نشست اول از سلسله نشستهای "روایت کنشگری و تجربههای زیسته مدنی" با عنوان فرعی " بررسی تجربه خانه خورشید و بنیاد نوسعه کارآفرینی زنان و جوانان" به همت گروه جامعهشناسی مردممدار انجمن جامعهشناسی ایران در تاریخ 28 مرداد 1402 در خانه اندیشمندان علوم انسانی برگزار گردید.
در این نشست که با دبیری سرکار خانم بیدا میرحسینی و با سخنرانی خانم فیروزه صابر موسس بنیاد کارآفرینی و خانم لیلا ارشد موسس خانه خورشید برگزار شد، مطالبی پیرامون کنشگران کمصدای ایران و تجربههای زیستهی آنان بیان شد.
در ابتدا باید به دلایل برگزاری سلسله نشستهای روایت کنشگری و تجربههای زیسته مدنی توسط گروه جامعه شناسی مردممدار اشاره شود: جامعه متکثر ایران با تمامی پتانسیلها همواره در رنجی تاریخی از عدم حضور دولتهای قدرتمند که در راستای منافع جمعی، احقاق حقوق آحاد مردم از هر قوم، زیان، دین و ...، احترام به حقوق همه ورای جنسیت، عدم تخریب زمین، آب، خاک و ... گام بردارند، روبرو بوده است. این شرایط موجب شکاف گسترده در بین مردم در طبقات، جغرافیا و یا فرهنگهای مختلف گردیده و در کنار آن با تخریب و هدر رفت سرمایههای اقتصادی، طبیعی و اجتماعی روبرو بوده و هستیم. در این میان همواره کنشگرانی از میان خود مردم، با هدف غیر انتفاعی و در راستای خیر جمعی در عرصههای اجتماعی، فرهنگی، محیط زیستی و ... پا در میدان کنشگری نهادهاند و تلاش کردهاند که با پیوند نیروها و امکانات، شکافهای ایجاد شده را به نحوی ترمیم نمایند. این کنشگران یا به صورت انفرادی و یا با ایجاد تشکیلات در قالب سمن و یا حزب و ... موجودیت و استقلال خود را نشان دادهاند. نگاهی به تاریخچه کنشگران مدنی در کشور گویای، مخاطرات، فراز و نشیبها و تجارب زیسته انبوهی است که اینان بر جان خریدهاند و سعی آنان در راستای شنیده شدن صدای انسانهای در حاشیه مانده، طبیعت مورد هجمه قرار گرفته شده، خود روایتهای بسیار ارزشمندی است که باید بازگو گردد. در واقع صدای اینان به نحوی شنیده نشده و بارها و بارها مورد تعدی و بی توجهی نیز قرار گرفتهاند.
تشکیل نشستهایی با این فعالین و فراهم آوردن بستر شنیده شدن صدای این افراد تا حدودی ناصدا و نقل دلایل ورود به عرصه کنشگری، روایتها، چالشها، تجارب زیسته مرتبط، چشم انداز به آینده و ... به عنوان گروهی از مردم در جامعه، با بخشی از رسالت گروه جامعه شناسی مردم مدار انطباق داشته و از وظایف مهم این گروه میتواند به شمار آید. امکان دیده و شنیده شدن و آشنایی بخشی از مردم جامعه بویژه جوانان و یا دیگر کنشگران عرصه فعالیتهای مدنی، موجب چرخش قدرت هم پُشت(interdependent power) و تقویت جامعه مدنی میگردد. به قول دکتر فراستخواه کسانی در تاریخ ایران نقش آفرینی کردهاند که تاریخ فقدان را به تاریخ جبران تبدیل کردهاند اما از نگاه ما اینان تنها افراد شاخص نبودهاند بلکه هر فردی که موجبات گشایشی در حوزه عمومی و بهزیستی جامعه میگردد را می توان در همین زمره به حساب آورد.
در ابتدای نشست خانم بیدا میرحسینی پس از بیان مقدماتی به اهداف برگزاری این سلسله جلسات پرداختند و بیان نمودند که ما در گروه جامعه شناسی مردم مدار تلاش خواهیم نمود که در چرخه درگیریهای اجتماعی، امکان رساندن و شنیده شدن صدای گروههایی از مردم باشیم که خود صدای دیگر افراد و یا گروههای در حاشیه جامعه و یا آسیب دیده بر اثر رخدادهای مختلف هستند. کنشگران مدنی در موارد بسیار صدای بی صداها هستند و متاسفانه عرصه انتقال صدای خود را در مواردی پیدا نمیکنند. این کنشگران عملگرا و مردم مدار پا در میدان اجتماعی میگذارند و تلاش می کنند که چتر حمایتی برای گروههای دیگر باشند. این کنشگران تصویر همان سخنی هستند که رودریگز در مورد جامعه شناسان مردم مدار عنوان می کند؛ یعنی همانندی آنان با آسیاب بادی است. هر بخش از وجود اینان در یک عرصه فعالیت می نماید و در تلاشند که با هم پیوندی این فعالیتها، کیفیت زیست گروههای آسیب دیده و یا در حاشیه را با کمک خودشان بهبود بخشند. سوال مطرح در این نشستها این است که چرا کنشگران مدنی باید مورد توجه قرار گیرند و تجربه زیسته انها چه آموزههای را به دنبال دارند که در این برهه مانیازمند این بخش از روایتگریها از زبان آنان هستیم و اصولا این افراد چگونه توانستهاند با هدف ایجاد تغییر، تعادل، ترمیم، رونق و شکوفایی و توانمندسازی، امنیت بخشی، هم افزایی، مطالبه گری و پرسشگری و التیام و یاریگری؛ عاملیت خود را به نمایش بگذارند و ...
خانم ارشد بنیان گذار خانه خورشید: در معرفی خود می توانم بیان کنم که مددکار اجتماعی و دانشجوی خانم ستاره فرمانفرماییان بودم و از همان دهه 50 در حوزه هایی کار کردم که بکر و دست نخورده بوده مثل حوزه زنان حتی در شهر نو هم بنا به درخوست خودم از خانم فرمانفرماییان، کار کرده ام. فعالیت در دو خوابگاه دختران و پسران زنانی که در شهر نو بودند که تاسیس این دو خوابگاه حاصل مسوولیت اجتماعی شرکت ملی نفت در دهه 50 بود یا حتی با خون فروشها کار کردهام که به بیمارستان شاهپور آن موقع؛ ساعت 4 و یا 5 صبح مراجعه و خون خود را میفروختند، با سوئ مصرف کنندگان مواد مخدر، کودکان فاقد سرپرست، کسانی که خشونت و آسیب رو تجربه کرده بودند و حتی حدود دو سال در بیمارستان شهدا با مجروحین جنگی کار کرده ام، با دوستان سمنی را ثبت کردیم با نام کانون مشارکت در پاک سازی مین که در 5 استان آلوده کشور فعالیت داشتیم اما به طور مشخص به صورت انجمنی از سال 74 با انجمن حمایت از کودکان شروع کردم و تلاش کردم که اولین و تنها خط تلفنی یارا را جهت کودک و نوجوان و خانواده راه اندازی کنم و برای انجمن در خانه کودک شوش و ناصر خسرو فعالیت کردم، در پروژه اعدام بس در خصوص کودکان نیز با انجمن بودم،... به خاطر پدر و مادرم که سیاسی بودند و سلامت اجتماعی برایشان مهم بود و نیز زندگی در شهرهای مختلف، با پدیده فقر از نزدیک آشنا شدم و مثلا زمانی که کلاس اول و دوم دبستان بودم در بندرعباس ساکن بودیم که شهری بسیار محروم بود و من فقر و محرومیت را در آدمهای اطراف درک می کردم و همه اینها باعث شد که انتخاب رشته مددکاری اجتماعی را آگاهانه انتخاب کنم…
ایشان در ادامه به هدف و فعالیتهایی که در راستای تاسیس خانه خورشید داشتند، فراز و نشیبها، تلاش در راستای ایجاد فضای امن و با کیفیت برای خانمهای بیخانمان و دچار سوئ مصرف مواد؛ اشاره کردند که نشان از تلاشگری و کنشگری فعالانه داشت و نیز دلایل بسته شدن خانه خورشید و تلاشهای ایشان در راستای مدیریت مسایلی که مواجهه مستقیم با این خانه داشتند، اشاره نمودند.لطفا جهت مسیر پر فراز و نشیب ایشان به ویسهای بارگزاری شده مراجعه فرمایید.
محمد بهشتی گفت: به خاطر دارم روزی با استاد باستانی پاریزی در مورد نوشتن تاریخ سخن میگفتیم. چگونه تاریخ ایران را بنویسیم؟ باستانی پاریزی در این مورد گفت: من بعد از عمری جستوجو فهمیدم که باید به اسناد خاندانهای بزرگ مراجعه کنیم. خاندانهایی که از فرهیختگی برخوردار بودند. خاندانهایی همچون خاندان اتحادیه به نوعی امانتدار تاریخ سرزمین خود هستند.
به گزارش خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)نشست «فضا و حافظه جمعی (مطالعه موردی: خانه اتحادیه» همراه بزرگداشت منصوره اتحادیه (نظام مافی) پنجشنبه ۱۱ اسفندماه در سالن حافظ خانه اندیشمندان علوم انسانی برگزار شد. دکتر منصوره اتحادیه (نظام مافی)، دکتر سیدمحمد بهشتی، دکتر یاسر جعفری و دکتر نعمتالله فاضلی و شهره مجمع از سخنرانان مراسم بودند.
شهره مجمع، به عنوان دبیر این نشست در ابتدا گفت: ما نیاز داریم که دوباره به سرچشمه ماندگاری و رازهای بقای خودمان برگردیم. این خاطرات باید در آگاهی جمعی ما زنده شوند. برای ما داستانها و خاطرههایمان مهم است. خانه اتحادیه یکی از این خاطرههاست و این مهم است که افرادی آگاهانه درباره این مسائل حرف بزنند. بهتر میبود که این مراسم در خانه اتحادیه برگزار میشد اما هر چه تلاش کردیم، نشد.
برای نوشتن تاریخ باید به اسناد خاندانهای بزرگ مراجعه کنیم
در ادامه این نشست محمد بهشتی گفت: معمولا به هر یک از آثار فرهنگی ایران که نگاه میکنیم، با احترام از این آثار یاد میکنیم و در برابر بزرگی و تاثیر آن خاضع هستیم. مدیون پدیدآورندگان این آثار هستیم اما معمولا تاثیر کسانی که بانی این آثار بودند، نادیده گرفته میشود. قطعا با حمایت این بانیان است که آثاری ماندگار خلق شده است. اگر در خلق شاهنامه نقش ابومنصور را برای شاهنامه ابومنصوری نادیده بگیریم، نقش مهمی را نادیده گرفتهایم. این کتاب اصلیترین منبع فردوسی در سرایش شاهنامه بوده است.
وی افزود: نقش حامیان در خلق هر اثر بسیار مهم است. در طی قرون گذشته هر چیزی که گذشتگانمان پدید آوردند، در نهایت به زباله تبدیل شده است. اما آثار اصیل فرهنگی آنهایی هستند که به زباله تبدیل نمیشوند. قطعا در پدید آمدن آثار فرهنگی افرادی در سایه ایفای نقش کردند که معمولا این افراد دیده نمیشوند. ما در چرخه کون و فساد به سر میبریم، اما چطور میتوانیم از این چرخه خارج شویم؟ خارج شدن از این چرخه یک فرهیختگی میطلبد. این فرهیختگی بصیرت و بینشی میطلبد که در همه افراد وجود ندارد.
بهشتی بیان کرد: به نظر نمیرسد افراد زیادی ارزش کار فردوسی را درک میکردند اما کسانی هم بودند که این ارزش را میفهمیدند. کسانی درک میکردند که فردوسی همانند آرش تیری را در چله کمان گذاشته و پرتاب میکند تا قلمرو فرهنگ را تعیین کند. تیری که فردوسی پرتاب کرد، هنوز در راه است.
وی به خاطرهای از زندهیاد باستانی پاریزی اشاره کرد و گفت: به خاطر دارم روزی با استاد باستانی پاریزی در مورد نوشتن تاریخ سخن میگفتیم. چگونه تاریخ ایران را بنویسیم؟ باستانی پاریزی در این مورد گفت: من بعد از عمری جستوجو فهمیدم که باید به اسناد خاندانهای بزرگ مراجعه کنیم. خاندانهایی که از فرهیختگی برخوردار بودند. این خاندانها به نوعی امانتدار تاریخ سرزمین خود هستند. مانند حاج حسین آقا ملک که 12 هزار نسخه خطی در موزه و کتابخانه ملک موجود است.
بهشتی افزود: اگر از فرهیختگی صحبت میکنم، به عنوان تعارف نمیگویم. چنین خاندانهایی حقیقتا فرهیخته هستند. باید فرقی بین یک شاعر خوب و یک فردی که چیز ارزشمندی نمیگوید، قائل شویم. امروز چه تعداد فرهیخته داریم که نگهبانان فرهنگ ایرانی هستند؟ روزگاری فرهیختگی شرط موجودیت اهل مکنت بود. بازاریهای قدیم با خطی زیبا مینوشتند. انشای خوبی داشتند و لازم بود در مکتوبات خویش از گلستان و بوستان شاهد و مثال بیاورند. امروزه اما دچار یک قحطی فرهیختگی شدهایم.
وی بیان کرد: در این روزگار قحطی فرهیختگی اما کسانی مانند منصوره اتحادیه را داریم. منصوره اتحادیه من را به یاد پطروس میاندازد. پسرکی که در تاریکی شب در حالیکه همه خواب بودند، شهر را از غرق شدن نجات داد. البته من به خوشبینی معروف هستم. آینده را روشن میبینم. منصوره اتحادیه شدن سخت است و مقدماتی را میطلبد. چنین افرادی در طول تاریخ زیاد نبودند اما همین تعداد نیز توانستند فرهنگ مملکت را تداوم ببخشند و از فرزندان و فرهیختگان این سرزمین پشتیبانی کنند. سایه منصوره اتحادیه بر سر فرهنگ ایران مستدام باشد.
بهشتی با اشاره به خانه اتحادیه گفت: در سال 73 که مدیرعامل شرکت توسعه فرهنگی شدم، وارد مذاکره شدیم و سعی کردیم تا این خانه را بخریم. اما روند طولانی شد و موفق نشدیم. به سازمان میراث که رفتم، سازمان میراث ارزش این ملک را میدانست اما پول خرید آن را نداشت. بالاخره بودجهای برای خرید این خانه تصویب شد اما روند خرید این خانه طولانی شد و باز هم قبل از خرید خانه اتحادیه، بودجه به خزانه برگشت. دوباره برای خرید خانه اتحادیه به سراغ شهرداری تهران رفتیم تا شهرداری این خانه را خریداری کند.
خانه اتحادیه بخشی از حافظه جمعی مردم ایران
در ادامه این نشست نعمتالله فاضلی در خصوص فضا و حافظه جمعی گفت: از جمله بحثهای دو سه دهه اخیر در جهان و ایران، بحث فضا و حافظه جمعی است. ما نیاز داریم فضا را بفهمیم تا انسان و جهان امروز را بفهمیم. میشل فوکو و دیگران سهم زیادی در فهم فضا و حافظه جمعی داشتند. گسترش کلانشهرها، مساله سیاستها و حکومتها، تغییراتی که تکنولوژی به وجود آورد و به وجود آمدن جنبشها، فضا را تحت تاثیر قرار داده است. امروزه خیابانها دیگر فقط سنگ و سیمان و آهن نیستند بلکه با وجود آدمها و به ویژه زنها معنای دیگری پیدا کردهاند.
وی افزود: آن روی سکه بحث حافظه جمعی، تاریخی، فرهنگی و... از بحثهایی است که همپای فضا گسترش پیدا کرده است. به یادآوردن و فراموش کردن، فرآیندهایی هستند که در دهههای اخیر بینهایت مهم شدهاند. چرخش فضا سبب چرخش حافظه نیز شد. در سالهای اخیر در ایران هم حافظه جمعی گسترش پیدا کرد اما هنوز هم خیلی شناخته شده نیست. حافظه جمعی در ایران معاصر، گفتمانهای حافظه در ایران مدرن، مفهوم حافظه جمعی و حافظه فرهنگی مطرح است. این بحث شخصی نیست و بحث قدرت است.
فاضلی بیان کرد: آدمی چیزی را به خاطر میسپارد و یا فراموش میکند ولی حافظه یک امر بیرونی است. وقتی ساختمانها و محلهها در شهر ساخته و نامگذاری میشوند، حافظه جمعی شکل میگیرد. وقتی آیینی در خیابان گسترش پیدا میکند، حافظه ساخته میشود. در عین حال نمودهای الکترونیکی نیز عظیمترین حافظه جمعی را به وجود میآورند. هر چقدر حافظه بیرونی گسترش پیدا میکند، حافظه درونی ضعیف میشود.
وی در ادامه گفت: نوشتن حافظهها را ضعیف میکند. در قدیم انسانها حافظههای خوبی داشتند. اما امروز حافظه بیرونی قوی و حافظه درونی ضعیف شده است. حافظه و فضا به نوعی میدان جنگ نیز هست. ما دائم سنت تاریخ گذشته و آینده را ابداع میکنیم. زمان حال مجموعهای از تلاقی فضا، حافظه و زمان است. حق و باطلی وجود ندارد. منافع و قدرت در حافظه جمعی دخیل است و حکومتها برای اینکه قدرتشان را تثبیت کنند، حافظهها را میسازند.
فاضلی افزود: چه کسانی حق دیده شدن ندارند. چه نشانها و کدام بخش از گذشته حق دیده شدن ندارند. امروزه زنها در شهر جزو حافظه غایب هستند. رد و نشانی از اقوام گوناگون نمیبینیم. وقتی به نامگذاری کوچهها، خیابانها و رنگ لباسها و... نگاه میکنیم، نوعی یکرنگی و ملال به چشم میخورد. فقدان تکثر، ناشی از حافظه غایب است. در واقع حافظه غایب برای حکومتها بسیار مهم است. هیچ کس به اندازه رهبران سیاسی این ایده را باور نکرده است. یکدست بودن شهر سبب میشود تا قدرت مسلط دیده شود. به تدریج خاندانها، اقوام، دینها و زبانها حذف میشوند. البته خاندانها حافظه مقاوم را به وجود میآورند.
وی بیان کرد: حافظههای مقاوم میخواهند در میدان شهر دیده شوند. آدمی که سعی میکند در رسانههای اجتماعی و موزهها نشانهای از خویش بر جای بگذارد، برای این است که جایی در شهر برای دیده شدن ندارد. در گفتوگوهای اجتماعی این حافظهها تداعی میشود. مفهوم زمان بازتعریف و احیاء میشود. داستان، معنا دادن به جهان است. انسانها سعی میکنند تا جهان را معنا کنند. انسانها موجوداتی تحلیلگر و تفسیرگر هستند و آزادی را با خودشان حمل میکنند. حتی اگر به قیمت جانشان تمام شود.
فاضلی در ادامه گفت: در چنین فضایی آدمها دیگر نفر نیستند بلکه ساختار هستند. چون بر اطراف آدمهای بزرگ تاریخ مجموعهای از معناها متراتب شده و حافظههایی متجسم شدهاند. خانههایی مانند خانه اتحادیه بخشی از حافظه جمعی مردم ایران است. مردمی که برای رهایی از استبداد جنگیدهاند. دشمنان تجدد ایرانی و هر ایدئولوژی این حافظهها را برنمیتابند. آرزو میکنم خانه اتحادیه و همه اتحادیههای دیگر در حافظه جمعی مردم ایران زنده باشند.
وی افزود: اگر میخواهید چیزی اتفاق بیفتد باید خواسته خویش را به دندان بکشید. تعداد کارهایی که منصوره اتحادیه موفق شد تا به سرانجام برساند، به مراتب بیشتر از مدیران کشور است. خانه اتحادیه از معدود خانههای خاندانی در تهران به شمار میرود. در واقع نوعی الگوی سکونت بوده است که بسیاری از این خانهها از بین رفته و تعداد معدودی بر جا مانده است که خانه اتحادیه یکی از آنهاست.
خانه اتحادیه، نقطهای کانونی پر از اتفاقات تاریخی
در ادامه این نشست یاسر جعفری گفت: خانه اتحادیه بخشی از حافظه جمعی است که سالها مغفول مانده بود. در سال 92 که این ملک تملک شد، دارای 160 مالک حقیقی و حقوقی بود. بسیاری از جریانهای فرهنگی، اجتماعی و سیاسی 100 سال گذشته ایران در این خانه شکل گرفته و مسائل زیادی وجود داشت که مغفول مانده است.
وی افزود: خانه اتحادیه یادآور سریال «دائی جان ناپلئون» و داستان ایرج پزشکزاد است. این سریال به مدت 8 ماه در این خانه فیلمبرداری شده است. رمان پزشکزاد با این خانه همخوانی بسیاری داشت. چالشهای بین افراد به خوبی در این خانه روایت شده است. کالبدی به جز کالبد خانه اتحادیه نمیتوانست روایتگر این داستان باشد.
جعفری بیان کرد: این خانه-باغ متعلق به امینالسلطان، صدراعظم دوره ناصرالدین شاه، مظفرالدین شاه و محمد علی شاه قاجار بوده است، که پس از کشته شدن او، توسط «حاج رحیم اتحادیه» خریداری شد. نقطه کانونی که پر از اتفاقات تاریخی است. نزدیک به یک قرن محل تعاملات و زندگی خانواده اتحادیه بوده است. این خانه از نظر معماری و ساختاری نیز ارزش خاصی دارد.
وی در ادامه گفت: اکنون کوچهای که خانه اتحادیه در آن قرار دارد به نام «اتحادیه» معروف است. تصور بر این است که این کوچه به دلیل وجود خانه اتحادیه به این عنوان نامیده میشود، در حالیکه ماجرای دیگری در میان است. فرخی یزدی نیز در این کوچه زندگی میکرد. فرخی یزدی خانهای را در این کوچه اجاره کرده بود و مستاجر بود. او اتحادیه مستاجران را تشکیل داد. به همین دلیل مستاجران زیادی به خانه او رفت وآمد میکردند. به دلیل اینکه اتحادیه مستاجران در این کوچه قرار داشت، این کوچه به کوچه «اتحادیه» معروف شد. امروز این همگونی با نام حاج رحیم اتحادیه بخشی از حافظه تاریخی ایران را شکل میدهد. از خانواده اتحادیه که به مدت یک قرن این خانه را نگه داشتند و هم از کسانی که از این حافظه تاریخی نگهداری کردند، تشکر میکنم.
چنین خانههایی بخشی از تاریخ را بازگو میکنند
در ادامه این نشست منصوره اتحادیه (نظام مافی) گفت: به عنوان یک مورخ باید به اسناد خصوصی که در خانه اتحادیه وجود داشت، اشاره کنم. در چنین خانههایی حتی مکاتبات خصوصی، اجاره و خرید و فروش زمین نیز اهمیت دارد و باید نگهداری شوند، چون بخشی از تاریخ را بازگو میکنند.
وی افزود: اسنادی در این خانه وجود داشت که من برای نوشتن چندین کتاب و مقاله از آنها استفاده کردهام. این اسناد به خوبی نقش تجار را در توسعه شهر تهران نشان میدهند. این روزها با زحمت بسیار مشغول خواندن نامههای حاج رحیم اتحادیه هستیم. چون زمان زیادی از نوشتن آنها گذشته و نامهها قابل خواندن نیستند.
منصوره اتحادیه به چگونگی خریده شدن این خانه توسط حاج رحیم اتحادیه اشاره کرد و گفت: بعد از آنکه ارثی به حاج رحیم اتحادیه میرسد، او شروع میکند به خرید ملک و زمین در شمال و شرق تهران. از جمله عمارتهایی که میخرد خانه امینالسلطان است. در ادامه ساختمانهای دیگری را نیز میخرد و به این خانه اضافه میکند. در ابتدا چون 3 دانگ از خانه در رهن بانک شاهی بود، با مشکل روبهرو میشود. حاج رحیم اتحادیه به گواهی اسناد بسیار منضبط و مقتصد بود. در 65 سالگی به دلیل اینکه در تجارت خارجی با آلمانیها معامله میکرد با دولت انگلیس مشکل پیدا میکند.
وی افزود: او تجارت توتون و تنباکو را از دولت اجاره کرده بود، با تغییر دولت، سیاست عوض میشود و حاج رحیم به اجبار 13 سال با دولت میجنگد و در آخر صلح میکند. مشکلات بسیاری را اداره ثبت برای او به وجود میآورد. از آنجایی که حدود زمین به خوبی مشخص نشده بود، دعوای مفصلی با فرمانفرما دارد. او چهار زن داشت که با آنها در این خانه زندگی میکرد. مادر من تعریف میکرد وقتی به عنوان عروس وارد این خانه میشود، وجود فرشهای نفیس بسیار جالب توجه بوده است. حاج رحیم اتحادیه در سال 1313 بیمار میشود. برای مداوا به خارج از کشور میرود. بعد از اینکه از خارج برمیگردد، از دنیا میرود. او صرافی داشت اما فرزندانش کار او را ادامه ندادند. حاج رحیم وصیت میکند که تا 20 سال این خانه را نفروشند و این خانه به عنوان خاطره جمعی اینگونه برای تهرانیها حفظ شد.
گفتنی است نشست «فضا و حافظه جمعی (مطالعه موردی: خانه اتحادیه» همراه بزرگداشت منصوره اتحادیه (نظام مافی) با حمایت گروه گردشگری پرسههای شهری، خانه اندیشمندان علوم انسانی، انجمن جامعهشناسی ایران گروه جامعهشناسی مردممدار، نشر تاریخ ایران، انجمن روابط عمومی ایران، دانشگاه علوم کاربردی افق، موسسه فرهنگی هنری اردیبهشت عودلاجان، انجمن صنفی دفاتر سفر هوایی، زیارتی و گردشگری استان تهران، نشر کارنامه، فصلنامه معماری و ساختمان و دانشنامه علوم میراث فرهنگی ایران(ایرانک) برگزار شد.
دانش بومی یا حکمت دیرین برخاسته از قرنها تجربه مردم در تعامل با محیط خود در طول تاریخ است. این دانش ذاتاً پویا بوده و در آینده نیز ثابت هم نخواهد ماند بلکه به خاطر خصلت تعاملی آن همیشه در تحول بوده است. این جملات را دکتر محمدحسین عمادی روز پنجشنبه 25 دی ماه 99 در نشست گروه جامعهشناسی مردممدار بیان کرد. نشست «از حکمت دیرین تا دانش نوین؛ حفظ و نظام غذای سنتی» به صورت لایو در اینستاگرام برگزار شد.
در ابتدای نشست شهره مجمع دبیر گروه جامعهشناسی مردممدار گفت: جامعه شناسی مردم مدار به دنبال گفت و گوی دوجانبه با گروه های مردمی است. او با اشاره به ایده مایکل بوراووی ادامه داد: دو جانبه بودن گفت و گو به این مفهوم اشاره میکند که جامعهشناس مردم مدار خود را در موضع دانای کل نمیبیند و در پی بنا کردن اقتدار علمی نیست بلکه آنچه را میداند و آموخته است با گروههای مختلف اجتماعی در میان میگذارد و در عین حال، از آنان میآموزد، دانش آنان را کسب میکند، صورتبندی میکند و دوباره با گروههای اجتماعی در میان میگذارد.
مجمع افزود: نخستین گام برای گفت و گو پذیرش و به رسمیت شناختن تفاوتهاست. وقتی سخن از گفت و گو با گروههای اجتماعی میشود به این معناست که هویت و آگاهیهای گروه به رسمیت شناخته میشود. ما زمانی میتوانیم با دیگر گفت و گو کنیم که دیگری را به رسمیت بشناسیم.
وی اضافه کرد: جلسه امروز ما درباره دانش بومی در حوزه کشاورزی و غذاست. این موضوع نقطه آغازی برای این نوع گفت و گوهاست. در جلسه امروز از زبان دکتر عمادی میشنویم که چگونه گفت و گو بین دانش بومی و دانش نوین در حوزه کشاورزی ممکن شده است. دبیر گروه جامعهشناسی مردممدار در ادامه گفت: امیدواریم این تجربه آغازی برای این نوع موضوعات در حوزه جامعهشناسی مردممدار باشد.
دکتر عمادی نماینده دائم و سفیر پیشین جمهوری اسلامی در سازمان جهانی غذا (فائو) سخنان خود را با بیان مفهوم دانش سنتی و ویژگیهای حکمت بومی آغاز کرد. عمادی گفت: دانش بومی بر اساس تجربه در محیط محلی و به تدریج شکل میگیرد. این دانش محصول تعامل انسان با طبیعت است، کلنگر است و با فرهنگ آمیخته است و به صورت شفاهی و سینه به سینه منتقل میشود.
عمادی افزود: دانش بومی در یک زمینه محدود نمیشود بلکه با دیگر اجزای زندگی انسان ارتباط ارگانیک دارد. از این رو، یک رویکرد جامع و سیستمی دارد. من از عبارت حکمت در اشاره به این نوع دانش استفاده میکنم زیرا هم در تقابل با دانش نوین قرار نمیگیرد هم به جنبههای فرهنگی و جهانبینی و درک یک جامعه از زندگی و جهان دلالت دارد.
دکتر عمادی گفت: دیدگاه رایجی وجود دارد که حکمت بومی را به اشتباه، در تضاد با دانش نوین تعریف میکند. این دیدگاه برخاسته از نگرشی است که سنت و مدرنیته را در تضاد با هم میبیند و به ارتباط و پویایی این دو مفهوم توجه ندارد. به نظر عمادی از این تقابلانگاری هم دانش بومی لطمه دیده است و هم دانش نوین کم بهره مانده، هم سنت انکار شده است و هم مدرنیته ناکارآمد و ناقص در آمده است. در طول تاریخ سنت پویا بوده است و معنای ثابتی نداشته است بلکه در طول دوران خود را با شرایط در حال تحول سازگار کرده است. ولی تحولات سریع در دوران مدرن به ویژه در دهههای اخیر باعث شده قدرت تطابق خود را از دست بدهد.
از دید عمادی در بحث از حکمت دیرین باید به سه جنبه توجه کرد، یکی جنبه متدولوژیک، دوم جنبه تکنولوژیک و سوم جنبه توسعهای. وی گفت: در بعد روششناختی باید جنبههای معرفتشناختی را مورد توجه قرار دهیم. حکمت دیرین برخاسته از معرفت شناسی و نوع نگاه ویژهای است که یک جامعه به جهان و طبیعت و معنای زندگی دارد. لذا توجه به دانش بومی باعث شناخت عمیقتر انسانهای ذینفع و شناخت معرفت شناسی آنان میگردد. در جنبه تکنولوژیک هم محصول و فرآورده مورد توجه قرار میگیرد بهنحویکه فراوردههای سخت افزاری و نرم افزاری دانش بومی میتواند مورد بهره برداری قرار گیرد. در بعد توسعهای هم توجه به مردم و گروههای اجتماعی و مشارکت دادن آنها در امور مربوط به زندگی خود باید مورد تاکید قرار گیرد.
عمادی اضافه کرد: باید به دانش، شناخت و تجربه مردم در فرآیند توسعه اهمیت داد و این یعنی آن که به مردم گوش بدهیم. اگربرای شناخت نوع نگرش و نیازهای آنان، به مردم گوش بدهیم زمینه مشارکت آنها را فراهم میشود. تقابل حکمت دیرین و دانش نوین عملاً موجب شده که سخن و تجربه مردم محلی، که اصلیترین ذینفع فرآیند توسعه میباشند، مورد توجه قرار نگیرد. چون دانش بومی به رسمیت شناخته نشده به تدریج در حال اضمحلال است به ویژه آن که این دانش از طریق سینه به سینه منتقل میشود و در شرایط کنونی روز به روز این انتقال دشوارتر میشود.
عمادی گفت: توجه به حکمت دیرین با انگیزه صرفاً حفاظت و نگاه موزهای متفاوت است. حکمت دیرین خود یک سیستم جامع و هم بست میباشد یعنی اجزاء متفاوت و متعددی دارد که با یکدیگر در ارتباط متقابل قرار دارند.
وی قنات را نمونهای از این نوع حکمت دیرین ذکر کرد و افزود: قنات یک سیستم است که بخشی از آن ابعاد سخت افزاری است و شامل فناوریهای مرتبط با تاسیسات شبکهها و مجاری انتقال آب است ولی بخشی از آن در ارتباط با نظام توزیع آب، نوع کشتهای مرتبط، نظامهای نگهداری و بهره برداری و مالکیت از قنات و امثال آن است. در این نظام تقسیم کار و مدیریت و ساماندهی قنات نیز شامل نقشهای متعددی همچون میراب و مقنی و ... که بخش نرم افزاری دانش بومی میباشد.
در ادامه نشست دکتر عمادی همین نگرش را با بررسی موضوع نظام غذایی پیش گرفت. او ابتدا از مسأله غذا در جهان آغاز کرد و گفت: جهان امروز مشکلات متعددی در حوزه غذا داریم. هر چند جهان کنونی از نظر تولید غذا مشکلی ندارد و به اندازه نیاز هشت میلیارد نفر جمعیت جهان غذا تولید میکند ولی در همین جهانی که غذا به اندازه کافی تولید میشود هشتصد میلیون نفر گرسنه زندگی میکنند و دومیلیارد نفر دچار نوعی از سوءتغذیهاند این شامل چاقی مفرط است که هم اکنون بیش از 825 میلیون نفر از جمعیت جهان به آن مبتلا هستند. همین آمار نشان میدهد که شکاف طبقاتی در جوامع چگونه در غذا آشکار شده است، عده زیادی از جمعیت جهان فقیر و گرسنهاند و در آن سو، عدهای ثروتمند دچار چاقی مفرطاند.
عمادی ادامه داد: متاسفانه آینده غذایی جهان نگرانکننده است. سیستم تولید و توزیع غذا آماده مواجهه با تغییرات اقلیمی نیست. طبق برآورد کارشناسان بسیاری از محصولات غذایی در آینده امکان تولید ندارند. علاوه بر آن تنوع زیستی جهان هم در حال تغییر و از دست رفتن است. او گفت 65 درصد زمینهای قابل کشت در کره زمین فقط به کشت چهار محصول گندم، برنج، ذرت و سویا اختصاص دارد. این یکسان بودن نظام کاشت و تولید عملاً تنوع زیستی را به شدت تهدید میکند.
وی گفت: رویکرد رایج علوم جدید در مواجهه با مشکل غذا رویکردی تکنولوژیک است ولی این رویکرد خود باعث مشکلاتی میشود مثلاً تغییرات ژنتیک در محصولات (تراریخته) یا کاربرد سموم و کود شیمیایی خود به ایجاد مشکلات بعدی منجر میشود.
عمادی افزود: جامعه جهانی به تدریج به اهمیت و ارزش دانش سنتی در بین جوامع بومی در یا حکمت بومی در حوزه غذا شده است. باید به دانش فراموش شده و در حال اضمحلال غذا توجه کنیم.
از دید دکتر عمادی باید با رویکردی سیستمیک به غذاهای بومی و شناسایی آنان به عنوان فرآورده یا محصول یک رژیم غذایی یا diet توجه کرد و آنرا مورد مطالعه قرار دهیم. رژیم غذایی از تولید تا مصرف یا از مزرعه تا چنگال (farm to fork) را در برمیگیرد. از دید عمادی رژیم غذایی تولید و فرآورده غذایی، شیوه طبخ، شیوه سرو و نظام آیینی و عقاید مرتبط با آن را هم در بر میگیرد.
او گفت: حکمت غذایی در هر جامعه متکی به محصولات محلی است، تنوع دارد، ضایعات آن اندک است و در طول تجربه مردم یک جامعه متوجه شدهاند که چه غذایی با شیوه زندگی و طبیعت آنها منطبق و سازگارتر است.
عمادی که در دانشگاههای چین تدریس میکند با اشاره به تجربه خود در چین گفت: در این کشور یک واژه ای که برای غذا در این کشور استفاده میشود لغت «دارو» است. از نظر مردم چین، غذا یک داروست و باید بر اساس نیاز مصرف شود در چین مثل بعضی کشورها از جمله ایران مردم را بر اساس طبایع مختلف طبقهبندی میکنند و رژیم تغذیه هر کدام از این طبایع با هم متفاوت است.
عمادی با اشاره به رژیم غذایی در مدیترانه گفت در این رژیم غذایی مدیترانه Mediterranean Diet عناصر اصلی عبارتند از؛ غلات لبنیات ، روغن زیتون. در این رژیم گوشت قرمز سهم کمی دارد.
عمادی سپس به ابعاد زیست محیطی رژیمهای غذایی مختلف اشاره نمود و گفت: یک مفهوم مهم عنصر تابآوری است. رژیم غذایی و یکنواخت حاکم بر جهان متاسفانه تاب آوری بسیار محدودی در قبال تغییرات اقلیمی و گرم شدن کره زمین دارد. رژیمهای غذایی برخاسته از فرهنگ کنونی غذای آماده نیز تابآوری بسیار کمی در برابر بیماریها یا تغییرات اقلیمی دارند.
دکتر عمادی در پایان سخنان خود گفت باید نگاه خود را از تقابل بین دانش بومی و دانش نوین به سوی آشتی و تلفیق این دو حوزه تغییر دهیم. هیچ یک از این دو را نمیتوان انکار کرد و نگاه افراطی که یکی از این دو حوزه را منکر شود در مواجهه با مشکلات قدرت عمل ندارد.
اخبار مرتبط:
گزارش نشست بررسی کتاب «در چنگال کابوس»؛ ادبیات غربت در این کتاب منحصر به موضوع مهاجرت و جامعه میزبان نیست / خبرگزاری ایبنا 26 دی 99
از حکمت دیرین تا دانش نوین/ حفظ و احیای غذای سنتی/ اسکان نیوز 26 دی 99
https://www.eskannews.com/interview/33180
«یک کاسه رنگ روی تابلوی زندگی ما پاشیده شده است»، این تعبیری است که جان دوست برای زندگی در ایام کرونایی به کار میبرد. نویسنده کتاب در چنگال کابوس میگوید این اولین روزنوشت من از واقعیتهای روزمره زندگی است ولی قبلا در کتابهای دیگر مثل کوبانی از خاطرات و زندگی مردم و قوم خود گفتهام. جان دوست این سخنان را در نشست بررسی کتاب در چنگال کابوس بیان کرد. این نشست را گروه جامعهشناسی مردممدار روز پنج شنبه 4 دی ماه 99 به صورت لایو در اینستاگرام گروه جامعهشناسی مردم مدار تشکیل داد. در این نشست جان دوست نویسنده کتاب، فاروق نجمالدین مترجم کتاب و مریم کهنسال نودهی پژوهشگر فضاهای شهری در دانشگاه برلین حضور داشتند.
در ابتدای جلسه شهره مجمع دبیر گروه جامعهشناسی مردممدار گفت: یکی از تعریفهای جامعهشناسی مردممدار شنیدن صدای افراد بیصدای جامعه است. بنابر این تعریف جامعهشناسی باید صدای گروههای بیصدا باشد و یا امکانی فراهم کند که صدای این گروهها شنیده شود.
مجمع ادامه داد: به همین دلیل به سراغ کتاب در چنگال کابوس رفتیم زیرا این کتاب در باره وضعیت مهاجران، گروههای قومی در اقلیت قرار گرفته و صدای انسان خاورمیانهای است.
فاروق نجمالدین مترجم کتاب گفت: یکی از دلایل جذابیت این کتاب برای من پرداختن به جنبههای جامعهشناختی است. نویسنده در این کتاب از شرایط فرهنگی و اجتماعی کردها در سوریه سخن میگوید، از آداب و رسوم آنها و شیوه زندگیشان حرف میزند. او میگوید نویسنده در ایام قرنطینه که مقارن با نوروز است، به یاد این جشن در میان کردهای سوری میافتد. نوروز برای آنها بسیار مهم است ولی چون حکومت سوریه با آیین نوروز میانه خوشی نداشت، کردها به صورت مخفیانه این جشن را برگزار میکردند. حالا نویسنده بعد از سالهای متمادی در آلمان دوباره به یاد نوروز میافتد که این بار به خاطر کرونا امکان برگزاری این جشن برای او وجود ندارد. به گفته نجمالدین وقتی خواننده این کتاب به این سطور میرسد با رسوم و شیوه زندگی کردها بیشتر آشنا میشود. نجمالدین اضافه کرد: از این نکتهها در کتاب زیاد دیده میشود و این یکی از جذابیتهای کتاب است.
مترجم کتاب در بخش دیگری از سخنان خود گفت: اهمیت دیگر کتاب برای من به خاطر جنبههای ادبی آن است. این کتابی نیست که مثل یک رمان دارای نقشه از پیش تعریف شده باشد و نویسنده بداند میخواهد از کجا شروع کند و در کجا ختم کند. این کتاب روزنوشتهایی بینقشه است که اتفاقات روز آن را پیش میبرد.
او افزود: رویداد است که این کتاب را پیش میبرد. به تعبیر مترجم این بداهه گویی است که کتاب را پیش میبرد. پرداختن به جزییات، پیش رفتن کتاب با وقایع و رفت و آمد بین حال و گذشته از جذابیتهای کتاب در چنگال کابوس است.
نجمالدین در بخش دیگری از سخنان خود در این نشست گفت: مخاطب ایرانی از خواندن این کتاب لذت خواهد برد زیرا در این کتاب به مشابهتهای فرهنگی و اجتماعی خود با سوریهای کردتبار پی میبرد. علاوه بر آن زندگی در ایام کرونایی جنبه مشترک همه انسانها در شرایط کنونی است. نویسنده کتاب میگوید احساس میکنم در ایام کرونایی و "دور باش"- واژهای که نویسنده برای قرنطینه به کار میبرد- در حال غرق شدنم و دنبال پناهگاهی میگردم. به نظر مترجم کتاب این وضعیتی است که ما هم با آن مواجهایم و از این نظر کتاب برای مخاطب جذابیت دارد.
نجم الدین در بخش دوم از سخنان خود به این نکته اشاره کرد که ادبیات غربت در این کتاب منحصر به موضوع مهاجرت و جامعه میزبان یعنی اروپا نیست. نگرش جان دوست به عنوان یک روشنفکر منتقد به جامعه خودش، به نوبه خود تجلی نوعی از ادبیات غربت است که از قضا در این کتاب کاملاً آشکار است.
جان دوست در این کتاب از محظوریتهایی سخن میگوید که جریانات سیاسی کرد برای او ایجاد کردهاند. به عنوان مثال نویسنده در همین کتاب از این موضوع یاد میکند که او در یک مقطع زمانی از همکاری در یک کانال ماهوارهای کرد زبان در بروکسل اخراج شده است. دلیل اخراج او این بود که نویسنده با انتشار مقالهای، از روش احزاب کرد سوریه در تقدیس رهبران خود و خصوصاً عبد الله اوجلان انتقاد کرده بود. نویسنده در آن مقاله، این نوع تقدیس را چیزی شبیه تقدیس کیش شخصیت صدام حسین و دیگر رهبران تمامیتخواه جهان عرب دانسته بود. بنابراین ما باید به مفهوم عامتر ادبیات غربت نیز توجه کنیم.
مریم کهنسال نودهی دیگر سخنران این نشست بود. وی گفت: در این کتاب سه مضمون مهم چارچوب اصلی کتاب را شکل داده اند. یکی ترس، دیگری غربت و مهاجرت و سومی افسردگی است. به نظر او، نویسنده در این کتاب به خوبی نشان میدهد که ترس و جست و جوی امنیت در زندگی انسان امروز نقش بسیار مهم دارد. ترس موجب میشود اطاعتپذیری افزایش یابد و امنیت برای مردم از همه چیز مهمتر باشد. کهنسال افزود که نویسنده در همان صفحات اول کتاب نشان میدهد که ترس مردم را به رفتارهای گلهوار سوق میدهد و آنها از هراس کمبود به قفسههای فروشگاهها حملهور میشوند تا سبدهای خود را از چیزهای مختلف پر کنند و خود را از کمبود در امان نگه دارند. کهنسال میگوید نویسنده این ترس را به ترسهای بزرگتر اجتماعی و تاریخی پیوند میزند و در واکاوی ترس و تاثیر آن بر زندگی انسان خاورمیانهای به سراغ تاریخ و فرهنگ میرود و ریشههای آن را جست و جو میکند.
مریم کهنسال نودهی در قسمت دوم سخنان خود ادامه داد: مهاجرت و غربت مضمون دیگری است که در کتاب بیان شده است. نویسنده هم در کشور خود غریبه است چون از اقلیتهای قومی است و هم در کشور آلمان که بیست سال است به آن مهاجرت کرده است.
کهنسال نودهی افزود: حتی نویسنده در بین افراد همقوم خود یعنی کردها هم احساس غربیگی و تنهایی میکند. این احساس تنهایی در سطور مختلف کتاب بیان شده است و خواننده به خوبی احساس نویسنده را در مییابد. مضمون سوم در این کتاب، افسردگی است. کهنسال نودهی گفت: کرونا در روزهای نخست، زندگی را کند و از روند طبیعی خارج کرد. نویسنده در روزهای نخست از به هم خوردن این ریتم احساس افسردگی میکند. او به جای این که به آینده فکر کند، گذشتهای را که از دست رفته است یادآور میشود. به نوشته جان دوست ما در ایام کرونا به جای آن که به کارهایی که باید انجام دهیم، فکر کنیم به کارهایی فکر میکنیم که در گذشته انجام دادهایم. به کافهای که رفتهایم، سفرهایی که داشته ایم و خلاصه به چیزهایی که داشتیم و اکنون به خاطر کرونا از دست دادهایم، فکر میکنیم. این حسرت با افسردگی همراه است و نویسنده به صراحت آن را بیان میکند.
کهنسال در انتهای صحبتهای خود توضیح داد نویسنده با چه شیوههایی مجموعه خاطرات روزمره اش را از قالب روزنوشت صرف به یک اثر ادبی تبدیل کرده است.
در این نشست جان دوست نویسنده کتاب به زبان فارسی سخنانی را بیان کرد. او در پاسخ به این پرسش که کدام یک از کتابهای خود را بیشتر دوست دارد، گفت کتاب میرنامه و سه گام تا رهایی به قلب من نزدیکتر است. جان دوست فارسی دیوان حافظ، سعدی، خیام و عطار را خوانده است و با ظرافتهای این زبان آشناست. همین آشنایی شیوه سخن گفتن او را در این نشست جذاب کرد. از جان دوست چندین رمان به زبان فارسی ترجمه شده است. از جمله؛ میرنامه، سه گام تا رهایی، کوبانی و مارتین خوشبخت.
اخبار مرتبط:
متین رمضانخواه*
هر روز از خانه که بیرون میآییم، شهر پر است از اتفاقاتی که خواسته یا ناخواسته بر مبنای اصولی که باید انجام نمیشوند، اتفاقاتی که به یکباره به وقوع پیوستهاند، شهروندانی که بسیاری از قوانین و قواعد شهروندی را زیرپا میگذارند، حوادث کوچک و بزرگی که به صورت غیر منتظره به وقوع می پیوندند، و در این میان افراد با دو عینک به این وقایع نگریسته و بر اساس آن دست به رفتار میزنند، گاه به سادگی از کنار اتفاقات عبور کرده و دیگری (سازمانها یا افراد) را متولی امر میدانند و گاه خودشان در فرآیند اصلاح یا انضباط آن امر بر میآیند، شاید بتوان گفت دسته اول به نوعی امور را به عوامل بیرونی مرتبط دانسته و خودشان را فرد مرتبط یا موثری در حل مسئله نمیدانند و گروه دوم برای خود نقش فعالی در اصلاح، تغییر و یا حذف آنچه نباید قلمداد کرده و دست به اقدام میزنند.
کتاب «من و شهر من»، روایت خود زیست نگاری محسن شریف زاده از شهروندی فعال او در دو دهه از زندگی اش است. شریف زاده، من مسئول خویش را زنده و در تکاپو نگاه داشته است، و در طول دو دهه از زندگیاش، سعی داشته با ایفای نقش شهروندی، در بهبود زیست خود و محیط اطرافش بکوشد.
گروه جامعه شناسی مردممدار انجمن جامعه شناسی ایران در عصر روز سه شنبه سوم اردیبهشت 1397 در نشستی تخصصی به معرفی و بررسی این اثر در خانه گفتمان شهر (وارطان) پرداخت. در این نشست که با حضور مولف اثر برگزار شد، دکتر مقصود فراستخواه و مهندس محمد توسلی به ارائه نظرات خود درباره این اثر پرداختند.
در ابتدای این نشست محسن شریف زاده، نویسنده کتاب، به چگونگی شکل گیری و فراگیری ایده کتاب پرداخت و گفت: همین برخوردهای به ظاهر ساده که برای انجام کارهای ساده با آن مواجه هستیم، ایده مرکزی این کتاب است. سعی دارم در چند مثال برایتان از آنها بگویم، در زندگی روزمره همینطور که در حال عبور از خیابانها هستیم، بدون نیاز به صرف وقت خاص، وقتی مشکلی در معابر و خیابانها شاهد هستیم و یا وقتی با موضوعی عجیب در قواعد شهری مواجه هستیم، سراغ مسئولین امر میرویم، با شهرداری یا 137 تماس میگیریم و با اعلام آدرس دقیق محل؛ اقدام به اطلاع رسانی و سپس پیگیری کار میکنیم، این همان کاری است که حدود 20 سال انجام دادهام. البته آن زمان سیستمها به این شکل نبود و آن زمان یک سیستم ضعیف توسط شهرداری تهران آغاز به کار کرده بود که من در نگاه اول گمان کردم در زمان آقای کرباسچی راه افتاده باشد، که بعدها وقتی پیشنویس کتاب را پیش ایشان بردم، ایشان گفتند: مربوط به دوره قبل از من بوده است. من از حدود ده سال پیش شروع به یادداشت کردن تجربیاتم در فضای شهری کردم و برخی از آنها در قالب یادداشت از طریق روزنامه همشهری چاپ شد و یا خودم آنها را برای دوستانم ایمیل میکردم، که در نهایت این کتاب درباره داستانهای ده ساله من است.
شریف زاده در ادامه توضیح داد: پس زمینه فکر من فراگیری این سبک الگو در جامعه است، چرا که آن را دلیلی محکم برای حل بخش زیادی از مسائل روزمره میدانم. برای آنکه درباره ایدهام مطمئن شوم، آنرا با طیف گستردهای از دوستانم که شامل افراد فعال در فضای سیاسی گرفته تا شهروندان عادی در میان گذاشتم و نتیجه این بود که اکثر آنان معتقد بودند که ارتباط مستقیمی بین حل بسیاری از مسائل با رفتار حکومت وجود ندارد، و نقش خود ما بیش از مسئولین است و بیشتر افراد معتقد بودند که بیش از 60 یا 70 درصد نقش خود افراد در حل مسائل مهم است.
نویسنده کتاب من و شهر من درباره شروع ایدهای که منجر به نگارش این اثر شد گفت: این کتاب با یک تجربه شکسته خورده شروع شد، و همواره اولین تجربه حس دلانگیزی است. در اوایل دهه 1370 خانه ما حوالی خیابان اذربایجان تهران بود و من از پنجره منزل، صاحب مغازه همسایه را در حال پر کردن کپسولهای پیک نیکی با کپسولهای بزرگ دیدم، در حالیکه اداره آتش نشانی در روزنامه اعلام کرده بود که این کار ممنوع است. من به فکر افتادم که این موضوع را پیگیری کنم و از آنجایی که در منزل تلفن نداشتیم، با پول خرد سراغ باجه تلفن رفتم. شروع به تماس با آتش نشانی کردم و موضوع را طرح کردم. پاسخی که دریافت کردم این بود که این مسئله را باید با شهرداری ناحیه در میان بگذارم. از 118 شماره تماس ناحیه را گرفته و با آنها تماس برقرار کردم، سکههایم تمام شد، مجدد از مغازه سکه گرفتم، دوباره اول صف و تماس و این تماسها حدود سه ربع ادامه داشت و در نهایت نیز بدون نتیجه، خسته شدم و پیگیری را رها کردم. اما در این تجربه حسی وجود داشت، یعنی شکست با نا امیدی همراه نبود. این آغازی برای کنشگری فعال در شهر بود که نتیجه آن آشنایی با طیف گستردهای از افراد در فضاهای مختلف مواجه بود، افرادی که بدون سروصدا مشغول کارشان بوند، افرادی بدون ادعا، که برجسته میشوند.
محسن شریف زاده افزود: یک بار لوله کشی که صبحها در مجلس کار تاسیساتی انجام می داد برایم توضیح داد که و من فرد سیاسی نیستم، اما کارخودم را خوب انجام میدهم، و افرادی مثل من هم زیاد هستند و اگر میبینید مملکت در حال پیش رفتن است، نتیجه عملکرد افرادی مانند من است که مشغول کارشان هستند.
او خاطر نشان کرد: من در طول سالهایی که با این روحیه دست به کنش اجتماعی زدهام، سعی کردهام، شبکهای ذهنی از این افراد برای خودم بسازم، افرادی که دیده نمیشوند، اما کارشان بسیار موثر است و من در کار به این افراد متکی هستم. این داستان و قصه کنشگری در شهر جریان دارد. برای مثال اگر صبح و عصر با شهرداری تماس بگیرید، از اختلاف شماره پیامهای ثبت شده متوجه تعدد تماسها خواهید شد. متاسفانه امروز جامعه ما بیشترین آسیب را از اضطراب دریافت میکند و این الگوی کنشگری به افزایش حس امید در جامعه کمک میکند.
شریف زاده در آخرین بخش از سحنان خود ادامه داد: من قبل از انقلاب فعالیت سیاسی داشته و در زندان هم بودهام، امروز هم هیچ ندامتی نسبت به گذشته ندارم اما امروز معتقدم کاش افرادی بودند که قبل از ورود من و امثال من به اقدامات حاد سیاسی یک پروسه کنشگری شهروندی برای ما تعریف میکردند که در قالب فعالیت های مدنی و ... نیز میتوان اقدام کرد، و توصیه من به گروهها و جریانات سیاسی این است که نباید افراد صفر کیلومتر بپذیرند و پس از تایید سنجش کنشگری این افراد در پروسه مداخله اجتماعی اجازه حضور و فعالیت به آنان در عرصه فضای سیاسی داده شود.
سخنران دوم نشست، مهندس محمد توسلی ضمن تشکر از برگزاری این نشست گفت: هنگامی که نویسنده کتاب برای نگارش یادداشتی پیش من آمد، از مشاهده کار راهبردی و موثرشان در این وضعیت تحت تاثیر قرار گرفتم.من میخواهم موضوع را از بعد حقوق شهروندی و طرح گذار به موکراسی مورد بررسی قرار دهم. جامعه امروز ما، جامعه در حال گذرا است، از اینرو اینگونه تلاشها جایگاه خاصی نیز در چنین جوامعی دارد. ما در سطح جوامع مختلف شاهد دو نوع نظام هستیم، یکی نظامهای توتالیتر و خودکامه که در آنها موجودیت از بالا است، مردم در جایگاه رعیت قرار دارند و مکلف به گوش دادن حرف هستند و تک صدایی الگوی حاکم بر جامعه است؛ و دیگری که در سطح جهانی مطرح است، جوامع دموکراتیک هستند که در آنها مردم از حقوق خودشان آگاه هستند، مردم نظام مورد نظرشان را تعیین میکنند و بر سرنوشت خودشان آگاه هستند و بنابراین تمامی مناسبات اجتماعی در ساختار مردم مدار تعرف شده است. برای مثال در برخی از کشورهای اسکاندیناوی، که عموماً جوامعی بسیار آرام و کم تنش هستند، همه افراد از حقوق شهروندی برخوردارند و حاکمیت برگرفته از مردم آگاه است، شهروند، نهادها و مسئولین سیاسی وظایف خودشان را انجام میدهند. اما نوع دیگری از نظامهای اجتماعی نیز وجود دارد، که شبه دموکراسی است، یعنی ظواهر دموکراسی وجود دارد اما باور به دموکراسی وجود ندارد، این جوامع در حال گذار هستند و در حال طی کردن فرآیند مدرن شدن قرار دارند که در این شرایط نقش شهروندان نقش بسیار مهمی است.
مهندس توسلی در ادامه داد: برای مثال کسانی که بعد از انقلاب مشروطه و شهریور 1320 مدیریت جنبش اجتماعی در ایران را برعهده داشتند، بر نقش مردم توجه خاص نشان دادند. افرادی مانند آیت الله طالقانی، مهندس سحابی یا مهندس بازرگان که بعد از انقلاب سال 1320 حضور داشتند و بر مبنای آیه قرآن «ان الله لا یغیر ما بقوم حتی یغیروا ما بانفسهم»، به اصلاح زیرساخت های فرهنگی و اجتماعی توجه خاص نشان دادند. در جوامع شبه دموکراتیک مسئولیت ایجاد بستری مناسب برای کنشگری همه شهروندان مسئولیت سنگینی است.
اولین شهردار شهر تهران پس از انقلاب توضیح داد: اگر بخواهم تجربه خودم بعد از انقلاب را ارائه کنم باید بگویم که مردم ما در جریان انقلاب اسلامی تصور حاکم بودن بر حقوق خودشان را داشتند. چشم اندازی که آیت الله خمینی در پاریس ایجاد کرده بود، مردم در راهپیماییها آن را مطالبه میکردند، و همه انتظار داشتند که بعد از رای 12 فروردین 1358 نیز این روند ادامه پیدا کند، شبیه به همدیگر و مطابق با این الگو بود. این الگو اما در عمل متفاوت بود، نتیجه چنین تجربه اجتماعی تغییر رفتار مردم بود، چنان که بسیاری از رفتارهای نابهنجاری که امروز با آن مواجه هستیم، بعد از بهمن 1357 و 1358 شاهد آن نبودیم. افراد در رانندگی با گذشت و مدارا رفتار میکردند. همچنین ما در شهرداری تهران همکاری بسیار خوبی را با مردم تجربه کردیم که در شرایط عادی امکانپذیر نیست. برای مثال، ما بعد از انقلاب در شهر تهران براین نکته توجه داشتیم که مردم از مسئولین انتظار اقدام مثبت دارند و ترافیک همان زمان نیز یک مسئله بود، و ما به دنبال این بودیم که نگاه خودرو محور را به حمل و نقل عمومی تبدیل کنیم و در نتیجه این فکر، طرح ترافیک محدوده شهر تهران را در شش ماه طراحی کردیم، و در شهریور 1358 خیابانهای تهران یک طرفه شد، خطوط ویژه در آنها احداث شد، و با بتن های سنگین خط اتوبوس حفاظت میشد، و پارکینگ خیابانهای تجاری کاملا مسدود شد، اما هیچگونه اعتراضی را در پی نداشت، چنان که، این تحول به لحاظ کارشناسی به عنوان نمونه بی سابقه در دنیا عنوان شد. این اتفاق در حالی رخ داد که فقط خیابان های تخت طاووس (شهید مطهری کنونی) و عباس آباد (شهید بهشتی کنونی) تنها برای یک طرفه کردن خیابان، ماهها با مسئله مواجه بودند. در حالی که باتوجه به شناختی که از مردم و حال و هوای انقلاب داشتیم، این گونه طرحها را با موفقیت اجرایی کردیم.
مهندس توسلی در بخش پایانی سخنان خود اضافه کرد: آنچه امروز در قالب آسیب اجتماعی با آن مواجه هستیم نتیجه عدم احساس همدلی مردم با سیاستها است. بنابراین این رسالت کسانی است با تقویت نگاه راهبردی به آینده فرصت و فضای تقویت حس یکرنگی را فراهم آورند، و با این توصیفات، کار جناب شریف زاده کار ارزشمندی است که باید فراگیر شود و الگوی اقدام فردی ایشان باید در قالب نهادهای مدنی شکل بگیرد و با دیگران مرتبط و متصل شوند تا روند دموکراسی طی شود.
در پایان نیز مهندس توسلی از آقای شریف زاده شریف زاده و انتشارات سهامی انتشار برای تدوین و چاپ چنین اثری تشکر کرد.
سومین سخنران این نشست دکتر مقصود فراستخواه با رویکرد تحلیل منطق موقعیت سخنان خود را آغاز کرد. او گفت: اولین چیزی که در این کتاب با آن مواجه شدم، حس تعلق مکانی و سرزمینی بود. اینکه یک شریف زادهای در اوضاعی که همه عوامل دست به دست همدیگر دادهاند تا حس تعلق مکانی را از ما بگیرند، او بر همین نقطه دست گذاشته و در حال تقویت این حس است، مهمترین اقدام او در این زمانه است. در وضعیتی که در کشور حس سرزمینی در حال کاهش است، آنجا که انسان و شهروندی، خود را بروز میدهد، باید مورد توجه و تشکر قرار گیرد.
این استاد جامعهشناسی افزود: زمانه ما زمانه ایستایی و لختی است و همه چیز دست به دست داده تا نگون بختی بر ما تحمیل شده و این وضعیت بسیار تراژیکی است. ساختارهای ناکارآمدی ما را در بر گرفته اند و شاید این نتیجه همان توهمی باشد که از گذشته آمده و امروز ما را فراگرفته است. امروز ساختارهای ما با مسئله کارآمدی و مشروعیت مواجه هستند و ما با سیستمهای فشل و کودنی طرف هستیم که فاقد توانایی حل مسائل در جامعه هستند.
فراستخواه در ادامه با مثال از وضعیت سیل در ابتدای سال 1398 ادامه داد: حدود 85 میلیارد متر کعب در 15 روز سیل وارد استانهای کشور شده و حدود 182 میلیارد تومان در خوزستان با فرسایش خاک مواجه بودهایم، که خود نشانهای از ناکارامدی سیستم است، درحالی که میتوانستیم با شبیهسازیها این سیل را پیشبینی کنیم، البته در سازمان هواشناسی یا وزرات نیرو پیش بینیهایی وجود داشته، اما به دلیل عدم هماهنگی بین سیستمهای سازمانی نتوانستیم خلاقانهتر با این مسئله مواجه شویم. این ناکارامدی بعد از سیل نیز با ما همراه بود. در واقع اگر سیستم کارآمد بود این حجم از آسیب رخ نمیداد و بعد از وقوع سیل نیز مدیریت بحران ساماندهی شدهای وارد میدان میشد.
عضو هیئت علمی موسسه پژوهش و برنامه ریزی در آموزش عالی ادامه داد: این ساختارها ریشه در نابالغیهای ذهنی، فکری و اجتماعی و ضعف نهادهای مدنی و اجتماعی ما دارد. در چنین وضعیتی دو وجه مورد توجه است؛ اول اینکه جامعه ایران تصویر دیگری جز تصویر ارائه شده فعلی دارد و آن حافظه تمدنی و حافظه تاریخی و خاطرات تمدنی است، پتانسیل 14 میلیون دانش آموخته است، دسترسی 80درصد مردم به اینترنت است. این بخش از واقعیت جامعه ایرانی را نیز در همین سیل شاهد بودیم که در قالب مدلهایی از همبستگی خود را بروز داد. اما چون ساختارها و سیستمها ناکارآمد بود، سازماندهی وجود نداشت، حکمرانی خوب وجود ندارد و جامعه مدنی نیز فعال نیست، مردم به انواع روشها متوسل میشوند. روشهایی از جمله: سازگاری ایرانی، که مرحوم بازرگان هم به آن اشاره دارد، ذره وارگی که به معنای در لاک خود فرورفتن و تعریف اقدام در حوزه فردی است، دیگری وظیفهگرایی است، یعنی تنها نقش محول شده بر عهده را انجام میدهند، ارزشهای بقا مانند معیشت برای همه مهم میشود، حالت دیگر زرنگی ایرانی است، دیگری فرصت طلبی است، یعنی تلاش میکنند در یکی از رانت ها وارد شوند، نق زنی راه دیگر است و مهاجرت راه دیگری است که مردم دست به انتخاب آن میزنند. آن چیزی که در این میان کم است، کنش و مداخله است، کسانی که تصمیم میگیرند و برای اصلاح و تغییر ساختارهای اجتماعی تلاش میکنند. در واقع جامعه نیاز به عاملیت و کنش دارند و برخی از افراد شروع به کنشگری میکنند و این در جامعه ایران تا کنون به حد نیاز نبود و کمیاب است. از همین رو امروز آنچه مورد نیاز است، رسیدن به راهبردهایی است که افراد گمان کنند ما فاعل ایرانی هستیم، ما حافظ آینده ایران هستیم، ما رقم زننده تغییرات اجتماعی در فضای زندگی خود هستیم و این حس کنشگری عنصر کمیاب جامعه ما است و انسان باید به جایی برسد که لحظهها را سرشار از بودن کند و تمامی جوامع با کنشگریهای ملی توسط افرادشان تغییر یافته اند. اما در حالی که اسطوره ما مقابل اسطوره ساختار است، اسطورهای که در آن، همگی حس قربانی شدن داریم، و احساس کلاه بر سر گذاشتن داشته و نسبت به همه کس و همه چیز بدبین هستیم، که در نتیجه آن را به بیرون ارجاع داده و از خودمان بیرون میریزیم.
دکتر فراستخواه در پایان بحث خود گفت: در این بستر شریف زاده به عنوان یک نمونه عالی شهروندی از منزل بیرون آمده و در فضای شهری شروع به اقدام و کنشگری میکند، و این انرژی را از ذخایر تاریخی و تمدنی ایران میگیرد، و این ذخایر معرفتی و انسانی است. او با نق زدن خود را تخلیه نمیکند، بلکه با الگوی کنشگری دست به چنین اقدامی میزند، و این کتاب یک خود زیست نگاری عالی است که اقدامات خود را به عنوان یک شهروند ثبت میکند. انشاالله که این روح کنش در این سرزمین باقی بماند.
در پایان این جلسه شهره مجمع دبیر گروه جامعه شناسی مردم مدار گفت: همه ما افراد دغدغه مندی هستیم که در این فضا حضور پیدا کردهایم، و میتوانیم این الگویی که در این کتاب ارائه شد، و نیز با مبانی نظریای که اساتید تشریح کردند، را در عمل به کار بگیریم و به عنوان یک کنشگر فعال به صورت مویرگی این اقدامات را در پیش گرفته تا موج و شبکهای از کنشگری فعال در جامعه ایرانی راه اندازی شود.
*تهیه و تنظیم گزارش