نشست گروه جامعه شناسی توسعه و دگرگونی های اجتماعی ساعت 17:30 روز یکشنبه مورخ 6 بهمن ماه 1392 در سالن اجتماعات انجمن جامعه شناسی ایران در دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران با حضور جمعی از اعضاء اصلی گروه و علاقه مندان و با سخنرانی مهندس محقق تحت عنوان«آمایش سرزمین و استراتژی توسعه سواحل جنوب کشور» برگزار گردید.
در ادامه خلاصه ای از مباحث مطرح شده را می خوانید.
کشور ایران سرزمینی نیمه خشک است که رشته کوه های البرز در شمال و زاگرس در غرب آن را به چند ناحیه اقلیمی متفاوت تقسیم می کند. ارتفاعات البرز و زاگرس منشاء بخش مهمی از آب های سطحی کشور است. مناطق مرکزی و جنوبی کشور که از ارتفاعات فوق فاصله دارند، از منابع آب سطحی محدودی برخوردارند. تمرکز جمعیت حول منابع آب موجب شده استقرار جمعیت و فعالیت در شمال و غرب بیش از مرکز و جنوب کشور باشد. تا سال های دهه 40 که تولید کشاورزی سهم عمده را در تولید ناخالص داخلی داشت ، بخش مهمی از جمعیت کشور از این طریق ارتزاق می کرد. تغییر تدریجی الگوی فعالیت اقتصادی کشور به سمت صنعت و خدمات ، الگوی استقرار جمعیت را دگرگون نکرد ، زیرا صنعت در مناطق کشاورزی توسعه یافت و آبادی های کوچک و بزرگ موجود در اراضی کشاورزی به تبع توسعه صنایع و خدمات به شهرهای بزرگ پیوستند و بر جمعیت نواحی پرتراکم قبلی افزوده شد. توسعه صنعتی در ایران با هدف تامین نیازهای داخلی شکل گرفته و فاقد خصلت صادراتی است. چنین صنایعی برای به حداقل رساندن هزینه های حمل و نقل ، در نزدیک ترین نقطه به مراکز مصرف استقرار یافته اند ، راه ها و خطوط ارتباطی نیز برای پوشش این مناطق طراحی و به اجرا درآمدند و بنادر را به شهرها وصل کردند تا در خدمت تامین نیاز این مراکز قرار گیرند. به این ترتیب نواحی مرکزی و سواحل جنوب (به جز چند شهر بندری یا نفتی) از قافله توسعه کشور جدا ماندند و ظرفیت های توسعه آنها کمتر مورد توجه قرار گرفت. سازمان اداری کشور نیز متاثر از این الگو رشد کرده است. تمرکز شدید اداری که خصلت سیاسی دارد ، دامنه اثرگذاری بر تمرکز جمعیت در شهرهای بزرگ را تشدید کرده است. در حال حاضر به جهت فقدان جهت گیری های مبتنی بر عدم تمرکز ، بیش از 30 درصد کارکنان اداری کشور در تهران تمرکز دارند. استقرار فعالیت و جمعیت در مناطق توسعه یافته موجود به عدم توازن بیشتر در استقرار جمعیت در کشور منجر می شود و مشکلات امنیتی و اجتماعی را در این مناطق افزایش می دهد. فشار بر منابع تولید در این مناطق بیشتر می شود (طبیعتاٌ بخش بزرگتری از منابع آب و خاک از دست خواهد رفت). در مناطق کم جمعیت مرزی خطر خارجی افزایش می یابد.
در ادامه سخنران جلسه منابع و امکانات توسعه سواحل جنوب از نقطه نظر انرژی را به شرح زیر بیان نمود:
وی همچنین به ویژگی های مخزن پارس جنوبی اشاره کرد و اضافه نمود:
محقق در جمع بندی مطالب ارائه شده خویش اظهار داشت: بهره برداری از ظرفیت های بالقوه موجود در استان های جنوبی و پتانسیل های ملی برای توسعه مناطق مزبور، علاوه بر این که دروازه های جدیدی برای توسعه کشور می گشاید، تهدیدهای موجود را نیز به فرصت هایی برای توسعه سرزمین تبدیل می کند. واقعیت این است که توسعه سواحل جنوبی کشور هم یک هدف استراتژیک برای توسعه متوازن کشور است و هم تاکتیکی برای از بین بردن تهدیدهای محتمل در آینده....
وی همچنین افزود: از کل جمعیت کشور فقط حدود 5 درصد در سواحل جنوبی کشور استقرار دارند. در دنیا (در کشورهای حاشیه دریاها) این رقم حدود 50 درصد است و مثلا در استرالیا 90 درصد مردم در سواحل زندگی می کنند.
محقق با اشاره به اینکه سیاست های آمایشی به توزیع متعادل جمعیت و فعالیت در سرزمین تأکید دارد اثرات توازن در استقرار جمعیت و فعالیت در کشور را اینگونه برشمرد:
توضیحات پایانی و نتیجه گیری سخنران جلسه از بحث به شرح زیر می باشد:
سواحل جنوب کشور با مزیت های دسترسی به آبهای آزاد نزدیکی به منابع انرژی دسترسی به خطوط حمل و نقل دریایی برای جذب جمعیت و فعالیت دارای اولویت است. در روند فعلی اقدامات اجرایی کشور (آینده سکونت در کشور) سیاست روشنی برای پراکنش متوازن جمعیت در پهنه سرزمین دیده نمی شود. استقرار جمعیت در شهرهای موجود عملا به گسترش نامتوازن این شهرها دامن زده و مشکلات عدیده ای را به جهات اجتماعی ، سیاسی و زیست محیطی موجب خواهد شد و منابع آب و اراضی کشاورزی جدیدی از حیطه فعالیت های تولیدی خارج می شود.
پیامدهای توسعه نیافتگی سواحل جنوب کشور از این قرارند:
پی آمدهای توسعه صنایع در سواحل خلیج فارس و دریای عمان:
پس از پایان سخنرانی اولین سوال از آقای محقق را مدیر جلسه مطرح نمود و گفت: با توجه به وجود الگوهای توسعه ای متفاوت در جنوب ایران همچون مناطق آزاد تجاری ، صنایع پتروشیمی در عسلویه، نیروگاه اتمی بوشهر، صنایع شیلات و غیره. آیا این الگوها نسبتی با طرح آمایش و ساست های توسعه ای مدنظر شما دارد؟ و آیا این قبیل تمهیدات توسعه ای تاکنون توانسته اند مفید واقع گردند؟ آیا الگوی آمایش جدید موردنظر شما می تواند میزان انحرافات اجتماعی یا آسیب های اجتماعی در این مناطق را کاهش دهند؟ و آیا در عسلویه این اتفاق رخ داده است؟
محقق پس از توضیحات تکمیلی درخصوص استفاده نادرست از این الگوهای موجود و با اشاره به این مطلب که از حدود 160 تا 170 کشور از جمله ایران از این الگوها برخوردار می باشند و تنها کشور چین توانسته است تاکنون در استفاده از این الگوها بسیار موفق عمل نماید، در خصوص مناطق آزاد متذکر گردید که این مناطق بیشترین کارکردشان در پاسخ به منافع سیاسی محلی بوده و کارکرد عملیاتی برای واردات محصولات ممنوع به ایران را داشته اند و در مورد عسلویه نیز اینگونه توضیح داد: فعالیت های تک موضوع در عسلویه و دیگر مناطق صورت گرفته و باعث گردیده که متاسفانه فضای اجتماعی خانوادگی در این مناطق شکل نگرفته و با توجه به اینکه بسیاری از متخصصین و کارکنان این بخش برای انجام وظایفشان به مسافرتهای چند روزه یا چند هفته ای به این شهر اکتفا کرده و از آنجا به عنوان محل زندگی دائمی خویش استفاده نمی کنند، باعث به وجود آمدن انواع جرم و جنایت، فحشاء، استفاده از مواد مخدر و دیگر معضلات اجتماعی شده است.
مطلب بعدی توسط دکتر محرابی بیان گردید. وی با اشاره به اینکه برنامه ریزی های انجام شده در کشور تاکنون تنها جنبه مصرفی داشته لذا جهت گیری آمایشی ما باید دچار تحول و تغییر گردد و اولویت را به آمایش تولیدی و صنعتی داده و با اشاره به اینکه الگوی آمایشی کشور ما بر اساس الگوی کشور فرانسه برنامه ریزی شده است به تعریف متفاوتی از آمایش سرزمین پرداخته و گفت: هرگونه آمایشی مستلزم مشخص کردن کاربری منابع است ، آمایش به معنای چیدمان آنچه را که می خواهیم بچینیم بوده و ابتدا ، باید منابع را حفظ نموده و کاربری را مشخص کنیم. موارد بعدی که ایشان بدانها اشاره نمودند از قرار زیر می باشد:
محقق پاسخ داد: هزینه تولید یک کیلووات انرژی خورشیدی بالای 250 تومان در می آید که از لحاظ اقتصادی به صرفه نمی باشد و در کشور ما هنوز تکنولوژی تبدیل نور به انرژی رشد نکرده لذا استفاده از انرژی بادی اقتصادی تر است. در مورد شیرین نمودن آب دریا نیز همچون مورد فوق هنوز تکنولوژی تبدیل آب دریا به آب شرین در کشور نه تنها رشدی نداشته بلکه بسیار گران تمام می شود. در حال حاضر کشورهای انگلیس ، اسپانیا و فرانسه برای شیرین نمودن آب از تکنولوژی نانو امریکا استفاده می کنند و ما هم در این مورد وابسته به کشور امریکا می باشیم و قیمت تمام شده یک مترمکعب آب شیرین شده توسط نانو تکنولوژی 1700 تومان می باشد که برای کشاورزی اقتصادی نیست. در مورد بنادر نیز ما از نظر بندر ضعیفیم و ظرفیت بنادرمان نیز فقط 39 میلیون تن است و فضای حمل و نقل دریایی ما نیاز به بنادر بسیار بزرگی دارد که در حال حاضر بنادر ما فاقد این ظرفیت می باشد.
مهندس کازرونی با اشاره به مشکلات موجود در بحث آمایش در جنوب کشور به نبود اسکله جهت پهلوگیری کشتی ها و کم بودن عمق آبهای سواحل جنوبی برای این امر و همچنین به کمبود آب آشامیدنی و گران تمام شدن تصویه و تهیه آب آشامیدنی لازم برای مصرف جهت آن مناطق و عدم توانایی فعلی کشور در به وجود آوردن یک تجارت بین المللی در این مناطق اشاره نمود و در مورد عسلویه نیز گفت: با نگاهی به گذشته و مساحت شهر آبادان و مقایسه آن با شهر عسلویه در می یابیم که ساخت شهر آبادان با نگاهی جهانی صورت پذیرفت و زیرساختهای آن بسیار با زیرساختهای شهر عسلویه متفاوت می باشد. و این یکی از عوامل اصلی عدم موفقیت در بهره برداری از این شهر می باشد. راه کار پیشنهادی ایشان در جهت توسعه این مناطق بهره برداری از معادن موجود در این نقاط بود و متذکر شد که ساخت صنایع دیگر به جز معدن در آنجا میسر نمی باشد.
سخنران نشست نیز اینگونه پاسخ داد که: بندر یک مقوله فنی است ، مقوله اسکله نیز به همچنین ، ما در ماهشهر (بندر امام خمینی) بنادری با عمق 12 تا 15 متر داریم که فقط کشتی هایی تا ظرفیت یکصد هزار تنی می توانند پهلو بگیرند ، در نتیجه ظرفیت ما دراین مناطق بسیار کم است و دلیل نبودن بنادر در این مناطق این است که ما در گذشته نیاز صادراتی نداشتیم. در عسلویه نیز ما 60 میلیون تن بندر مایع داریم اما مسئله اصلی ما مسئله مدیریت در این مناطق است که اگر نگاه مدیریتی ما نگاه توسعه ای باشد این مسئله نیز قابل حل می باشد.
دکتر حیدری نیز جزء افرادی بود که دراین خصوص به مواردی اشاره نمود که مهمترین بخش آن اشاره به استقرار جمعیت و چگونگی پراکندگی آنها در سطح کشور است وی در سخنانش گفت: بحث آمایش یک مفهوم پیچیده، عمومی و فراگیر است و می بایست مسئله را در سطح سرزمین مورد بررسی قرار داد. پیش بینی شما در جهت آمایش این است که جمعیت در دو سوم سرزمین حضور دارد و باید جابجایی هایی صورت بگیرد تا این جمعیت در مناطق دیگر کشور مستقر شوند. بحث ما بحث حواشی و مرزهای کشور است مناطق مرزی ما کم جمعیت است و در مرز شرقی به مراتب بیشتر از مرز جنوبی با محدودیت جمعیت مواجه هستیم. ما در مرز عراق جمعیت کمی را داریم هرچند در مرز غربی ما از منابع زیادی همچون منابع طبیعی و منابع انسانی برخورداریم اما سرمایه گذاری که بتوان این جمعیت را در این مناطق مستقر نمود کم بوده و این باعث مهاجرت زیاد افراد از این مناطق می باشد. لذا با توجه به چارچوب آمایش سرزمین در هر جایی که قرار باشد بحث آمایش را دنبال کنیم باید مناطق مرزی را در محاسباتمان درنظر بگیریم.
سپس دکتر غلامرضا غفاری با اشاره به منابع منزلتی و ضرورت وجود این منابع جهت جذب و استقرار جمعیت در مناطق مختلف بر این مطلب تاکید نمود که این مناطق از لحاظ استقرار جمعیت نسبت به شهرهای صنعتی مناطقی ناپایدار بوده و در حال حاضر تبدیل به سکویی جهت پرتاب نیروهای خود به شهرهای مرکزی و صنعتی گردیده اند و عامل اصلی را عدم وجود همان منابع منزلتی قلمداد نمود و محقق نیز با تاکید بر مقوله عدم تمرکز که در سخنانش بدان پرداخته بود و در جهت تایید سخنان دکتر غفاری خاطرنشان ساخت که: با تمرکز شدید مدیریتی در مملکت نمی توان کاری از پیش برد و اولین شرط حرکت به سمت توسعه این است که بخشی از وظایف متمرکز شده در پایتخت را به نواحی دیگر منتقل نمائیم. زیرا ادامه این شرایط به بیکاری و آسیب های اجتماعی بیشتری می انجامد.
در پایان جلسه دکتر ابراهیمی ضمن تشکر از انتخاب این موضوع از سخنران درباره اینکه در تغییرات و الگوسازی های جدید تا چه اندازه در برنامه ریزی های نظام جای داشته و دارد سوال نمود و محقق پاسخ داد: این اطلاعات ارائه شده نتیجه فعالیت صدها کارشناس و دست اندرکار حوزه های مختلف در ارتباط با این موضوع می باشد و صرفا جنبه آکادمیک ندارد که خوشبختانه مقامات نیز تا حد زیادی به این قضایا واقف گردیده اند و تاکنون نیز فعالیت های مثبتی در همین راستا انجام پذیرفته است.
نشست آذرماه گروه جامعهشناسی توسعه ودگرگونیهای اجتماعی با عنوان «نقد شیوه تولید آسیایی از منظر جامعهشناسی تاریخی» و سخنرانی دکتر محمدعلی مرادی در روز یکشنبه مورخ سوم آذرماه 92 با استقبال گسترده اعضای گروه و علاقمندان به این بحث برگزار شد.
دکتر مرادی در ابتدا با بیان این نکته که «شیوه تولید» مفهوم مرکزی دستگاه مفهومی کارل مارکس است و این مفهوم مرکزی به همراه مفاهیم روابط تولیدی وابزار تولید، ستونهای بنای تئوریک مارکس را میسازند، گفت: این مفاهیم بیشتر از دل مناسبات وتکوین جوامع اروپایی استنتاج شده بودند اما مارکس در اواخر عمر خود با مطالعه تجربی در جوامع شرقی بویژه چین وهند به مفهوم دیگری رسید که آن را« شیوه تولید آسیایی» خواند.
سخنران این نشست در ادامه افزود: برپایه این مفهوم (شیوه تولید آسیایی) مسئلهای دیگر طرح شده بنام دسپوتیسم شرقی (استبداد شرقی). در واقع مارکس در چارچوب فلسفه تاریخ خود روند عامی برای تحولات اجتماعی واقتصادی در نظر داشت که اینک با استثنا روبرو شده بود. مارکس که متاثر از فلسفه تاریخ هگل بود، کوشیده بود تاریخ جهانی بنویسد اما با این تفاوت که تاریخ جهانی هگل «تاریخ روح» بود، اما مارکس با تبیین سازوکاری پیچیده حرکت تاریخ را متاثرازهستی اقتصادی-اجتماعی دانست.
دکتر مرادی با بیان این نکته که مارکس درسنت روشنگری و در ادامه آنچه که هابز و آدام اسمیت، انسان اقتصادی را صورت بندی کرده بودند، عامل اقتصادی را مهم ترین مولفه حرکت تاریخ تلقی می کرد و بعدها ویتفوگل این نظریه را بسط داد که در جنبش مارکسیستی واجد مجادلات جدی شد. این فلسفه تاریخ بر روی چهار مولفه اصلی بناشده که بنای تئوریک او بر این چهار ستون استواربود:
1. اندیشه پیشرفت ، 2. دولت ، 3. همواکونومس یا انسان اقتصادی و 4.طرح سیستمی از مفاهیم
وی ادامه داد: در مقابل فلسفه تاریخ و در چالش با آن دانشی برآمد که به آن جامعهشناسی تاریخی میگویند. جامعهشناسی متاثراز بوکارت، نیچه و دیلتای به نقد اندیشه پیشرفت رسید و تاریخ تحولات را نه از منظر دولت بلکه از منظر فرهنگ میدید، همواکونومس به انسان اجتماعی تبدیل شده بود و دستگاه مفهومی به منظومهای مبدل شده بود، چرا که اگر سیستم بر روی یک اصل استوار است، منظومه بر روی اصلها استوار است.
دکتر مرادی خاطر نشان کرد: نقد اندیشه پیشرفت در واقع به نقد تاریخ جهانی منجر میشود چرا که فلسفه تاریخ چه در وجه هگلی آن وچه در وجه مارکسی آن قائل به تاریخ جهانی است اما جامعهشناسی تاریخی افزون بر تاثیر از مکتب بازل یعنی نیچه، بوکارت ودیلتای متاثر از مکتب نئوکانتیهای بادن یعنی ریکرت ، ویندلباند و دورسن است که یکی از مهم ترین مفاهیم آنان نقد قانونمندی جهانی است که آنرا متاثر از علوم طبیعی میدانند و از اینرو در مقابل قانونمندی جهانی به فرد تاریخی رسیده اند.
با این مستندات میتوان گفت که شیوه تولید آسیایی از آنجا که متکی به قانونمندی یونیورسال با اتکا به انسان اقتصادی است، بستر آن در فلسفه تاریخ است و در آن جای میگیرد. ولی از آنجا که جامعهشناسی تاریخی متکی به کنش هدفمند است بیشترمتکی به ایده است تا بنیان هستی اقتصادی واز این جنبه به هگل نزدیک تر است تا به مارکس. لذا جامعهشناسی تاریخی اصطلاح درستی است، چراکه به تاریخی میپردازد که فلسفه تاریخ نیست بلکه متکی به فرد تاریخی است ونه به تاریخ جهانی.
سخنران این جلسه در پایان صحبتهای خود گفت: نظریه پردازانی که از این نظریه برای تبیین تاریخ ایران مدد جستهاند بیشتردر چارچوب فلسفه تاریخ قرار دارند نه جامعهشناسی تاریخی. اگر بتوان اخلاق پروتستان و روح سرمایه داری را کتاب کلاسیک جامعهشناسی تاریخی تلقی کرد، اخلاق موتور محرک شکل گیری سرمایه داری است و متعاقبا اگر بخواهیم به تفاوت جامعهشناسی تاریخی و فلسفه تاریخ از نوع مارکس بطور دقیقتر بپردازیم باید این اثر ماکس وبر و کتاب «سرمایه» مارکس با هم مقایسه و مورد تامل قرار دهیم.
در پایان این نشست، دکتر مرادی به سوالات تعدادی از حاضرین در جلسه پاسخ داد.
جلسه گروه علمی – تخصصی جامعه شناسی توسعه و دگرگونی های اجتماعی با سخنرانی دکتر محمد جواد زاهدی و حضور اعضا و شورای مدیریت گروه و علاقمندان با عنوان «تفسیر دیدگاه پارسونز درباره فرایند تغییر اجتماعی » ساعت 17 روز یکشنبه 2آذرماه 1393 برگزار شد.
سخنران این نشست ابتدا به تفصیل به بررسی دلایل انتخاب این بحث پرداخت و در پاسخ به این سوال که چرا این بحث را انتخاب کردیم؟ دلایل زیر را برشمرد:
1-برای این که دگرگونی های اجتماعی در زمانه ما در واقع ذات مدرنیته را نمایندگی می کند و جامعه ما با دگرگونی های اجتماعی دامن گسترده ای در همه عرصه های زندگی اجتماعی روبروست.
2- مفاهیم توسعه و دگرگونی های اجتماعی و تکامل و پیشرفت ارتباط معنایی و هم پوشانی مفهومی و مصداقی زیادی دارند اما در بین آنها دگرگونی اجتماعی اهمیت تبیینی بیشتری دارد زیرا اغلب به منزله پایه و اساس فهم سه مفهوم دیگر برای تبیین هر حرکتی در شکل و ساختار و کارکرد جامعه به کار گرفته می شود.
3- پارسونز یکی از الهام بخشندگان اصلی نظریه های نوسازی است. بسیاری از صاحب نظران نوسازی از قبیل هوزلیتز، اسملسر، آیزنشتاد مستقیما و برخی دیگر نظیر دانیل لرنر، اینکلس و اسمیت، راجرز و هیکن و ریمون فرث به طور نامستقیم از پارسونز الهام گرفته اند. گو آن که ایده متغیرهای الگویی پارسونز الهام بخش دیدگاه های نوسازی این صاحب نظران بوده اما بنیان تئوریکی آن در همین بحث تغییر اجتماعی نهفته است که پارسونز آن را در فصلی تحت عنوان (The processes of social change of social system) که موضوع فصل یازدهم کتاب (The Social System) است مطرح کرده و بنابراین با فهم آن می توان بسیاری از پایه های تئوریکی دیدگاه های نوسازی را درک کرد.
4- با فهم دقیق ایده پارسونز در زمینه دگرگونی های اجتماعی می توان بخش مهمی از فرایندهای تغییر در جامعه ایران را درک کرد.
5- این بحث پارسونز هم مثل بحث های دیگر این جامعه شناس در سطحی صرفا نظری و البته پیچیده مطرح شده است. پارسونز خودش تصریح می کند که ایده اش درباره دگرگونی اجتماعی صرفا نظری است و هیچ مابه ازای تجربی ندارد. من فکر می کنم که این ویژگی که بسیاری از صاحب نظران از جمله مثلا الوین گلدنر (که کتاب بحران جامعه شناسی در غرب را در دهه 1970 منتشر کرده) آن را نقطه ضعف پارسونز دانسته اند یکی از مزیت های بزرگ جامعه شناسی پارسونز است و درست به این دلیل که پارسونز ایده هایش را در انتزاعی ترین سطح ممکن مطرح کرده همیشه می توان آن را به صورت رضایت بخشی برای تبیین پدیده های زندگی اجتماعی در همه دوره ها و در هر جامعه ای بکار گرفت و امید است که با طرح این دیدگاه بتوانیم برخی مظاهر مرتبط با فرایندهای تغییر در ایران معاصر را بهتر درک کنیم.
پس از ارائه توضیحات فوق، سخنران، بحث تفسیر دیدگاه پارسونز درباره فرایند تغییر را اینگونه ادامه داد:
در مورد مفهوم دگرگونی یا تغییر اجتماعی اتفاق نظر میان جامعه شناسان وجود ندارد. در حالی که تمییز تغییر اجتماعی از مفاهیم نزدیک به آن مثلا نوسازی یا توسعه یا پیشرفت یا تکامل اجتماعی خیلی اهمیت دارد.
تغییر را پارسونز با دو دلالت بکار می برد:
- فرایندهای تغییر درون سیستم
- فرایندهای تغییر سیستم
تمایزی که پارسونز در کتاب نظام اجتماعی (The Social System 1951) میان «فرایندهای تغییر درون سیستم» و «فرایندهای تغییر سیستم» قائل است یکی از پرداخت شده ترین تمایزات موجود در این زمینه است.
پارسونز برای مقابله با آشفتگی در کابرد اصطلاح دگرگونی، تغییر درون سیستم را به فرایندهای حفظ تعادل نسبت می دهد که از منظر نظریه فرایند انگیزشی او مربوط به جریان اجتماعی شدن و جهت گیری کنشگران برای اجراء و ایفای نقش هایشان در نظام اجتماعی است.
در حالی که تغییر سیستم را به فرآیندهای متضمن توازن (balance) که دلالت ساختی دارند مربوط می داند و از منظر نظریه فرآیند انگیزشی، آن را به ایجاد انگیزش های رفتار منحرف و متوازن سازی کاذب (یا ضد توازنcounter balancing)ابقاء فرآیند بر همکنشی تثبیت شده که ساز و کارهای اجتماعی خوانده می شود نسبت می دهد.
در نظریه تغییر اجتماعی پارسونز، مفهوم «استحاله» هم اهمیت زیادی دارد.استحاله در واقع بازنمای تغییری محقق شده است که معرف سازگاری ناشی از فرایند گذار از وضعیت دفاع به مقاومت و سرانجام پذیرش (یعنی سازگاری) است.
در واقع پارسونز تغییر را برحسب ساز و کارهای دفاع، مقاومت و سازگاری درک می کند و استدلال می کند که «از آنجا که تغییر بر الگوهای نهادی شده کنش و رابطه تاثیر می گذارد، پس هیچگاه استحاله الگویی تلقی نمی شود بلکه استحاله و دگرگونی از طریق غلبه بر مقاومت است».
در اینجاست که مفهوم نوآوری به مثابه یک عامل برانگیزاننده و تسریع کننده فرایند تغییر مطرح می شود.
به این ترتیب از دیدگاه پارسونز دو عنصر مهم در دگرگونی اجتماعی وجود دارد: (1)متوازن سازی تقابلی و اجزاء وابسته به آن یعنی رفتار منحرف و ساز و کار کنترل اجتماعی که براساس آن می توان مفهوم ملازم پیشرفت یعنی «نوآوری» را تبیین کرد، (2) عنصر دفاع و مقاومت که براساس آن می توان مفهوم «سازگاری» را براساس نهادی سازی (institutionalization) توضیح داد.
به سخن دیگر، دگرگونی یا تغییر اجتماعی از منظر پارسونز فرایندی است متضمن نوآوری و در راستای سازگاری که خود از طریق نهادی کردن نوآوری محقق میشود.
در ادامه این بحث برای روشن تر شدن موضوع، مدیر گروه جامعه شناسی توسعه انجمن جامعه شناسی ایران، به تفاوت بین دفاع و مقاومت اشاره کرده و اینگونه توضیح داد که: دفاع زمانی صورت می گیرد که دو طرف جریان متضاد احساس برابری و هم نیرویی می کنند و در واقع همسانی نیروها وجود دارد و نیروها هم سنگ یکدیگرند و هنوز هیچ یک از طرفین، سلطه طرف مقابل را نپذیرفته است.
ولی مقاومت زمانی رخ می دهد که یک طرف مخاصمه، قوی تر شده و سلطه کافی پیدا می کند وآنگاه طرف مقابل لاجرم درصدد مقاومت بر می آید. این یعنی حالتی که نیروهای متضاد برابر نیستند و نیروی فرودست ناچار است برای بقا و دوام به شکل سابق خود در برابر نیروی فرادست مقاومت کند. اما به عقیده پارسونز در چنین وضعیتی همیشه در سرانجام کار و پس از مدتی مقاومت بی فرجام سازگاری پدید خواهد آمد. یعنی زمانی که مقاومت دیگر کارساز نیست سازگاری اجتناب ناپذیر می شود. براین اساس تغییر استحاله ای است که از طریق غلبه برمقاومت تولید می شود.
دکتر زاهدی برای تفهیم هرچه بیشتر موضوع بحث به مثال های ملموسی از کشور خودمان درباره فرایند تغییر پرداخت. ایشان در ادامه به سوالات مطرح شده توسط حاضران پاسخ داده و جلسه به دلیل سوالات گسترده و پاسخ های جامع سخنران به تک تک آنها حدود نیم ساعت بیش از وقت پیش بینی شده پایان یافت.
گروه علمی- تخصصی مطالعات توسعه با همکاری اداره کل مطالعات فرهنگی اجتماعی شهرداری تهران نشستی با عنوان معرفی ونقد کتاب "شهرداری به منزله نهاد اجتماعی" (تالیف دکتر محمد عبداللهی) را در روز یکشنبه یکم بهمن ماه سال نود و یک برگزار کرد که در آن دکتر محمدجواد زاهدی، دکتر غلامرضا غفاری و دکتر حسین ایمانی جاجرمی حضور داشتند.
در ابتدای جلسه، دکتر غفاری با خیر مقدم و تشکر از حاضران در جلسه نقد و بررسی کتاب "شهرداری به منزله نهاد اجتماعی" اثر مرحوم دکتر محمد عبداللهی در بیانات کوتاهی از مقام علمی، آموزشی و پژوهشی دکتر عبداللهی تجلیل کرد و یادآوری کرد: دکتر عبداللهی به گواهی کارنامه فکری و عملیاش، در طول زندگی فکری خود در دو نقش مکمل ظاهر شد یکی به عنوان جامعهشناس سیاستی که در پیوند با مراکز سیاستگذار و مدیریتی کشور بررسی مسائل و امور عرصه اجتماعی را از حیث کمک به حل مسائل و مشکلات در دستور کار خود قرار داده و دیگر به عنوان جامعهشناس حرفهای و آکادمیک که آموزش و پژوهش را در مراکز آموزش عالی کشور وجهه همت خود را قرار می دهد.
او اضافه کرد: دکتر عبداللهی بهعنوان یکی از اساتید برجسته جامعهشناسی و یکی از موسسان انجمن جامعهشناسی است که هم از حیث جامعهشناسی محض و آکادمیک و هم از جنبه جامعهشناسی پژوهشی و کاربردی، اندیشمند توانایی محسوب میشود و اثری که قراراست نقد ومعرفی شود، شاید اولین اثری باشد که با نگاه جامعهشناختی برای شهرداری نوشته شده است، هرچند که دکتر عبداللهی در زمینه مطالعات توسعه اجتماعی کارهای دیگری هم انجام داده است. از آنجایی که نقد و بررسی آثار علمی از اهداف و کار ویژههایی است که انجمنها و اجتماعات علمی معمولا در کارنامه فعالیتی خود دارند، انجمن جامعهشناسی در قالب گروههای تخصصی خود بنا به توانایی و قابلیتهایی که اعضای این گروهها در اختیار و توان خود دارند نقد آثار مربوط به حوزه کاری هر گروه تخصصی را به عنوان یکی از وظایف علمی خود تعریف کرده است و بر این مبنا با تعاطی فکری انجام شده مقرر شد که گروه تخصصی مطالعات توسعه انجمن جامعهشناسی با دعوت از خبرگان این حوزه و نیز مسئولین محترم حوزه معاونت اجتماعی و فرهنگی شهرداری که در جریان تولید و تدوین کتاب شهرداری به منزله نهاد اجتماعی بودند این اثر را مورد نقد و بررسی قراردهند که برای انجام این مهم در خدمت اساتید و علاقمندان محترم هستیم.
پس از اتمام صحبت دکتر غفاری، دکتر محمد جواد زاهدی مازندرانی با خوشامدگویی به حضار گفت: این جلسه هم نقد و ومعرفی کتاب دکتر عبداللهی و هم یادبود و بزرگداشتی از مقام علمی آن بزرگوار است. وی افزود: زنده یاد دکتر عبداللهی حق بزرگی بر گردن جامعهشناسی و انجمن جامعهشناسی دارد زیرا ایشان در شکل گیری گروههای تخصصی در انجمن جامعهشناسی نقش برجستهای داشت. کتابی که قرار است معرفی و نقد شود یعنی «شهرداری به منزله نهاد اجتماعی» نتیجه یک کار تحقیقاتی است که مرحوم دکتر عبداللهی درباره شهرداری و رهنمود دادن به آن سازمان انجام داد.
دکتر زاهدی در رابطه با نقد و معرفی کتاب «شهرداری به منزله نهاد اجتماعی» چند سوال اساسی به شرح زیر مطرح نمود:
1. آیا از منظر جامعهشناسی، ما میتوانیم شهرداری را به منزله یک نهاد اجتماعی در نظر بگیریم؟
2. نویسنده کتاب در نام گذاری این اثر و تدوین مباحث آن چه هدفی داشته است؟
3. با توجه به الزامات رشتهای جامعهشناسی از این کتاب چه درسی میتوان گرفت؟
4. این کتاب به چه نیازهایی پاسخ میدهد و چه افراد یا گروههایی مخاطبان آن محسوب میشوند؟
سخنران این نشست ادامه داد: اولین نکته این است که عنوان "شهرداری به منزله نهاد اجتماعی" شبهه برانگیز است. در واقع مرحوم دکتر عبداللهی تمایز سازمان و نهاد را در نظر نگرفته و این دو مفهوم را در هم آمیخته است. درست است که سازمان و نهاد ارتباط نزدیکی با هم دارند و گاهی اوقات به جای هم به کار میروند ولی ضمنا تفاوتهایی با هم دارند که جامعهشناسان نسبت به این تفاوتها بسیار حساسند. دو عنصر مهم در سازمان عبارتند از: 1) سازمان با طرح و نقشه قبلی ایجاد میشود. 2) سازمان سلسله مراتب خاص خود را دارد ولی نهاد برای پاسخگویی به یک رشته پرسشها و نیازهای معینی تاسیس میشود و هنجارها و قواعد خاصی بر آن حکمفرما است. در عین حال باید معترف بود که این مطلبی نیست که دکتر عبداللهی از منظر جامعهشناسی به آن واقف نباشد. شاید و به احتمال زیاد ایشان با یک هدف خاص این کار را کرده واین تمایز را نادیده گرفته است. نکته دوم اینکه تاریخ انتشار کتاب سال 1390 است در حالی که دکتر عبداللهی درسال 89 از میان ما رفته بود. یعنی در سال انتشار کتاب مذکور حضور نداشت در حالی که همه میدانند باید خود نویسنده فرصت بازبینی اثررا داشته واصلاحات لازم را روی کتاب انجام دهد و اگردر سال انتشار کتاب دکتر عبداللهی حضور داشت این نارساییها را احتمالا در این اثر نبود. سومین نکته این است که فرمت کتاب به شکل پایان نامهای است و این باعث شده یک وضعیت خاصی به وجود بیاید که برای کتاب چندان مقبول نباشد و مشکل دیگر کثرت جدولهای کمی و غیرکمی است که برای کلاس درس این جداول بسیار مفیداند ولی درکتاب نمیتوان آنها را آورد و تفسیر و تحلیل آنها را به خواننده واگذار کرد. چهارمین نکته اینکه دکتر عبداللهی میخواست شهرداری را از یک سازمان خدماتی به یک نهاد اجتماعی تبدیل کند. حذف این آرمان بسیار قابل تقدیر است. البته از موضع کسی چون آقای شهردار که در مقدمهای که بر این کتاب نوشته این آرمان را بازگو کرده و از منظر یک سیاستمدار غیرمتخصص در جامعهشناسی، آرمان بسیار محترمی است و در ورای آن معنای مهمی است ولی از منظر جامعهشناسی نمیتوان چنین ترکیبی را به کار گرفت.
دکتر زاهدی در ادامه به بیان یک رشته نارساییها و محاسن دیگری که این اثر دارد پرداخت و آنها را به شرح ذیل برشمرد:
1. استفاده مغشوش از اصطلاح سازمانهای غیردولتی و سازمانهای مردم نهاد: این استفاده جابهجا و متناوب بدون ارائه هیچ توضیح و دلیل است. در صفحه 55 کتاب دکتر عبداللهی ده سازمان غیردولتی و مردمی از جمله سازمان غیرانتفاعی، خودجوش، غیردولتی، اجتماع محور، مردم نهاد، مستقل، داوطلبانه و... را معرفی کرده است و تلویحا اشاره میکند که اینها عناوین متعددی است که برای عنوان واحدی به کار میرود ولی در واقع این طور نیست، زیرا هرکدام از اینها برای جای خاصی به کار میروند و دلالت معنایی خاصی دارند. دکتر عبداللهیN.G.O را به سازمان مردم نهاد تبدیل کرده که در حقیقت امر تفاوت فاحشی با هم دارند. مثلا هیئتهای مذهبی که در دهه اول محرم تشکیل میشود از زمره سازمانهای مردم نهاد است که اصطلاحا people based organization خوانده میشود و مثل همه سازمانهای دیگرسلسله مراتب هم دارند اما یک سازمان موقتی و با عمرکوتاه است. این با سازمان غیردولتی که تعیین خود را از خصلت دولتی نبودن خود میگیرد تفاوت زیادی دارد. نکته مهم این است که ادبیات نظری که دکتر عبداللهی در قسمت مبانی نظری آورده همه مربوط به سازمانهای غیردولتی(N.G.O) است ولی ایشان این اصطلاح را در ترجمه تغییر ماهیت داده و به جای معادل درست سازمان غیردولتی معادل نادرست سازمان مردم نهاد را آورده است. باید همواره این نکته را به خاطر داشته باشیم که نمیتوانیم ادبیات سازمانهای غیردولتی را برای سازمانهایی که از طرف مردم ایجاد میشوند به کار ببریم با این گمان و تصور که این کار ما برای آن سازمانها مشروعیت ایجاد میکند.
2. مشکل مهم دیگر در این اثر کم توجهی به تمایز سازمان و نهاد از منظر جامعهشناسانه است.
3. استفاده ازاصطلاحات نامناسب: مثلا اصطلاح حکمروایی که ترکیب ناجور و بی معنایی است به جای لغت جا افتادهای نظیر حکمفرمایی یا حکمرانی.
4. عدم ارائه توجیه و استدلال کافی: در مورد ضرورت بحثها و مفاهیم مطرح شده در کتاب و تلگرافی بودن اغلب بحثهای اساسی و نیازمند به استدلال در کتاب.
5. و بالاخره به رغم همه دقتهای علمی دکتر عبداالهی، جای یک جمع بندی و ارزیابی کلی در کتاب خالی است.
اما کتاب به رغم این نارساییها محسناتی هم دارد که از این قراراند:
1. نخستین حسن بزرگ این کتاب غلبه یک نگاه جامعهشناسانه به آن است. نویسنده در این اثر توانایی خود را در به کار بردن ترمینولوژی جامعهشناسی نشان داده است.
2. نکته برجسته دیگر، بیان و طرح مسئله دقیق در این اثر است.دکتر عبداللهی، مشکلات موجود در شهر را به صورت دقیق و موجز و عالمانه در این کتاب طرح مسئله کرده است.علاوه براین تعریف مساله خوب و کامل از مسایل شهری در تهران، هدفها و ماموریتهای شهرداری، غلبه نگاه سخت افزاری بر نگاه نرم افزاری در مدیریت شهری در تهران و مشکلات مرتبط با ناهمسویی تعاملات درون سازمانی و برون سازمانی در حوزه مدیریت و فعالیت شهری از اشارات ارزشمندی است که در این کتاب آورده شده است.
3. طرح بحثهای درخشان: مثلا درباره مناطق گرم (خانواده و قومیت) و سرد (کارخانه و دولت) و معتدل (حوزه عمومی و جامعه مدنی) در جهان اجتماعی در جوامع مدرن، یا درباره بخشهای نرم افزاری (خرده نظامهای اقتصادی و سیاسی) نظام اجتماعی این بحثها، تفسیرهای خلاقانه و روزآمدی از ایدههای پارسونز است و امید میرود که شاگردان دکتر عبداللهی که محضر او را درک کردهاند دنباله این بحثهای نظری را بگیرند و آن را به یک نظریه کارآمد درباره جامعه ایران تبدیل کنند.
4. بحث مبانی نظری کتاب به رغم مختصر بودن بسیار خوب سازماندهی شده است .
5. بحث درباره فضای شهر تهران بسیار هوشمندانه، مختصر و قابل تقدیر است.
6. و بالاخره از این اثر میشود به عنوان یک الگوی بسیار خوب برای تهیه پایان نامههای دانشجویی استفاده کرد.
سخنران بعدی این جلسه، دکتر حسین ایمانی جاجرمی بود که با ذکر این نکته که دکتر عبداللهی ارزشهای اخلاقی والایی داشت و فراتر از بحثهای دانشگاهی فعالیت میکرد، سخنان خود را آغاز کرد و ادامه داد که قصد دارد از منظری دیگر یعنی مدیریت شهری به این کتاب نگاه کند.
دکتر ایمانی جاجرمی همسو با نقد دکتر زاهدی گفت: مرحوم دکتر عبداللهی تمایزات نهاد و سازمان را در نظر نگرفته و آنها را به هم آمیخته است.
او افزود : دو خصلت در نهاد اجتماعی است که در سازمان نیست:
1.نهاد دربردارنده سازمان است، برای مثال نهاد حکومت دربردارنده سازمانهای مختلفی از قبیل:دولت، مجلس، دادگستری، شهرداری و ...است.
2.عمر نهادها فراتر از سازمانها است و حتی ممکن است چند صد سال باشد. به عنوان مثال نهاد حکومت قدمت چند هزار ساله دارد اما عمر سازمان شهرداری در ایران 106سال است.
سخنران در ادامه بحث خود گفت: سه پارادایم یا الگوی تبیینی درباره مدیریت شهری تهران وجود داشته است:
1. پارادایم شهرداری به مثابه یک سازمان اداری) (urban administration که نماد آن بوذر جهری است.
2. پارادایم شهرداری به مثابه مدیر شهر(urban management) که سمبل آن غلامحسین کرباسچی است.
3. پارادایم شهرداری به مثابه حکمرانی شهری (urban governance) که شاخص آن محمد باقر قالیباف است.
این پارادایمها ترتیبی تاریخی دارند و هریک در دورهای نگاه غالب به اداره کردن شهر را تشکیل داده یا میدهند. در حال حاضر پارادایم جاری «حکمرانی شهری» باید در کنار دو بازیگر مهم دیگر یعنی «بخش خصوصی» و «سازمانهای جامعه مدنی» با اشتراک وهمکاری شهر را اداره کنند. هریک ازاین بازیگران سرمایهها ومنابعی دارند که خاص آن است و در صورت به اشتراک گذاشتن آنها، شهرها در دستیابی به اهداف توسعهای خویش موفقتر خواهند بود. برای مثال جامعه مدنی سرمایه اجتماعی دارد، بخش خصوصی سرمایه اقتصادی و کارآفرینی و شهرداری هم سرمایه سیاسی و مدیریتی.
دکتر ایمانی جاجرمی در ادامه سخنان خود خاطر نشان کرد: طرح بحث تبدیل شهرداری از سازمان خدماتی به نهادی اجتماعی با وجود ایراد نظری و روش شناختی که ذکر شد، در چارچوب همین بحث قرار میگیرد. در کتاب دکتر عبداللهی میتوان پارادایمهای سه گانه را با عباراتی دیگر مشاهده کرد. ایشان در اثر خود از سه گونه شهرداری سخن میگوید و برای هر یک رسالتی در نظر میگیرد. این سه گونه عبارت است از:
1. شهرداری به عنوان بلدیه، سازمان کوچک و وابسته: در این گونه آن چه اهمیت دارد تحمیل قواعد بر اراده و خواست مردم است.
2. شهرداری به عنوان سازمان خدماتی :آن چه این گونه را متفاوت می کند، توجه به خواست مردم است.
3. شهرداری به عنوان نهادی خدماتی- اجتماعی: در این گونه مشارکت مبنایی برای تحقق خواست مردم میشود.
این سخنران اضافه کرد: در مدل دکتر عبداللهی برای شهرداری همنوا با بحثهای نوین درمورد حکومت محلی رکن قضایی یا دیوان عالی وجود دارد که نظارت بر حسن اجرای قوانین میکند. میتوان گفت در مدل شهرداری هم در ارتباط با پارادایمهای اداره شهر تغییراتی صورت گرفته است و در آخرین مدل رکن سومی به نام رکن نظارت مالی-اداری اضافه شده است.
دکتر ایمانی جاجرمی در ادامه گفت: مساله محوری دیگری که دکتر عبداللهی به عنوان یک جامعهشناس مطرح کرد، موضوع توسعه نابرابر و نامتوازن است که در کشور حکمفرما بوده است و بنا به نظر دکتر عبداللهی این شکل از توسعه به ابعاد مادی و سخت افزاری توجه بیشتری کرده تا ابعاد فرهنگی و اجتماعی. به این سبب سیستم بر جهان حیاتی غلبه کرده است. نویسنده در کتاب "شهرداری به منزله نهاد اجتماعی" چند مساله اساسی شهر و مدیریت آن را تشخیص میدهد که عبارتند از:
1.مساله دولت بزرگ و فراگیر «در ایران دولت با گسترش قلمرو تصدیگری خود نه تنها حیطه عملکرد شهرداری، بلکه فعالیت بخشهای خصوصی و مدنی را محدود کرده است و هنوز بین سه بخش مکمل دولتی، خصوصی و مدنی تفکیک و تقسیم وظایف به صورتی مناسب و مورد توافق هر سه بخش صورت نگرفته است.
2.مساله وابستگی سیاسی و مالی شهرداری به دولت و نبود استقلال و خودمختاری لازم برای حکمرانی محلی.
3. نبود استقلال مالی و نبود شراکت از سوی دولت در تامین هزینههای اداره شهر یا مساله بحران مالی شهرداری.
4. مساله گسترش فقر و شکاف طبقاتی در تهران.
5. مسائل اجتماعی تهران مانند بحران اختلالات روانی: «شیوع اختلالات روانی در شهر تهران نشان میدهد که میزان این نوع اختلالات ده درصد بیش از متوسط آمارهای جهانی است».
دکتر جاجرمی اضافه کرد که: کتاب مرحوم عبداللهی چند حسن دیگر هم دارد:
1. وفادار بودن نویسنده به حوزه تخصصی خویش
2. دید تاریخی که در اثر وجود دارد و آن را از بسیاری از کارهای دیگر جامعهشناختی متفاوت میکند.
3. نثر روشن و قابل فهم اثر است که نشانه بارز آثار دکتر عبداللهی است.
4. تحلیلهای تئوریک از جامعه که در قسمتهایی مانند تقسیم جامعه به سه بخش سرد، گرم و معتدل خواندنی و آموختنی است.
در انتها دکتر حسین ایمانی جاجرمی برخی از نکات اصلاحی اثر مذکور را برشمرد که عبارتند از:
1. اداره شهر در قالب حکمرانی شهری بطور حتم نیازمند توجه به مسائلی است که در نگاه قالب اثباتی به آنها بیتوجهی میشود. برای مثال مساله حضور زنان در مدیریت شهر.
2. سهم گروههای اقلیت و گروههای نادیده گرفته شده در ادره شهر از محورهای مهم نگاه نوین به مدیریت شهری است. به عبارت دیگر دادن صدا به کسانی که صدایی نداشته اند یا صدای آنها نشنیده مانده است. شهر پایدار شهری است که همگان صرف نظر از معیارهای تبعیض آمیز اجتماعی و فرهنگی در ساختن آن مشارکت دارند.
3. لزوم توضیح بیشتر در مورد روششناسی پژوهش با توجه به آن که در دسته پژوهشهای کیفی قرار میگیرد و برای آنها مساله اطمینان از صحت یافتهها و اعتماد به تحلیلها اهمیت زیادی دارد.
سپس آقای دکتر غفاری به مباحث مطرح شده در کتاب "شهرداری به منزله نهاد اجتماعی" اشاره کرد و ضمن تایید نظرات سخنرانان قبلی گفت: کوشش شهرداری برای انجام چنین مطالعه و تولید این اثر را باید محترم و مغتنم شمرد و آن را نشانهای از جهت گیریهای مثبت شهرداری در نگاه به شهر از حیث جامعهشناختی قلمداد کرد. منتها مسئله این است که این مطالعه به نظر میرسد که به صورت ناتمام رها شده و و باید بیشتر به مثابه طرحی تفصیلی دید که در مرحله شروع آن قرار دارد چرا که کتاب متضمن اهدافی است که تحقق آنها نیازمند کار وسیع و گستردهای است. از حیث روش بنا به موضوع و اقتضای تقاضای کارفرما شیوه سیاست پژوهی اختیار شده هرچند که در کار سنت مرسوم پژوهش اثباتی و فرا اثباتی نیز از غلبه قابل اعتنایی بر خوردار است که البته این بی تاثیر از شیوه پژوهشی غالبی که مرحوم دکتر عبداللهی در دیگر کارهای پژوهشی و سنت آموزشی خود داشتند نیست.
دکتر غفاری افزود: دکتر عبداللهی در این اثر از سویی تحت تاثیر اندیشههای جامعهشناسان اعم از کلاسیکها و جامعهشناسان مدرن است که تلاش خود را مصروف معرفی ویژگیهای جامعه و شهر مدرن مدنی نمودهاند و با بهرهگیری از چارچوبهای مفهومی آنها درصدد بیان توسعه اجتماعی شهری است و از طرفی بیتوجه به ساختار تاریخی جامعه ایران و و ضعیت اقتدار و سهم دولت در عرصههای اجتماعی و سیاستی شهر هم نیست. او تلاش میکند که هم در مقام یک پژوهشگر آکادمیک مسائل مربوط به کلان شهر تهران را ببیند و هم برنامه و راهبردهای لازم را برای خروج از وضعیت موجود و گذار به مدیریت دموکراتیک و مشارکتی را معرفی کند چرا که عنوان فرعی کتاب "راهبردهای تبدیل شهرداری از سازمان خدماتی به نهاد اجتماعی" است. به هرحال کار انجام شده شروع مبارکی است که همت زنده یاد دکتر عبداللهی و اقبال و فرصتی که معاونت اجتماعی و فرهنگی شهرداری برای این نوع کارها فراهم ساخته را باید قدر نهاد. لیکن این اثر نیز به سان دیگر نوشتهها به رغم همه قوتهایی که دارد از کاستیها و ضعفهایی نیز برخوردار است بخشهایی از بحثهای نظری کتاب مربوط به سازمانهای مردم نهاد و سازمانهای غیردولتی است و بحثها معطوف به شکل گیری این سازمانها است در حالیکه شهرداری یک سازمان بروکراتیک است و برخوردار از مختصاتی است که در مواردی بسیار سخت جان هستند و تغییر آنها چندان ساده و آسان هم نیست.
دکتر غفاری در پایان سخنان خود گفت: انجمن جامعهشناسی و گروههای علمی ذیربط آمادگی دارند که نسبت به تکمیل این مطالعه و اجرای مطالعات مکمل بعدی در این زمینه اقدام کنند.
لازم به ذکر است که در این جلسه دکتر مصطفوی، مدیر کل سابق مطالعات اجتماعی و فرهنگی شهرداری، نیز حضور داشت. با توجه به اینکه ایشان در جریان فعالیتهای پژوهشی و تدوین کتاب "شهرداری به منزله یک نهاد اجتماعی" بود، از وی درخواست شد که در مورد کتاب نقطه نظرات خود را مطرح نمایند. دکتر مصطفوی نیز با بیان سهم و نقش مهم دکتر عبداللهی و تاکید بر این مطلب که به نظر دکتر عبداللهی سه عنصر شهر، مردم و مسئولین شهری توامان باید دیده شوند، گفت: رویکرد جدیدی که شهرداری برای مدیریت کارآمدتر و حل مسائل شهری با اتکا و کمک مردم اختیار کرده بود موجب شد که شهرداری به سمت بسط مطالعات اجتماعی و بررسی آثار اجتماعی و فرهنگی پروژههای عمرانی برود که این اثر را باید یکی از آثار این نوع نگاه تلقی کرد.
این جلسه با پرسش و پاسخ میان حضار واعطای لوح یادبود به خانواده مرحوم دکترعبداللهی پایان یافت
گروه علمی- تخصصی مطالعات توسعه انجمن جامعهشناسی ایران در روز هفتم آبان ماه 1391 نشستی را با موضوع "سیر اسکان عشایر؛ موفقیتها و ناکامیهای آن" و با حضور ابراهیم موسوی نژاد و مدیریت دکتر محمد جواد زاهدی مازندرانی برگزار کرد.
در ابتدای جلسه، سخنران این نشست، به تعریف مفاهیم کلیدی پژوهش خود؛عشایر، کوچ، کوچنده، نیمه کوچنده و عشایر اسکان یافتهپرداخت و گفت:
عشایر: به جامعهای گفته میشود که روابط اجتماعی آنها بر اساس همبستگیهای خویشاوندی نسبی یا سببی (حقیقی یا آرمانی) شکل گرفته باشد و شیوه معاش آنها عمدتا مبتنی بر دامداری متکی به مراتع طبیعی است که کوچندگی یکی از تبعات آن است.
کوچ: رفت و برگشت سالیانه خانوار عشایر به منظور دستیابی به مرتع، آب وهوای مناسب و ایجاد سازگاری با شرایط اقلیمی است که غالبا همراه دام و سایر داراییهای منقول است.
عشایر کوچنده: به عشایری گفته میشود که در تمام طول سال، شیوه معاش آنها عمدتا بر دامداری مبتنی بر کوچ و استفاده از مراتع طبیعی متکی باشد.
عشایر نیمه کوچنده: این گروه از عشایر، بخشی از سال به مثابه خانوار روستایی در ساختمانها و مسکن ثابت و نسبتا بادوام زندگی میکنند و بخش دیگری از سال (غالبا بهار و تابستان) به صورت عشایر کوچنده همراه خانواده، برای دسترسی به مراتع به کوچ میپردازند.
وی پس از تعاریف فوق، به مفهوم «ایل» و ساختار آن پرداخت و خاطر نشان کرد: «ایل» در واقع قالب حکومت یا سازمان اجتماعی، سیاسی، نظامی و اقتصادی عشایر با تشکیلاتی ویژه بوده که به دلیل به وجود آمدن و پایدارماندن قدرت حکومت مرکزی غیرایلی و درنتیجه ازبین رفتن کارکردهای ایلی و فروپاشی ساختار قدرت آن، عملاَ مصداق عینی ندارد و فقط در اغلب مناطق عشایری تنها یک مفهوم ذهنی و انتزاعی از آن به جای مانده است.
موسوی نژاد، پژوهشگرانی را که در حیطه کوچ و کوچندگی نظریه پردازی کردهاند به دو دسته تقسیم نمود و گفت:
دسته اول: عدهای از پژوهشگران (بویژه باستانشناسان و دیرینشناسان)، کوچ و زندگی مربوط به آن را مشتق از زندگی مبتنی بر شکار میدانند که مقدم بر یکجا نشینی بوده است.
دسته دوم: بر این باورند که زندگی کوچ نشینی گونهای از زیست است که انسان یکجانشین برای بهره برداری از منابع حاشیهای پیرامون خود به آن پرداخته است. که البته نظریه گروه دوم توجیهات منطقیتر و نیز طرفداران بیشتری دارد.
او در ادامه به بیان سابقه کوچندگی در ایران پیش از اسلام و پس از آن پرداخت و گفت: در ایران ِ پیش از ورود اسلام، فقط در دوره «اشکانیان» شیوه زندگی کوچ نشینی نمود بیشتری داشته داشت؛ اما با تسلط اعراب بر ایران و سپس یورش اقوام کوچنده شمال شرقی (به ویژه هجوم ویرانگر و سلطه مغول بر ایران)، اقوام زیادی در ایران به زندگی کوچندگی روی آوردند که تاکنون نیز ادامه یافته است.
وی همچنین به بیان الزامات کوچ و کوچندگی پرداخت و اهم آنها را برشمرد که عبارتند از:
1- الزامات اکولوژیکی (جغرافیایی-زیست بومی)
2- الزامات اجتماعی
3- الزامات فرهنگی
4- الزامات اقتصادی
5- الزامات سیاسی
به دلیل رشد جوامع یکجا نشین و پیدایش فنون و ابزار جدید زندگی، الزامات کوچندگی در بسیاری از زمینهها منفی شده است و در حال حاضر «اسکان» برای بخش وسیعی از عشایر به صورت یک الزام جدی درآمده است. از اوایل انقلاب تا سال 1364، بحث از اسکان عشایر - به ویژه در سازمانهای برنامهریزی و اجرایی – تقریبا ممنوع بود و هرکس به دفاع از آن میپرداخت، به همراهی با رضاشاه در تخته قاپوی عشایر متهم میگردید! در سال 1364 پس از سمینار «چشم انداز آینده عشایر»، دیدگاه طرفداران اسکان عشایر مطرح گردید و سرانجام پذیرفته شد که اسکان برای بخشی از عشایر داوطلب کاملا ضروری است. همچنین طرح توسعه مناطق عشایری (سال 1369 تا 1375) - که سخنران نیز در آن به عنوان مسئول مطالعات کشور، ایده نوینی را برای مطالعات و برنامهریزی جامع عشایری در قالب « زیست بومها و کانونهای توسعه آنها» طراحی و تدوین نموده بود– موجب گردید اسکان عشایر در برنامههای پنج ساله دوم به بعد رسما پذیرفته شود. در قالب این طرح و برنامههای پنج ساله، برای اسکان عشایر پیش بینیهایی به عمل آمده بود تا در قبال اختصاص اعتبارات لازم، سازمان امور عشایر داوطلبان را اسکان داده و در عین حال به کوچندگان نیز خدمات ِ حین کوچ ارائه نماید. اگرچه کلیت طرح توسعه در قالب زیست بومها رها شده است، لیکن اقداماتی تحت همین عنوان، کم و بیش هنوز هم ادامه دارد؛ اقداماتی که مشخصاً پاسخگوی نیاز اسکان طلبی عشایر نیست.
موسوی نژاد با اشاره به این موضوع که خود عشایر، بدون عنایت به تشکیلات عریض و طویل سازمان امور عشایر و سایر سازمانهای مشمول آئین نامه اجرائی ساماندهی زندگی عشایر، چندین برابر بیشتر «خود اسکانی» داشتهاند، اظهار داشت: سازمان امور عشایر برای خالی نبودن عریضه با اقداماتی کمرنگ مانند همراهی برای اخذ تسهیلات اندک وام و... آنها را در زمره فعالیتهای خود در زمینه اسکان عشایر آورده است.
او مشکلات اساسی فعلی اسکان عشایر را به شرح ذیل بیان نمود:
1- عدم درک ضرورت اسکان عشایر از سوی برخی افراد مؤثر در تصمیم گیریهای کلان کشور و ناآشنا یا کم آشنا بودن آنها و کارشناسان مربوطه، با جامعه عشایری.
2- ضعف و ناتوانی مدیران اجرایی در تحقق برنامههای مصوب.
3- عدم ثبات مدیریتها، ناپیوستگی خط مشیهای آنها، تفاوت فاز فکری ایشان با یکدیگر و عدم انتقال تجارب.
4- چند بخشی بودن طرح اسکان و کمبود همکاری در بین دستگاههای اجرایی ذیربط.
5- عدم تأمین اعتبار کافی برای اجرای برنامهها و نیز گاهی صرف همین اعتبارات ناکافی، خارج از چارچوب هدفهای طرح.
6- عدم توجه به ضوابط اولویت بندی در طرح اولیه برای اسکان و توزیع نامناسب اعتبارات بین استانها، بدون عنایت کافی به اولویت عشایر «واقعا کوچنده» و محتاج اسکان.
7- مشارکت ندادن عشایر در اغلب مراحل طرح و در مواردی اساسا نادیده گرفتن مشارکت عشایر در امور مربوط به خود!
8- استمرار کوچ بعد از اسکان و نیز ناتوانی مدیریت طرح در لغو پروانههای چرای دامها در سایتهای مقابل اسکان.
9- تقابل و تعارض هستی «سازمان اجرایی امور عشایر» با امر «اسکان عشایر» (به بیان ساده تر: در صورت اسکان عشایر دلایل وجودی سازمان امور عشایر از اساس منتفی است !)
10- فقدان نظارت کافی بر امور مطالعات در زمینه اسکان عشایر و نیز عدم نظارت بر اجرای برنامههای اسکان این گروه.
در این جلسه برای روشن شدن بیشتر الزامات کوچ، فیلم مستندی تحت عنوان «ایل راه» (ساخته آقای تارازی) را به نمایش گذاشته شد که در آن دلایل کوچ، سختیهای مسیر کوچ و خطرات حمله راهزنان و حیوانات وحشی نیز به تصویر کشیده بود.