنها بودن از احساس تنهایی کاملاً مجزاست زیرا که بسیاری از افرادی که با خانواده زندگی می کنند احساس تنهایی دارند و از طرفی احساس تنهایی در همه افراد تنها زیست به یک شدت و شیوه نبوده است. بعضی از افراد از این تنها زندگی کردن استقبال می کردند و آن را یک فرصت می دانستند و بالعکس برخی آن را دوست نداشتند و برنامه ریزی برای عدم تنهایی می کردند. بحث دیگر ترس از تنها شدن بود یا احساس بالقوه تنهایی. برخی ابراز می کردند که از آینده به دلیل از دست دادن خانواده یا کمتر شدن فعالیت اجتماعی به دلیل سالمندی ترس دارند. تنها زیستی اجباری و اختیاری در این مطالعه تفکیک شده بود. احساس تنهایی در افراد تنهازیست اجباری پررنگتر از اختیاری بود. شاید به این دلیل که این افراد آمادگی لازم را برای این سبک زندگی نداشتند. تجربه تنهازیستی تاثیر زیادی را روی خاستگاه طبقات زنان مورد مطالعه دارد. افرادی که از طبقه بالاتری بودند، رضایت بیشتری از زندگی داشتند و تمایل کمتری به تغییرات شرایط داشتند. اغلب آنها شغل و تحصیلات و شبکه ارتباطات خوبی داشتند و بالعکس. بهنظر می رسد که افرادی که از پایگاه اجتماعی و اقتصادی مطلوبی برخوردار نبودند در گروه مورد مطالعه ما هم نبودند چون آنها اجبار به شکلهای دیگری از زندگی مثل ازدواج سفید و زندگی جمعی و گروهی دوستانه دارند. پس تنهازیستی به عنوان یک تجربه چندوجهی با معانی متعدد پدیدار شد. فرصتها و تهدیداتش این سبک زندگی در کنار هم دیده شد و شواهد تجربی و مطالعات انجام شده نشان می دهد که تنها زندگی کردن شیوه ای از زندگی است که به هر ترتیب در حال افزایش است و نمی توانیم با رد کردن یا نگاه جنسیتی آسیب شناختی آن را حذف کنیم یا نادیده بگیریم. با پذیرش آن می توانیم شرایط بهتری برای این سبک از زندگی فارغ از کلیشه های جنسیتی و... ایجاد کنیم.
در سخنرانی آخر، دکتر فرح ترکمان (عضو هیات علمی گروه جامعه شناسی دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران مرکزی و دبیر گروه جامعه شناسی احساسات انجمن جامعهشناسی ایران) گفت: هر تجربه پدیده اجتماعی با خود بحث احساسات را دارد. جامعه شناسی احساسات، احساسات را مربوط به روشی می داند که بدن به شرایط محیطی، رویدادهای محیطی و روابطی که منشا اجتماعی دارد واکنش نشان می دهد. عناصری که در این تعریف مطرح می شود یکی ارزیابی از یک محرک یا بافت موقعیتی است، بحث دیگر تغییرات در حواس بدنی یا فیزیولوژیک است و دیگر اینکه بتوان از آن فضای احساسی یا از نمایش و بروز احساسی، نمایش آزادانه یا منع شده ارائه شود، بحثی است که در جامعه شناسی احساسات به آن توجه می شود و دیگر اینکه فضایی که از آن صحبت کردیم با یک برچسب فرهنگی برای اشاره به دو یا سه مورد بالا خودش را کاملاً مستقل خودنمایی می کند. تنهازیستی زن با هزارتوی احساسی که زن در این زندگی تجربه می کند همراه است.
این جامعهشناس ادامه داد: شاید در نگاه اول تنهازیستی زن با احساس منفی تنهایی، به ذهن متبادر شود ولی مطالعات مطرح شده از جمله این مطالعه (رساله خانم فلاحی) نشان می دهد که ارزیابی از تنهازیستی به عنوان یک رویداد اگر چه مترادف حذف روابطی در زندگی زن است ولی شکل این رویداد متفاوت است یعنی ارزیابی متفاوتی از فضای تنهازیستی وجود دارد. دو نوع تنهازیستی در مطالعات خودنمایی کردند، اجباری و اختیاری. ارزیابی از بافت موقعیتی تنهازیستی اجباری که معمولاً در فضای از دست دادن قهری روابط مثل پدر و مادر روی می دهد رویدادی نامطلوب است که احساس تنهایی برآیندی از احساسات منفی نامطلوب چون غم، تنهایی، اضطراب، ترس، افسردگی و عدم امنیت و... است. تنها زیستی اجباری فضایی از احساس کمبود قدرت و جایگاه در روابط اجتماعی را برای فرد ایجاد می کند که احساسات ناخوشایند را ایجاد می کند. فرد رفتارهای برآمده از آن را مثل انزواطلبی و بی حوصلگی، کم تحرکی و ... بروز می دهد. فضای فرهنگی جامعه نیز برای زنی که تنهازیستی اجباری را تجربه می کند با فضای دلسوزی های مداوم از سوی اطرافیان، احساسات منفی نامبرده شده را و احساس منفی شرم و گناه را در او بازتولید می کند. او در این شرایط با تجربه بحران هویت و خویشتن روبرو می شود و دچار انزوا شده و نیاز به بازتعریف خودش می یابد. احساس گسستن از جامعه و عدم همبستگی با جامعه، احساساتی است که در تجربه تنهازیستی اجباری می توانیم مشاهده کنیم. اما در تنها زیستی اختیاری که خودخواسته فرد به حذف روابط نزدیک مبادرت می کند مثل طلاق گرفتن یا جدا شدن از پدر و مادر، ارزیابی فرد در این شرایط ارزیابی نامطلوب نیست بلکه آن را به عنوان یک رویداد مطلوب برای خودش ایجاد می کند و احساس قدرت و جایگاه خودش را نشان می دهد. احساس مثبتی چون خشنودی، رضایت و قدرت را تجربه می کند اگر چه فرهنگ احساسات جامعه مثل ایران حامل مشروعیت ظهور و بروز احساسات منفی در تنهازیستی اختیاری زن است اما شیوه تنها زیستی اختیاری در فرهنگ احساسی جامعه ما نوعی احساس تنهایی همراه با احساسات مثبت و خوشایند را بوجود می آورد و اجازه ظهور و بروز احساسات خوشایند را در تنها زیستی برای این زنان به تصویر می کشد. مقاومت ها و اثبات بد بودن این نوع از زندگی، زن را خسته کرده و این زنان از اجتماع جهت حفظ این نوع از زندگی فاصله می گیرند که خودخواسته انتخاب کرده اند. ماهیت این فاصله با حفظ فاصله زنان تنهازیست اجباری از اجتماع متفاوت است. از نظر جامعه شناسی احساسات، طبقه، جنسیت ، شهرنشینی و نسل در حقیقت زمینه هایی هستند که ارزیابی از محرک تنهازیستی را جهت می دهند و برای آن یک جنبه مثبت یا یک جنبه منفی را به تصویر می کشند. این پدیده با صور مختلف با مجموعه ای از احساسات کاملاً متفاوت در فضای تنهازیستی تجربه می شود.
ایشان در بخش پایانی این جلسه به سؤالات مخاطبان حاضر در نشست پاسخ داد و به جمع بندی جلسه پرداخت.
گروه علمی- تخصصی جامعه شناسی احساسات روز شنبه 13 شهریور ماه 1400 نشست «پدیده کرونا و تجربههای احساسی» را به صورت مجازی و در فضای اسکای روم برگزار کرد. دکتر مهناز علی زاده (مدرس دانشگاه و مدیر گروه تخصصی جامعه شناسی احساسات)، دکتر فاطمه عزلتی مقدم (دکترای جامعه شناسی)، دکتر فرح ترکمان (عضو هیات علمی گروه جامعه شناسی دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران مرکزی و دبیر گروه تخصصی جامعه شناسی احساسات) در این نشست به سخنرانی پیرامون این موضوع پرداختند.
علی زاده در مقدمه به معرفی طرحی پرداخت که با عنوان «پدیده کرونا و تجربه های احساسی» از سوی گروه تخصصی جامعه شناسی احساسات انجام شده است و گفت: با رویکردی جامعه شناختی، کرونا به مثابه پدیده انگاشته می شود که این نوع نگاه مانع از تقلیل گرایی آن به ابعاد زیستی و پزشکی صرف می شود. با رویکرد فوق کرونا به مثابه پدیده ای چند وجهی یا چند بعدی در نظر گرفته می شود که ابعاد اجتماعی آن الزاماً معلول ابعاد زیستی و روانی نیستند و بالعکس، این عوامل زیستی و روانی هستند که تحت تأثیر عوامل اجتماعی- اقتصادی و برآمده از جامعه صورتبندی و سازماندهی می شوند.
مدیر گروه جامعهشناسی احساسات افزود: به تبع این امر، فهم مکانیزمها و روندهای اجتماعی – اقتصادی امکان پذیر میشود که بر فرآیند پیش رونده این پدیده در فضای اجتماعی اثرگذار بوده است. وی در ادامه به ضرورت تحلیل پدیده کرونا از منظر جامعه شناسی احساسات پرداخت و گفت: از آنجایی که این حوزه دغدغه تحلیل احساسات برآمده از شرایط اجتماعی را دارد و پدیده کرونا نیز شرایط اجتماعی ویژه ای را در جامعه ایران به عنوان جامعه ای که امروزه در شرایط خاص برون جامعه ای و درون جامعه ای می باشد، رقم زده است. از مهمترین ابعاد اجتماعی این پدیده، احساسات اجتماعی می باشد. احساساتی که برآمده از شرایط اجتماعی است و در عین حال تعدیل کننده یا تشدید کننده آن می تواند باشد و یک رابطه هم تأثیری با هم دارند. پیرو این ضروریات، گروه تخصصی جامعه شناسی احساسات که همواره دغدغه تبیین احساسات اجتماعی را در رابطه با شرایط به روز جامعه را دارد بر آن شد که پدیده کرونا را با استناد به تجربههای احساسی مردم جامعه از اقشار و گروه های مختلف در مواجهه با چالشهای زندگی روزمره آنان مورد مطالعه میدانی قرار دهد. این مطالعه میدانی با پنج پرسش اساسی آغاز شد:
- چه احساسات بدیعی را در دوره کرونا تجربه کرده اید؟
- چه احساساتی در شما به چالش افتاده است؟
- تغییرات احساسی را بیشتر در کدام عرصه زندگی تجربه کرده اید؟
- با ایجاد و تغییرات احساسی در دوران کرونایی چه راهبردهایی را اتخاذ کرده اید؟
- پیامدهای ایجاد و تغییرات احساسی را در شرایط کرونایی برای خود چگونه تصویر می کنید؟
به دلیل محدودیت های ارتباطی شرایط موجود، مبادرت به طراحی پرسشنامهای به صورت آنلاین و اطلاع رسانی گسترده در شبکههای اجتماعی و ترغیب به پاسخ دهی شد. زمان پاسخ دهی به پرسشنامه نیمه دوم دی ماه 1399 بود و افراد از سطوح تحصیلاتی مختلف و همچنین ترکیب سنی و جنسی متفاوت از 16 سال تا 63 در این مطالعه شرکت کردند و تعداد 125 پرسش نامه معادل 54 درصد نرخ پاسخ دهی مورد تحلیل قرار گرفت.
در ادامه سخنران دوم نشست، دکتر عزلتی مقدم به بیان توضیحاتی درباره روش تحقیق و تحلیل اطلاعات حاصل از این پژوهش میدانی در این پروژه پرداخت. او گفت: روش تحقیق این کار کیفی و با استفاده از روش گرندد تئوری یا نظریه برپایه بود. اطلاعات با پرسشنامه های باز و بازه زمانی دو هفته ای جمع آوری شد. تحلیل اطلاعات نیز با استفاده از نرم افزار اطلس تی آی ورژن 7 انجام شد. جهت تامین اعتبار پژوهش نرم افزار مورد نظر کمک کننده بود.
او ادامه داد: در مرحله کدگذاری باز از مجموع 99 نفری که احساساتشان را بیان کرده بودند، 574 کد یا مفهوم اولیه استخراج شد که در مرحله بعدی به 395 مفهوم تقلیل پیدا کرد. در کدگذاری محوری از 395 کد باز، 26 مقوله محوری استخراج شد که نسبت به مفاهیم مرحله قبل انتزاعی تر بودند. در ادامه، شبکه سازی و هم خانواده سازی مفاهیم و تقلیل داده انجام و شبکههای ارتباطی بین مفاهیم استخراج شد. در جدول ها، مستندات و نقل قول هایی آورده شد که بحث را مصداقی و ملموس تر کرد.
عزلتی مقدم با ذکر برخی از مقولات، کدها یا مفهومها و نقل قول ها به شکل یک پیوستار در امتداد یکدیگر اضافه کرد: در مرحله کدگذاری گزینشی یا انتخابی از بین 26 مقوله اصلی، 6 مقوله هسته ای انتخاب شد که قدرت تحلیلی داشته و در سطح انتزاعی بالاتری نسبت به سایر مقولات قرار داشتند. مدل نظری حول این مقولات گزینشی شکل گرفت و نمایانگر شرایط علّی شکل گیری تغییرات احساسی کنشگران اجتماعی در برابر پدیده کرونا است.
او به توضیح پیامدها و راهبردهای کنشگران در مواجهه با این پدیده پرداخت و به نقش متغیرهای زمینه ای و مداخله گر اشاره نمود و جدولی را نشان داد که مراحل سه گانه کدگذاری داده ها را ترسیم کرده بود و خط داستانی مدل نظری و ذکر روایت های برآمده از آن را شرح داد. او افزود: تغییرات احساسی کنشگران سه سویه دارد، نسبت به خود فرد، نسبت به دیگری و نسبت به هر دو یعنی خود و دیگری. 95 نفر مشارکتکننده در این پژوهش از تغییرات احساسی خودش بحث کردند که شامل احساسات منفی و مثبت بود و هر کدام از این دسته احساسات سه سویه داشت. تجربه احساس منفی در بین کنشگران بیشتر از احساس مثبت بود و بیشترین حجم احساسات منفی، شخص نیز متوجه خودش بوده است. چالش با احساسات منفی شامل؛ ترس، اضطراب، افسردگی، نگرانی، تنهایی، نا امیدی و غم و... بود. همچنین نسبت به انگ بیماری از سوی اجتماع اشاره شده بود. چالش با احساسات مثبت مثل؛ اعتماد به نفس، امید به آینده و زندگی، علم پزشکی، امنیت و ایمان و معنویت، احساس عشق و محبت و سرزندگی و... ذکر شده بود. همچنین چالش با احساسات منفی بیشتر از احساسات مثبت بود و به مواردی چون بی انگیزگی، جمع گریزی، پوچی، بی نظمی، آزادی و وسواس و... اشاره شده بود.
عزلتی مقدم در ادامه به شرح شرایط زمینه ای مدل برآمده دادههای استقرائی پرداخت که باعث این تغییرات احساسی در کنشگران اجتماعی گردیده بود و به زمینههایی در عرصه اقتصاد و شغل، تحصیل و آموزش، زندگی اجتماعی، زندگی فردی و عرصه فرهنگ به عنوان عرصه هایی اشاره کرد که بیشترین تغییرات احساسی مشارکت کنندگان در آنها اتفاق افتاده است.
او همچنین به شرایط مداخله گر اعم از جنسیت، وضعیت تأهل، وضعیت اقتصادی، میزان تحصیلات و تجربه بیماری که تعدیل کننده یا تشدید کننده تغییرات احساسی کنشگران بوده اند اشاره کرد و خاطر نشان ساخت: تغییرات احساسی کنشگران منجر به اتخاذ 7 راهبرد شده است، راهبرد بالا بردن روحیه از طریق کار ذهنی و فکری، اتخاذ راهبرد سرکوب، نیاز به تعامل اجتماعی، راهبرد قدردانی نسبت به داشته ها، راهبرد مدیتیشن، راهبرد حفظ سلامت فردی، راهبرد باز اندیشی و تغییر سبک زندگی و البته برخی هیچ راهبردی اتخاذ نکرده بودند.
سخنران این جلسه در ادامه توضیح مدل نظری به پیامدهای حاصل از تغییرات احساسی در کنش های کنشگران اجتماعی پرداخت و گفت: سه دسته از پیامدهای مثبت، منفی و خنثی شناسایی شد که اکثر مشارکت کنندگان به پیامدهای مثبت اشاره کرده بودند. پیامدهای مثبت شامل؛ از ابراز عشق و قدردانی از دیگران و خدا، عشق به محیط زیست، توجه بیشتر به اطرافیان، پررنگ شدن همکاری در خانواده، مدیریت زمان، تلاش برای بیشتر قناعت کردن، بازاندیشی در مورد برخی از امور، تحصیل در رشته مورد علاقه و پیامدهای منفی هم به؛ احساس تنهایی به خاطر دوری از دوستان، احساس سرخوردگی، استرس، نفرت، خشم های بی دلیل، بی اعتمادی، بی حوصلگی، بی قدرتی، افزایش بحث و جدل در خانواده، ترس و نگرانی، تغییرات خلق و خو، دلتنگی و وسواس های فکری، غم و اندوه، کاهش تحمل و همدلی و همچنین منزوی شدن بود.
دکتر فرح ترکمان سومین سخنران این نشست بود که بر نتایج مطالعه انجام شده ارائه کرد و با بهره گیری از تئوری های جامعه شناسی احساسات به تبیین جامعه شناختی این احساسات نزدیک شد. ایشان با تأکید بر زمان این مطالعه که یک سال پس از ورود کرونا بوده است، به خلاهایی اشاره کرد که اکنون جامعه آنها را احساس می کند و با آن درگیر شده است و اضافه کرد: احساسات منفی می تواند حالت تشدید شونده و افزایشی پیدا کرده باشد. با استناد به این حوزه، احساسات منفی اجتماعی بیشتر از احساسات مثبت است.
ایشان بحث خود را از احساساتی شروع کرد که در این مطالعه توسط افراد تجربه شده بود و بر اساس تئوری های جامعه شناسی احساسات قابل تبیین است. او گفت: یکی از مهمترین احساساتی که دیده شد، احساس بهت و حیرت بود. در حقیقت این پدیده (شیوع بیماری کرونا)، یک گسست زیستی برای انسان بود و دقیقاً در زمانی که انسان زندگی خودش را دوام یافته و خالی از پیری، طولانی و به دور از مرگ می دید، حتی زمین را برای خو محدود می دانست به گونه ای که در پی زندگی در کرات دیگر بود و تصور می کرد که برای سوالات زیستی اش همه پاسخ ها را پیدا کرده، این گسست زیستی موجب یک گسست معرفتی شد. سؤال اصلی انسان «چگونه زنده بمانم؟» شد، سؤالی که تا قبل از کرونا بعید به نظر می رسید. سؤالی که جزء اولین سؤالات انسان در زندگی ابتدایی او بوده است. همانطور که در پاسخ مخاطبان این طرح دیده شد که پزشکی، علوم زیستی و... را زیر سؤال بردند.
عضو هیأت علمی دانشگاه آزاد اسلامی گفت: گسست زیستی که به دنبال خود گسست معرفتی را رقم زد، باعث شد دیگر گسست ها شکل داده شوند. احساس ترس، ناامیدی، ناخشنودی و اضطراب که با تئوری قدرت و جایگاه قابل تبیین است، به کمبودهای قدرتی اشاره دارد که موجب احساسات منفی می شود که مشارکتکنندگان از آنها یاد کردهاند. اجبارهایی که از سوی خودش و دیگران بر انسان وارد میشود، قرنطینههای اجباری، ترک اجباری محیط کار و تحصیل، فضاهای فراغتی و جمعی و حتی اجبارهایی که با جریمه و مجازات همراه بود، برای بسیاری احساس کمبود قدرت را به وجود آورد. گسستهای اجتماعی، به دنبال خود گسستهای اقتصادی (بیکاری، بی درآمدی) را رقم زده، احساس ترس و وحشت را ایجاد کرده است. بالاترین فضای گسست اجتماعی را تئوری مناسک در جامعه شناسی احساسات میتواند تحلیل کند، چون فضای شور و شوق جمعی، احساس تعلق، انسجام و همبستگی مواردی هستند که تئوری مناسک با شروطی به آن می پردازد. شروطی که دورکیم به احساس شور و شوق جمعی در فضای رسمی مذهبی به آن پرداخته تا بحثهایی که گافمن در فضای شور و شوق جمعی در زندگی روزمره و همچنین کالینز در فضای ارتباطات رسمی اعم از سازمان ها و نهادها به آن می پردازد، همگی سه شرط اصلی را مطرح می کنند: حضور فیزیکی بیش از یک نفر، که به دنبال آن آگاهی جمعی و احساس شور و شوق جمعی شکل می گیرد. این که چطور انسانها در حضور فیزیکی، یکدیگر را تشدید و دانسته هایشان فزاینده میشود و در یک قالب قدرتی می روند.
دکتر ترکمان ادامه داد: کرونا و این گسست اجتماعی، منجر به حذف این حضور فیزیکی شد و از انسان، احساس انسجام، اعتماد، تعلق و شور وشوق جمعی را گرفت. با ادبیات «احساس تنهایی» مواجه شده ایم که در همه جوامع در دوران کنونی به عنوان احساس ناگزیر نام برده شده است. نگرانی از آینده، نا امیدی از اینکه آیا به شرایط قبل برمی گردیم و غم از دست دادن آنچه که داشته ایم. احساس دیگر، غم و اندوه بود که برای تبیین آن می توان از تئوری فرهنگ بهره گرفت. تئوری فرهنگ در جامعه شناسی احساسات می گوید که فرهنگ احساسی درون فرهنگهای متفاوت از هم متفاوت هستند. کرونا، نزدیک شدن فرهنگ جوامع مختلف را از نظر احساسی به یکدیگر رقم زد. این نزدیکی، باعث شد از ادبیات احساسی مشترکی استفاده کنند، اما از منظر دیگر با گسست فرهنگ احساسی روبرو شدیم، زیرا جامعهای که یاد گرفته بود فرهنگ احساسی خودش را در قالب قوانین بروزی و ظهوری جای دهد، اجبار به شکست آنها پیدا کرد. مثال آن را می توان در غم و اندوه مراسم سوگواری های پس از کرونا جستجو کرد که بسیار کوتاه شد، اجازه همراهی احساسی داده نشد و در تنهایی برگزار شد. این امر در حالی بود که جامعه در این از دست دادن های بسیار، دچار آشفتگی احساسی شده بود. حتی در شادی هایی چون ازدواج و تولد فرزند، کمترین و کوتاه ترین احساسات باید بروز داده می شد. بسیاری از قوانین احساسی و ابرازی که با آنها جامعه پذیر شده بودیم، به چالش افتاد چرا که در تعلیق قوانین ابزاری و احساسی قرار گرفتیم. از تئوری های دیگر می توان به تئوری خویشتن و هویت اشاره کرد. به قول کولی خویشتن در "خود آینه سان" شکل می گیرد. در احساسات ابراز شده مثل اینکه «نمی دانم دیگر کی هستم؟» و «نمی دانم دیگر به چه فضایی تعلق دارم؟ »... نمود پیدا می کند، نشان از تعلیق و کم رنگ شدن فضای هویتی دارد. گسست هویتی و خویشتنی، افسردگی بسیار زیادی را برای انسان ها در پی دارد.
دکتر ترکمان در پایان بحث خود گفت: راهبردهایی که افراد در این مطالعه به آن اشاره کردند، بیشتر راهبردهای فردی بوده است، در صورتی که بر اساس آنچه گفته شد، مسأله اصلی، رفتن به سمت راهبردهای جمعی است.این پدیده را می توان به عنوان یک گسست زیستی، معرفتی، اجتماعی، اقتصادی و هویتی دانست.
در ادامه، ایشان به سؤالات مخاطبان حاضر در نشست پاسخ داد و به جمع بندی مباحث مطرح شده در جلسه پرداخت.
نشست نقد و بررسی کتاب «عواطف در جامعه و فرهنگ ایرانی» با مشارکت گروه جامعهشناسی احساسات انجمن جامعهشناسی ایران روز یکشنبه 27 بهمن ماه 1398 و سخنرانی محمدسعید ذکایی (ویراستار علمی کتاب) فرح ترکمان و ابراهیم موسیپور (کارشناس و منتقد) در سرای کتاب موسسه خانه کتاب برگزار شد. کتاب «عواطف در جامعه و فرهنگ ایرانی» به قلم جمعی از نویسندگان، با گردآوری و ویراستاری محمدسعید ذکایی توسط نشر آگاه منتشر و راهی بازار نشر شده است.
اینکتاب یک مجموعهمقاله در زمینه جامعهشناسی ایران است که گردآورنده و ویراستارش، آن را تلاشی برای ایجاد حساسیت و بازشناسی تجربی قالببندی و منطق اجتماعی و فرهنگی عاطفهورزی در سویههایی از متن جامعه ایران میداند. فصلها یا مقالات اینکتاب با تحلیل برشهایی از ظرفیتهای اجتماعی، فرهنگی و نهادین عواطف در متنهای تاریخی و معاصر زندگی روزمره مردم ایران، سازوکار پیوند آنها با قدرت، ساختار و تعاملات در میدانهای مختلف زیستی ترسیم میکند.
ذکایی: رسانهها زیست عاطفی را بر هم زدهاند
فصای مجازی پر از گفتمانهایی است که ما را محاصره کرده
محمدسعید ذکایی، گردآورنده و ویراستار علمی کتاب «عواطف در جامعه و فرهنگ ایرانی» با یادآوری اینکه کتاب 14 فصل دارد، گفت: عواطف رکن جامعه است و عاطفه ساختار پیوند را تشکیل میدهد. ما در علوم انسانی این حلقه وسط را به روانشناسها سپردهایم. ما در علوم اجتماعی و جامعهشناسی از عواطف صحبت میکنیم. همه واقعیتهای عاطفی ایدئولوژیک نیست و گروههای قومی، طبقاتی و مکانی تنوع عاطفی دارند.
او ادامه داد: ما عاطفه را به سمت متخصصان روانشناسی هدایت کردهایم تا با معیارهای فرد آن را تبیین کنند. طیفی از خدمات فنی، تکنیکال به این شکل ارائه میشود و فضای علمی پر از گفتمانهایی است ما را به شکلی در محاصره خودش قرار داده است تا چگونه عواطف را مدیریت کنیم.
گردآورنده کتاب «عواطف در جامعه و فرهنگ ایرانی» به مشکلات تدوین کتاب اشاره کرد و گفت: ما در ویرایش کتاب نقشهبندی کار را میشناختیم و به سمت فهم آن حرکت میکردیم و با حساسیتهایی روبرو بودیم. رمزگشایی از تعاملات میتواند دغدغهای باشد که در هنر، ادبیات، زیست اجتماعی با دانش مردمشناسی به این مسیر حرکت کنیم و علاقه من این بود که کار بین رشتهای انجام شود.
ذکایی ادامه داد: من از منظر روانشناسی که دغدغه فهم مکانیزمهای هیجانی بود فاصله گرفتم و احساس کردم که آن نوآوری خوانش اجتماعی باشد. موضوع باید جامعهشناس باشد که علاقهمند مکانیزمها را در تولید عواطف متوجه شوند و نگاه گروههای اجتماعی را از حیث توضیح عواطف فهم کنند و به سمت و سوئی بروند که به تحولات در تاریخ برسند. منظر مطالعات فرهنگی با بازنمایی عواطف سر و کار دارد. اینکه عواطف چگونه با سیاست و قدرت پیوند میخورد.
این عضو هیأت علمی دانشگاه علامه طباطبایی نقد ادبی را دیگر موضوع مطرح شده در کتاب عنوان کرد و افزود: موضوع نقد ادبی روابط ژانرها و سبکها را با عواطف نشان میدهد. دلالتها در میدان از عواطف شکل میگیرد. تجربه زیباییشناسی عواطف ظرفیتهایی را به نویسنده میدهد که با نگاه تاریخی و بیامتنی آثاری را نگارش کند.
سواد دیجیتال بر زبان ما تاثیرگذار است
او تصریح کرد: حوزه عواطف دستور کار متنوع برای پژوهش به ما میدهد و 14 فصل کتاب حساسیتهایی از این جنس به ما میدهد که فهمی از جامعه خودمان به دست بیاوریم. موضوع دیگر فرهنگ سایبر است؛ آثاری که زیست مجازی از عواطف بر جای گذاشتهاند. رسانهها زیست عاطفی ما را بر هم زدهاند و ویژگیهایی به آن اضافه کردهاند و ما این تکنیکها را برای بیان عواطف به کار میگیریم. سواد دیجیتال روی زبان ما اثر گذاشته است و زبان و شیوه راه رفتن ما را تحتالشعاع قرار داده است. حتی واکنش، ژست و رفتار تحتالشعاع فضای دیجیتال و سایبر است.
ذکایی گفتمان را از ویژگیهای دیگر عواطف دانست و افزود: در حوزه گفتمان این بحثها بسیار مهم است. عواطف تنوعاتی است که گفتمانها در مقاطع تاریخی نشان دادهاند. سیاست بدون دستکاری عاطفه عمل نمیکند. بیشک تحریک عواطف در تحولات سیاسی موثر است. زبان سیاست با عاطفهورزی جدید مانوستر شده است. نگاه ما به سیاست و کنشگری با ابزارگریهای عاطفی همراه شده است. عواطف حافظه را میسازد. کالایی کردن حافظه یکی از مهمترین بخشهایی است که در کتاب به آن پرداختهایم.
عواطف در فرهنگ ایرانی حضور دارند
سپس فرح ترکمان، عضو هیأت علمی دانشگاه آزاد اسلامی و منتقد کتاب در این نشست اظهار کرد: زمانی که کتاب را دیدم اولین چیزی که توجهم را جلب کرد عواطف در فرهنگ ایرانی بود. در جامعه ایرانی این دو مقوله از هم جدا نیستند. در پرداختن به هر مفهومی در کتاب سعی شده به آن به صورت عام و خاص پرداخته شود. داستان احساسات در زندگی همه انسانها به هم شبیه است.
او افزود: در کتابهای جامعهشناسی باید احساسات را مشخص کنیم و این از ظرافت کار به عنوان یک رشته علمی خواهد کاست. منظور از عواطف ویژگیهایی است که قابلیت دیدن دارد و باید از آن منظر به نگاه کرد.
به اعتقاد ترکمان بهترین مقاله کتاب، متعلق به مقاله محمدسعید ذکایی شخص گردآورنده کتاب بوده است که در آن از ادبیات جامعهشناسی استفاده شده است. او در نقدی درباره کتاب گفت: در طول تاریخ جامعهشناسی آن قدر که احساسات منفی وجود دارد، احساسات مثبت وجود ندارد ولی در طول کتاب بیشتر احساسات مثبت دیده شده.
ترکمان سپس با معرفی هر 14 مقاله کتاب به بیان دیدگاههای خود درباره مقالات پرداخت.
کتاب برای متخصصان حرف تازهای ندارد
بیشترین نقدها به این کتاب از زبان ابراهیم موسیپور بشلی، عضو گروه تاریخ اجتماعی بنیاد دایرهالمعارف بزرگ اسلامی بیان شد. او درباره این کتاب گفت: در وضع آشفته تولید کتاب در ایران امروز، تدوین کتابهایی مثل «عواطف در جامعه و فرهنگ ایرانی» را باید غنیمت شمرد. در بازار پر از تقلبات، جعلها و کتابسازیها که امروز در کشور رواج دارد، کمترین ارزش این کتاب این است که اصیل است و اغلب مقالههایش را محققان بر اساس مطالعات و تحقیقات خودشان نوشتهاند.
او افزود: گردآورنده پیش از این کتاب هم مجموعه مقالات مشابهی با همین ناشر تدوین کرده بود که در هر کدام به نوعی یک موضوع کمتر کار شده در زبان فارسی، مطرح شده است و از این لحاظ اگرچه ممکن است مطالب این کتاب برای محققانی که میتوانند در حوز مطالعات عواطف به زبانهای اصلی کتاب بخوانند و منابع این حوزه را میشناسند، حرف تازهای ندارد، ولی به روشنی برای خوانندگان فارسی زبان و بویژه برای دانشجویان، یک کتاب پیشرو و بسیار راهگشاست.
او ادامه داد: در این سالها با وجود تبلیغات بالادستی عجیبی که با عنوان تولید علم در ایران میشود و تولید انبوه مقالهها را معادل با پیشرفت علمی انگاشتهاند، کم دیدهام که در مقالهای یک محقق بیاید مطلب مجهولی را معلوم کند در حالی که اصل و اساس کار پژوهش همین است که مجهولات را معلوم کنیم یا معلوم مجملی را تشریح کنیم. اغلب مقالههایی که اکنون در ایران نوشته و به بیان دقیقتر ساخته میشوند، یا دارند یک امر معلوم را به یک امر مجهول تبدیل میکنند یا امر معلومی را از نو معلوم میکنند و از این رو ارزش علمی ندارند.
این استاد دانشگاه با بیان اینکه این کتاب وارد قلمروی شده است که تاکنون کسی اثر مستقلی در آن پدید نیاورده است، افزود: خوشحالم که این کار امروز دیده شده است. وضع رسالههای دانشگاهی و مقالههای مجلات به اصطلاح علمی پژوهشی چنان است که ما نمیتوانیم به آسانی و با خیال راحت به دانشجو بگوییم بسیار خوب، بروید در گوگل جست وجو کنید و ببینید به فارسی چه تحقیقاتی مثلا در حوزه مطالعات عواطف صورت گرفته است. با این تقلبها و کپیبرداریها که رایج شده و حتی استادانی در دانشگاهها هم هستند که تالیفات قدیمی محققان فرنگی را به نام خود از نو تالیف میکنند، همین که یک کتاب زیر نظر و با مسوولیت علمی یک استاد جامعهشناسی در این موضوع منتشر شده را باید ارج نهاد و از ایشان و همکارانشان سپاسگزار بود از این رو که دست کم در این کتاب ما با مجموعهای از مقالات در این حوزه سروکار داریم که صاحب و شناسنامه مشخصی دارند.
موسیپور بشلی ادامه داد: گردآورنده کتاب با هوشمندی، نامی عمومی و وسیع را برای کتاب انتخاب کرده است. اگر اسم کتاب جامعهشناسی عواطف بود میتوانستیم مدعی شویم که حتی سه مقاله این کتاب هم از نظر روش و منطق و بیان فنی در حوزه جامعهشناسی نیست. ولی با این عنوان عام ایشان از رشتهها و رهیافتهای مختلفی در علوم اجتماعی دعوت کرده که برای تدوین مقالات این مجموعه همکاری کنند و خوشبختانه از شمار قابل توجهی از حوزههای علوم اجتماعی در تالیف این اثر مشارکت صورت گرفته است از جامعهشناسی و مطالعات فرهنگی و انسان شناسی و جز اینها و البته متاسفانه جای مطالعات تاریخ اجتماعی در حوزه عواطف در این کتاب خالی است.
او افزود: ذکایی در این کار از برخی دانشجویان جوان دکتری هم استفاده کرده و به جوانترها هم امکان مسامحت داده و اتفاقا اینها مقالههای خوبی هم نوشتهاند. اینکه جوانان با همت و حمایت استادان و زیر نظر آنها ولی در سطح همان استادان کار تحقیقی منتشر کنند، یک ارزش آکادمیک و از سنتهای حسنه دانشگاهی است. به این شیوه احترام علمی دانشجوی جوان هم حفظ شده است. این از اینکه یک فارغالتحصیل کمتجربه و بدون بضاعت علمی لازم برود به تنهایی و در فلان شعبه از فلان دانشگاه در فلان شهرستان برای خودش مثلا یک کتاب «انسانشناسی دین» بنویسد خیلی بهتر است.
برای نوشتن درباره جامعهشناسی عواطف باید به تاریخ حواس پرداخت
موسیپور بشلی با تاکید بر اینکه برای نوشتن درباره جامعهشناسی عواطف باید به تاریخ حواس هم پرداخت افزود: از سال 1980 میلادی تاریخ اجتماعی عواطف و تاریخ اجتماعی حواس به صورت زیررشتههای تخصصی در مطالعات تاریخ اجتماعی در آمدهاند و کتابهایی که محققان تاریخ اجتماعی از جمله پیتر استرنز و همکارانش در این دوسه دهه در این زمینهها پدید آوردهاند برای هر کسی که بخواهد در حوزه مطالعات اجتماعی عواطف کار کند بسیار پراهمیتاند و نباید این تحقیقات پیشرو و پیشرفته را نادیده گرفت. درست است که اغلب این تحقیقات درباره اروپای غربی و آمریکای شمالی از قرن شانزدهم به بعد است ولی خواندن این کتابها برای اینکه از تجربههای غربیان در مطالعات اجتماعی عواطف استفاده کنیم، بسیار ضروری است. ضمن اینکه مشخصا امکانات و دادههای ما در جهان اسلام در این زمینه کم نیست و بر خلاف غربیان که حداکثر این مطالعات را تا قرن شانزدهم میتوانند عقب ببرند، در جهان اسلام میتوان دادههای راجع به تاریخ اجتماعی عواطف را از قرن دوم هجری یا شاید پیشتر از آن جست و جو کرد.
او افزود: اما نکته روش شناختی مهمی که باید در این دست مطالعات به آن توجه داشت لزوم دیدن مقوله عواطف در یک شبکه مفهومی است نه اینکه فقط عواطف را به صورت مجزا و منفرد در ساحت اجتماعی بررسی کنیم؛ در این مورد اگر فهم شبکهای نداشته باشیم ناقص و تکبعدی عمل خواهیم کرد. در واقع وقتی از تاریخ اجتماعی یا مطالعه اجتماعی عواطف حرف میزنیم، باید مقولههای دیگر این شبکه یعنی تاریخ ذهنیت و تاریخ حواس را هم ببینیم. عواطف با حواس و ذهنیت در یک بافتار قرار میگیرند و فهم هر یک به دیگری وابسته است. به علاوه دست کم لازم است برای بررسی اجتماعی عواطف به تاریخ آن ناظر باشیم بهویژه آن که مورخان اجتماعی عواطف هم در روش و هم در مساله یابی در بسیاری جهات با انسانشناسان و جامعه شناسان عواطف و همچنین محققان فرهنگ عاطفی جوامع، همداستانند و از جمله تحقیقاتشان را با این پیشفرض مشترک آغاز میکنند که جهان عاطفی در نتیجه عمل متغیرهای اقتصادی، سیاسی و فرهنگی و اجتماعی و معرفتی یا بر اثر تحولات بزرگ در این زمینهها، تغییر میکند.
این پژوهشگر ادامه داد: نکته بسیار مهم دیگر در این بحث این است که مطالعه اجتماعی عواطف لاجرم در ساحت جامعه شناسی خُرد صورت میگیرد یا گرفته و به سبب محدودیت منابع در این زمینه نمیتوانیم روایت عمدهای در جامعه شناسی عواطف به دست بدهیم. به علاوه هم دادههای مربوط به عواطف در منابع تاریخی مختص خواص و نخبگان بوده و هم اگر دادههایی درباره عواطف عوام در منابع سنتی مطرح شده، به دست خواص و از دیدگاه آنان نوشته شده است. ما به سادگی نمیتوانیم از عواطف و احساسات مردم عادی در گذشته تاریخی اطلاع پیدا کنیم و به دست آوردن این اطلاعات اگرچه غیر ممکن نیست به روش شناسی دقیق و پیچیدهای نیاز دارد و باید با صبر و حوصله مراحل روششناختی لازم را برای رسیدن به این اطلاعات و نهایتا بازسازی جهان عاطفی مردم عادی گذشته، طی کرد.
او افزود: نکته دیگر اینکه در مطالعات اجتماعی عواطف در غرب از یک شقاق تاریخی میان فرهنگ خواص و فرهنگ عوام صحبت شده است که در قرن شانزدهم و بعد از آن در نظام فرهنگی اروپایی شکل گرفته و این تعیینکننده تفاوتهای میان خواص و عوام در درک و دریافتها و کنش و واکنشهای عاطفی و نقطه عزیمت بسیاری از مطالعات اجتماعی راجع به عواطف هم بوده است. محققان غربی عواطف نشان دادهاند که مثلا آستانه تحمل عاطفی انسان غربی طی پانصد سال اخیر بسیار تغییر کرده است و یا مشخص کردهاند که انسان غربی چه گونه بوی بد را از بوی خوب تفکیک میکرده و ملاک و آستانه تحمل بوهای بد در جامعه اروپایی چه تحولاتی حاصل کرده است. مفهوم نزاکت اجتماعی از قرن شانزدهم به بعد در غرب بسیار تغییر کرده (در تاریخ اجتماعی اسلام ما میتوانیم باز این مفهوم نزاکت را تحت عنوان ظرافت، در منابع مختلف از قرن سوم هجری به خوبی بررسی کنیم و اصلا ادبیات ویژهای با عنوان اخبار الظُرّاف در قرون میانه اسلامی داشتهایم) و آداب و عادات مردم در نتیجه عمل عاملهای مختلف در حوزه عاطفه و احساس تحول یافته است. این تغییرات وسیع و مشخص، هم مورد علاقه مورخان اجتماعی عواطف بوده است و هم مورد علاقه جامعه شناسان.
فضای جزیرهای در میانه رشتههای علمی
موسیپور بشلی گفت: درباره تکتک مقالههای کتاب نمیتوانم به تفصیل بحث کنم چرا که نه مولفانشان در این جمع هستند و نه نقد یک تنه این همه مقاله که با رهیافتهای مختلف هم نوشته شدهاند از من ساخته است.
با این حال او با اشاره به دو صفحه از یکی از مقالات کتاب عنوان کرد: ضعف شدید در درک و تفسیر تاریخی در این مقاله که ناشی از ضعف در دستیابی به دادههای درست و قابل اعتماد در این ساحت بوده، مشخصا نشان میدهد که محقق ما برای یک تحقیق بین رشتهای با تاریخ، آموزش ندیده یا مهارت ندارد، و از این رو مقاله خوبی که نوشته، دچار نقصی بزرگ شده است. امیدوارم این فضای جزیرهای میان رشتههای مختلف و بویژه میان تاریخ و جامعهشناسی به نفع تعاملهای میان رشتهای تغییر کند تا محققان جوان و با انگیزه بتوانند مقالاتشان را با نقصهای کمتری عرضه کنند. اما به هر روی این باعث خوشحالی است که بیشتر نویسندگان جوان این کتاب بر خلاف استادان مسن ترشان، به جای بحثهای صرفا روشنفکرانه و خطابی، کار اجتماعی کردهاند و تحلیلیهای شان را بر اساس تحقیقات و پیمایشها و مشاهدههای رو در رو صورت دادهاند، هر چند ممکن است بر شیوه تحقیق میدانی یا فنون سنجش و تحلیلهای آماریشان و روش تبیینشان نقدهایی وارد باشد، که هست، اما همین که سعی کردهاند درباره «جامعه واقعی ایرانی امروز» بنویسند جای سپاس دارد. برخی از بزرگان جامعه شناسی نمیدانم از چه روی معمولا درباره جهانهایی مینویسند که ما در ایران واقعی اصلا سراغی از آن جهانها نمییابیم.
منبع: خبرگزاری ایبنا 28 بهمن 1398
گروه علمی – تخصصی جامعه شناسی احساسات روز یکشنبه 1 دی ماه 1398 نشست «تحلیل احساسات کاربران توییتر در اعتراضات آبان 98» را در سالن کنفرانس انجمن جامعه شناسی ایران برگزار کرد. شهیدی در این جلسه به ارائه نتایج پژوهشی که حاصل همکاری وی با مجموعه «لایف وب» بود پرداخت.
وی در ابتدای این نشست گزارشی از وضعیت اعتراضات اجتماعی در ایران ارائه داد که حاصل بررسی های صورت گرفته از ابتدای سال 98 بود و به بررسی و مقایسه اعتراضات در سال 97 و 98 پرداخت. او گفت: در سال 98 بر اساس اعلام آمارهای رسمی میزان اعتراضات اجتماعی با کاهشی 40 درصد رو به رو بوده است اما پس از افزایش قیمت بنزین موج جدیدی از اعتراضات در کشور گسترش یافته است.
شهیدی ادامه داد: جنبش هاي اجتماعي در اغلب موارد به وسيله هيجانهاي نشات گرفته از يك رويداد معنادار برانگيخته مي شوند. رويدادي كه به معترضان كمك مي كند تا عليرغم خطر ذاتي نهفته در اقدامشان بر ترس غلبه كنند و قدرت هاي موجود را به چالش بطلبند. در واقع، تغيير اجتماعي در برگيرنده يك كنش فردي و يا جمعي است كه در ريشه اش به گونه هيجاني برانگيخته شده است.
شهیدی همچنین به نقش فنّاوریهای جدیـد رسانهای، در بازتاب این اعتراضات و اهمیت فضای توییتر به عنوان بستری انتقادی و نخبگانی اشاره کرد و به بررسی محتواهای منتشر شده در فضای توییتر پس از افزایش قیمت بنزین پرداخت و نشان داد که میزان خشم کاربران در توییتر روز شنبه 24 آبان 98 رشد صعودی کرد و در روز بعد نیز این افزایش ادامه داشته است.
سخنران این نشست اضافه کرد: احساس بی عدالتی، تهدید بقا، کاهش قدرت اجتماعی، تحقیر و بی توجهی به مردم و ابهام از آینده از مهم ترین معانی ذکر شده در خصوص خشم بوده است که از سوی کاربران توییتر فارسی زبان مطرح شده است. برخی از اخبار و محتواهای منتشر شده در فضای مجازی توانسته اند بستری برای افزایش نارضایتیها باشند و بازتاب واکنش مسئولان، واکنش شخصیتهای خارج از ایران به اعتراضات و بازتاب اخبار اعتراضات در شهرها از مهم ترین موضوعات بودند.
شهیدی در پایان بحث خود افزود: انتشار اخبار مرتبط با کشتهشدگان و بازنشر برخورد با معترضان از مهم ترین موضوعاتی بود که سبب افزایش میزان خشم در توییتر فارسی شد. بررسی محتواهای منتشر شده نشان می دهد که پس از کاهش میزان محتواهای همراه با خشم، میزان محتواهای همراه با غم و نفرت افزایش یافته است.
در بخش دوم این نشست دکتر فرح ترکمان (استاد دانشگاه و بنیانگذار گروه جامعه شناسی احساسات انجمن جامعهشناسی ایران) نقطه نظرات خود را در باب مباحث مطرح شده در این نشست بیان کرد. او گفت: خشم حاصل در هم تنیدگی و تراکم ناخشنودی هایی است که به مرور زمان شدت گرفته و تبدیل به خشم شده است. احساساتی چون نا امیدی و ناکامی، رنجش و تنفر، سرزنش و رسوایی اشکالی از خشم هستند. در جریانات آبان ماه یکی از دلایل و شرایط اجتماعی که باعث بوجود آمدن ناخشنودی ها و سپس خشم شد، احساس توهینی بود که رسانه ها در رساندن اخبار به مردم ایجاد کردند. دلخوری های واقعی و قبلی برگرفته از بی عدالتی ها در مورد کارگران و فضاهای حاشیه نشینی دلیل دیگر بود که به اعتراضات آبان ماه توسط این گروهها شدت داد. به گونه ای که کثرت حاشیه نشینی موجب تمدید و شدت این ناخشنودیها شده است. دلیل دیگر احساس بی انصافی بود که بهدلیل جلوه دادن فرد مطالبه گر به آشوبگر در جریان اعتراضات ایجاد شد. دلیل بعدی، اطاعت ناخواسته در رابطه قدرتی است که در این جریانات تولید خشم کرد.
عضو هیأت علمی دانشگاه آزاد اسلامی خاطر نشان کرد: اعتراضات آبان ماه 98 امتداد خشم های سرکوب شده با قدرت از سال 96 و یا حتی سالهای قبل از آن بود که گرانی بنزین تلنگری برای بروز آن شد.
او همچنین به مسائل و معضلات ساختاری در فضای کارگری به عنوان علتی برای شدت گرفتن خشم توسط گروه کارگران در جریان اعتراضات آبان ماه اشاره کرد و گفت: این مسائل را در رابطه کارگر و کارفرما، روابط همکاریها، عوامل غیرروابطی که ریشه در ساختار سازمانی دارد اعم از عدم بیمه و سایر حمایتها در فضای کار از کارگران، ضعف امکانات محیطی و فیزیکی شغل و مسائل حقوق و مزایای کارگران مشاهده میکنیم. فضای حاشیه نشینی همان فضای همسایگی است که نمایانگر احساس تعارض و بی عدالتی می باشد که اعتراضات پررنگ حاشیه نشین ها در جریانات آبان ماه به نوعی اعتراض به فضای قدرتی همسایگی بود. به عبارتی دیگر تبعیض ها و تعارضاتی که حاشیه نشینها در ارتباط با شهرنشینها هر روزه و در زندگی روزمره آن را تجربه می کنند و انباشت ناخشنودیها را در طی زمان ایجاد کرده است. ما با بی عدالتیها و بیانصافیهای کلان جامعه برخورد میکنیم تا اینکه به فضای میانی میرسیم، سطح میانی آنجایی است که افراد تعاملات خودشان را شکل میدهند یعنی خانواده، همسایگی، اشتغال و... که وضعیت این سطح به گونهای است که تولید ناخشنودیهایی کرده است که در نهایت از انباشت آنها تولید خشمی میشود که اعتراضات و جریانات آبان ماه 98 را رقم می زند.
این نشست با پرسش و پاسخ و مشارکت دیگر مخاطبین پایان پذیرفت.
گروه علمی – تخصصی جامعه شناسی احساسات روز دوشنبه 11 آذرماه 1398 نشست «احساسات و روند ابژه سازی معتاد، برساخت سامانه اعتیاد در ایران از سال 1357 تاکنون» را در سالن کنفرانس انجمن جامعه شناسی ایران برگزار کرد. دکتر مهناز علی زاده (مدرس دانشگاه و محقق حوزه اعتیاد)، سید مهدی عظیمی (مددکار و مشاور حوزه اعتیاد) و حمید خدادوست (مسئول گروه خودیاری رهایی ماندگار) در این نشست به بیان نظرات خود پیرامون موضوع نشست پرداختند.
علی زاده به بخشی از دستاوردهای پژوهشی اسنادی- میدانی اشاره کرد که با نظارت دکتر یوسف اباذری و دکتر فرح ترکمان به بررسی روند ساخته شدن ذهن و احساسات معتاد و خانواده او تحت تأثیر گفتمان های مسلط اعتیاد در دهه های اخیر پس از انقلاب 1357 با رویکردی انتقادی پرداخته است. در ادامه بیان نمود که الگوی بررسی تاریخی این تحقیق، کتاب نظم گفتار فوکو بوده است. او گفت: چهار گفتمان بر اعتیاد ایران از سال 1357 تاکنون مسلط بوده که هر یک به «حقیقت» اعتیاد به گونه ای شکل داده اند. گفتمان اول (1358-1364)، گفتار انقلابی بوده است که رویکردی استعماری و مبتنی بر توطئه داشته و در آن اعتیاد به مثابه رفتار ضد انقلابی و ضد دینی قلمداد شده است. در این گفتمان «حقیقت» اعتیاد نوعی رفتار ضد انقلابی انگاشته می شود که استعمارگران برای نابودی اسلام و انقلاب اسلامی از آن حمایت می کنند.اعتیاد به مثابه بازمانده فرهنگ و تمدن شاهی و انگلی و پدیده ای خارجی قلمداد می شود که نشان از امپریالیسم بین المللی دارد. مرجع استناد این گفتار، انقلاب اسلامی است. گفتمان دوم (1364-1374)، گفتار اجتماعی بوده است که رویکردی فرهنگی، اجتماعی و روانشناختی به اعتیاد داشته و در آن اعتیاد به مثابه فقدان دانش و ایمان قلمداد شده است. در این گفتمان «حقیقت» اعتیاد، فقدان کار فرهنگی و عرصه تقاضا دانسته می شود، کار فرهنگی به مثابه تبلیغات و ایمان سازی است. مرجع استناد این گفتار، نقد بر رویکردهای مبارزاتی و گفتارهای حقوقی در دوره قبلی است. گفتمان سوم (1374-1381)، گفتار اقتصادی است که رویکردی اقتصادی به حوزه درمان اعتیاد داشته و در آن زمینه ورود بخش خصوصی به حوزه درمان اعتیاد از طریق همدستی گفتار حقوقی با گفتار فرهنگی – اجتماعی فراهم می شود و اعتیاد به مثابه بیماری معرفی می گردد. گفتمان چهارم (1381-1394)، گفتار بازار می باشد که در آن توسعه بخش خصوصی و شکل گیری پزشکی آزاد در امر درمان اعتیاد اتفاق می افتد و «حقیقت» اعتیاد به مثابه بیماری و بازار شکل می گیرد. به گونه ای که در این بازه زمانی حدود 20 هزار نفر نیروی کار اعم از پزشک، روانشناس، مددکار، مشاور و روان پرستار در حوزه اعتیاد خروجی تنها مرکز ملی مطالعات اعتیاد بوده اند که در حوزه درمان اعتیاد اشتغال یافته اند.
در ادامه بحث، علی زاده به ساخته شدن ذهن و احساسات معتاد و خانواده متأثر از این چهار گفتمان میپردازد. او بیان می کند که امروزه معتادین احساساتی را تجربه می کنند که با خانواده مشترک است و متأثر از «حقیقت» اعتیاد در این گفتمان ها به شکل ترکیبی است. احساساتی چون شرم، بی آبرویی، تهدید، تحقیر، عبرت آموزی، بی اعتمادی، جرم، گناه، توبیخ و توهین، اصلاح متأثر از «حقیقت» اعتیاد در گفتمان انقلابی را تجربه می کنند. ناتوانی، بی دانشی، بی ایمانی، بی بندوباری و نصیحت متأثر از «حقیقت» اعتیاد در گفتمان اجتماعی را تجربه می کنند. بی اخلاقی، ترس، ترحم را متأثر از «حقیقت» اعتیاد در گفتمان اقتصادی و همچنین انکار، انگ زنی، رقابت، تبعیض، مفت بری، زائد بودن، ندامت، عذاب وجدان، بزرگ نمایی توأم با خشم، پلیس بازی و کنترل نامحسوس را متأثر از «حقیقت» اعتیاد در گفتمان بازار را تجربه می کنند. همچنین ذهن و احساسات این دو به گونه ای ساخته شده که در موقعیت هایی اعتیاد را به مثابه جرم و در موقعیت های دیگری اعتیاد را به مثابه بیماری بازنمایی می کند و این بازنمایی از طریق واکنش های معتاد در کمپ مشهود است.معتاد در خانواده و جامعه، خفه کردن و سرکوب احساسات و نیازها مثل محبت و دیده شدن و... را یاد میگیرد و در راستای همین خفه کردن، متوسل به مصرف مواد میشود و ذهن را خاموش میکند. نمونه آن، توهمات اعتیاد در افراد مصرف کننده شیشه است که طبق اظهارات آنها این توهمات ریشه در اتفاقات و تجربیات دوران کودکی دارد. پس میان توهمات معتاد و واقعیت رابطه وجود دارد.
علی زاده در جمع بندی و نتیجه گیری بحث خود افزود: قدرت، نه تنها گفتمان های مسلط «حقیقت» اعتیاد از سال 1357 تا کنون را شکل داده، بلکه همواره ذهنیت معتادین و خانواده ها را متأثر از همین گفتمانها ساخته است. در این پژوهش اعتیاد را نه چون جرم، آسیب و بیماری بلکه به مثابه پدیده ای تاریخی که محصول فرهنگ و تمدن ایرانی است، کاویدیم و دریافتیم که قدرت، دانش اعتیاد را تولید کرده و دانش نیز معتادین را به ابژه های خود بدل کرده و از این طریق در طول این سالها همواره مورد سلطه قرار داده است. قدرتهای عمومی تر یا منافع اقتصاد سیاسی توانسته اند به معتادین به مثابه ابژه ها راه پیدا کنند و از این طریق بازتولید شوند. دانش با چرخش گفتمان اعتیاد از جرم به بیماری، موجب بکارگیری و تمرکز بر «تکنولوژی های خود» جایگزین «تکنولوژی های اجبار» جهت ابژه سازی معتاد گردیده و پیرو آن، با بیمارانگاری معتاد مکانیزم های قدرت از بیرون متوجه درون و ذهن او شده است. کارگزاران «تکنولوژی های خود»، پزشکان، روانپزشکان، روانشناسان، مددکاران و خود معتادین بوده اند که همواره در همدستی با هم و از طریق درونی سازی مکانیزم های قدرت، معتاد و خانواده را به پذیرش و تسلیم رهنمون شده اند.
علی زاده یادآور شد: امکان شکل گیری شیوه های دیگرِ بودن معتاد، هم برای خود معتادین و هم برای خانواده و اجتماع منتفی شده است. پس رویکرد حکومت کردن بر معتادین در چند دهه اخیر جامعه ایران به گونه ای بوده است که علاوه بر فرمانبرداری، بایستی معتاد همواره «حقیقت» را در مورد خودش تولید می کرده است. این امر از طریق مکانیزم هایی چون اعتراف و خودآزمایی وجدان تحقق یافته است. این اعتراف، نتوانسته معتاد را به برساختن «خودی» رهسپار کند که در آن واحد و بدون هیچ گسستگی، سوژه شناخت و سوژه اراده باشد. پس معتاد در تمامی این دهه ها، در درون خود و در برون جامعه همواره در محاصره قدرت بوده است. علی زاده در پایان بحث خود، کنکاش رابطه اعتیاد با جامعه شناسی کودکی، رابطه اعتیاد با سکسوالیته و مطالعه جامعه شناسی سکس در ایران، بررسی حوزه جامعه شناسی تاریخی اعتیاد و جامعه شناسی دینی در پیوند با هم، مطالعه اعتیاد زنان در ارتباط با دو حوزه جامعه شناسی انتقادی و جنسیتی را در حوزه اعتیاد ایران ضروری عنوان کرد.
سخنران دوم نشست، سید مهدی عظیمی (مددکار و مشاور حوزه اعتیاد) به ذکر نکاتی در باب تاریخچه سمن «تولد دوباره» و ساختار کمپها می پردازد و شیوه نظارت سازمانهای دولتی بر این مراکز بازپروری را از طریق ارائه شواهدی مورد نقد قرار می دهد. سخنران سوم، حمید خدادوست (مسئول گروه خودیاری رهایی ماندگار) نیز بحث خود را با ذکر مواردی از تجربه زیسته آغاز نمود. او به احساساتی چون شرم، گناه، غم و اندوه، ترس و ترحم و... اشاره نمود که در دوران کودکی خود از طریق خانواده و نهادهای آموزشی و جامعه تجربه کرده است. این احساسات را زمینه ساز اعتیاد خود در سالهای بعدی دانسته و متذکر شد که اعتیاد محصول خانواده و جامعه ای است که با نا آگاهی عوامل بوجود آورنده و زمینه ساز آن را فراهم می آورند.
این مددکار اجتماعی با اشاره به آمارهایی که بعضاً به صورت غیرواقع بینانه از سوی برخی از سازمانهای فعال در حوزه درمان اعلام می شود گفت: نقدی مهم بر شاخص ها و معیارهایی که بر اساس آنها این آمارها اعلام می گردد، وجود دارد زیر بر این اساس صرف ورود یک فرد به یک مرکز درمانی و اقدام او برای درمان، شاخصی برای آمارهای افراد درمان شده از سوی مراکز و سازمان ها محسوب می شود.
در پایان از دکتر فرح ترکمان (استاد دانشگاه و بنیانگذار گروه جامعه شناسی احساسات انجمن جامعهشناسی ایران) خواسته شد که نقطه نظرات خود را در باب نشست فوق اعلام کرده و جمع بندی بحث نماید. او نیز به ضرورت پرداختن به بحث احساسات در رابطه با معتاد و پدیده اعتیاد اشاره نمود و برچسب های احساسی که بعضاً از طریق ناآگاهی خانواده و جامعه بر فرد زده می شود را سخت و پابرجا دانست و ادامه داد: امکان تغییر رفتار و شرایط محتمل است، ولیکن از آنجایی که احساسات درونی و نهادینه می شود، تغییر احساسات حتی بواسطه مداخله درمانگرها سخت و تا حدی غیرممکن است. ایشان سخنانی را در باب احساس شرم با ذکر رویکردهای جامعه شناسی احساسات بیان نمود و در پایان نیز به اهمیت توجه به پدیده کودکی در پیوند با احساسات اشاره نمود و به شکل گیری «کودک قبیله ای» در ایران اشاراتی کرد و انجام تحقیقات و مطالعاتی در باب آن را ضروری دانست.
این نشست با پرسش و پاسخ و مشارکت دیگر مخاطبین پایان پذیرفت.