گزارش نشست ها

چهارشنبه پنجم دی ماه سال 1386، نشستی در گروه علمی- تخصصی مطالعات انسان‌شناسی فرهنگی انجمن جامعه‌شناسی ایران برگزار شد که موضوع آن "قوم‌شناسی موسیقی و انسان‌شناسی" بود و طی آن، دکتر محسن حجاریان، موسیقی‌شناس و اتنوموزیکولوگ سرشناس ایرانی به سخنرانی پرداخت.
وی در آغاز بحث خود، قوم‌شناسی موسیقی (اتنوموزیکولوژی) را رشته‌ای علمی معرفی کرد که در آن موسیقی به عنوان یکیاز عناصر جوامع و گروه‌های انسانی مورد مطالعه قرار می‌گیرد. به گفته او، این حوزه علمی در سال 1885،یعنی تنها 35سال بعد از ظهور علم جامعه‌شناسی، شروع بهفعالیت کرده ولی در عین حال، در حوزه‌نظری کاملا متاثر از رشته‌هایی مانندجامعه‌شناسی، انسان‌شناسی و زبان‌شناسی بوده‌ و هیچ‌گاه نظریه مستقلینداشته‌است.

حجاریان در ادامه خاطرنشان کرد کهسال 1885،در پی سه واقعة اختراع ضبط صوت(گرامافون)، ابداع سیستماندازه‌گیری فواصل موسیقایی یا اصوات به نام سنت و روش‌مند کردن بررسی موسیقی توسطگیدو آدلر، نقطه شروع شکل‌گیری موسیقی شناسی قومی به عنوانیک علم به شمار می‌آید. از سوی دیگر، به تعبیر او، شکل‌گیری موسیقی‌شناسی قومی را می‌توان مانند انسان‌شناسی، ناشی از برخورداروپاییان با جوامع غیر اروپایی دانست؛ چرا که باشروع جریان استعمار جهانگردان،مبلغان مذهبی و هیئت‌های سیاسی با جوامعی برخورد کردند که از نظر تماممولفه‌های اجتماعی از قبیلخویشاوندی، دین و اقتصاد، با جوامع اروپایی متفاوت بودند وعلم انسان‌شناسی در نتیجه تلاش برای شناخت این دیگری غریب به وجود آمد. از آنجا کهموسیقی نیز یکی از این حوزه‌های متفاوت به شمار می‌آمد، با اختراعگرامافون امکان ضبط موسیقی این جوامع و بردن صفحات به اروپا فراهم شد کهدر پی آن، موسیقی‌شناسان اروپایی به بررسی این موسیقی پرداختند.

وی با اشاره به اندیشه غالب تطور‌گرایی در علوم اجتماعی،که در این دوره تحت تاثیرچهره‌های شاخصی مانند داروین(زیست‌شناسی)، اسپنسر(جامعه‌شناسی) ویلیامجونز (زبان‌شناسی) و تایلر و مورگان (انسان‌شناسی) در اوج خود قرار داشت؛ گفت:میدان مشترک میان انسان‌شناسی و قوم‌شناسی موسیقی یعنی مستعمرات، سبب شد تابررسی موسیقی این جوامع نیز با رویکرد تطور‌گرایانه پیگیری شود. به اینترتیب که موسیقی تمام جوامع غیر‌اروپایی جمع‌آوری شده و سپس با مطالعهتطبیقی میان آن‌ها، امکان نیل به هدف اصلی که شناخت مسیر تکامل موسیقی جهان بود، مهیا می‌شد. در این سیر تکاملی موسیقی، جوامع ابتدایی به عنوان ساده‌ترین وخام‌ترین شکل موسیقی در ابتدای سیر تکاملی و موسیقی کلاسیک اروپای غربی بهعنوان عالی‌ترین شکل موسیقی در انتهای مسیر تکاملی قرار داشت. این رویکردتکاملی باشیوه تطبیقی بررسی موسیقی از 1900 تا 1930 در آلمان در اوج خودبود و آرشیو فونوگرافی برلن به جمع‌آوری رکوردهای موسیقی به منظور شناختمنشا و مسیر تکامل موسیقی جهان می‌پرداخت.
حجاریان ادامه داد: قدرت گرفتن احزاب فاشیسم در اروپای دهه 30 باعث شد تا نخبگان آلمان ابتدابه فرانسه و انگلستان و با شروع جنگ جهانی دوم، به آمریکا مهاجرت کنند. دراین زمان در آمریکا بواس و سپس مالینوفسکی از رویکرد تکامل‌گرایانه فاصلهگرفتند و مطالعه هم‌زمان بر روی پدیده‌های اجتماعی را جایگزین مطالعه درزمان و تاریخی کردند.از شاگردان بواس و انسان‌شناسانی که در زمینه موسیقی نیز علاقمند به تحقیقبودند، می‌توان از هرتزاگ، هرستکویتس و همچنین استروس که از فرانسه بهآمریکا آمده بود، نام برد. این افراد نیز با پذیرش دیدگاه کارکردی مبتنیبر محدودیت اندیشه تطور‌گرایانه، به بررسی کارکرد موسیقی در جوامع‌پرداختند.

سخنران این نشست در ادامه بحث خود، به معرفی هر یک از این انسان‌شناسان علاقمند به موسیقی پرداخت و در این زمینه گفت: جرج هرتزاگ یکی از موسیقی‌شناسان آلمانی بود که پس از مهاجرت بهکالیفرنیا و آشنایی با بواس، مفاهیم انسان‌شناسی را وارد حوزه کاریخود کرد. وی با حضور در میان سرخ‌پوستان امریکا (قبیله ناواهو) به بررسیموسیقی و رقص ارواح در میان آنان پرداخت. شاگرد هرتزاگ به نام برونو نتلنیز به بررسی میدانی موسیقی در گستره جغرافیایی‌ای پرداخت که شامل ایراننیز می‌شد.از سوی دیگر، هرستکویتسموسیقی مردم آفریقا و آمریکاییان آفریقایی‌تبار را مورد توجه قرار داد.او با به کار‌گیری رویکرد هم‌زمانی، از موسیقی برای نشان دادن وجوهتمایز میان این دو گروه استفاده کرد. در عین حال، لوی استروسکه چهره‌ای شاخص در زمینه اسطوره است، نیز برای تحلیل اسطوره‌ها از واحدهای تحلیل موسیقی استفاده کرد. بدین ترتیب در این دوره بیست ساله، موسیقی شناسی به انسان‌شناسی و به ویژه انسان‌شناسی کارکردی بسیار نزدیک شد.
وی سال 1950 را به عنوان مبدأ تحولی دیگر در علم موسیقی‌شناسی دانست و در این زمینه توضیح داد: تا قبل از این زمان، بررسی موسیقی ار دیدگاه اجتماعی از سوی کسانی انجاممی‌گرفت که یا شناخت کافی ازموسیقی نداشتند ویا با مفاهیم علوم اجتماعی بیگانهبودند؛ اما ریچارد واترمن و آلن مریام (شاگردان هرستکویتس) شاخه جدیدی درموسیقی‌شناسی آمریکا به وجود آوردند که می‌توان آن را انسان‌شناسی موسیقینامید. از این زمان به بعد، پژوهشگران برای شناخت بهتر موسیقی می‌بایست که در هر دوزمینه موسیقی و انسان‌شناسی یا فرهنگ‌شناسی، دانش کافی کسب می‌کردند.

حجاریان با اشاره به دو شاخه شدن روش‌شناسی رویکرد جدیدی که با عنوان قوم‌شناسی موسیقی فعالیت می‌کرد؛ گفت:گروه نخستکه تا دهه 70 دراکثریت بود،در بررسی موسیقی، با ادعای استقلال از انسان‌شناسی و داشتنیک رویکرد فرهنگ‌شناسی مستقل حرکت می‌کرد. این گروه عمدتا موسیقی مورد بررسی خود را از جوامع غیر اروپایی انتخابمی‌کرد و چهره‌های شاخص آن، مانتل هودبود.از دهه هفتاد بهبعد رویکرد گروه دوم بر موسیقی‌شناسی غلبه یافت و به این ترتیب مفاهیمانسان‌شناسی در اولویت قرار گرفتند. آلن مریام که از چهره‌های شاخص این گروه و تحت تاثیر مالینوفسکی بود، اعتقاد داشت که مطالعه هر نوع موسیقی بایددر فرهنگ مربوط به آن انجام گیرد و هیچ گاه نباید موسیقی را از بستر فرهنگیآن جدا کرد؛ چرا که اساساً موسیقی همان فرهنگ است.
وی در ادامه سخنان خود، قوم‌شناسی‌موسیقی را از سال 1970، تحت تاثیر کلیفورد گیرتز چهره شاخص انسان‌شناسینمادین دانست و گفت: تیموتی رایس موسیقی‌شناس برجسته این دوره متاثر از گیرتز،موسیقی را سیستمی نمادین می‌داند و معتقد است که موسیقی نیز مانند سایرسیستم‌های نمادین، به صورت تاریخی ساخته شده، به صورت اجتماعی حفظو به شکل فردی به کار برده می‌شود. در عین حال، رویکرد نمادین علاوه بر ضرورتانجام مطالعه هم‌زمان بر مطالعه در‌زمان یا تاریخی نیز تاکید می‌کند وهمین بخش آن نیز مورد انتقاد است زیرا بسیاری از جوامع انسانی فاقد خطهستند و تاریخی اسطوره‌ای دارند.
دکتر حجاریان در بخش دیگری از سخنان خود،‌‌ حوزه‌های مختلف شناخت در قوم‌شناسی موسیقیرا مورد بررسی قرار داد و در این خصوص گفت: یک انسان‌شناس برای بررسی موسیقی لزوماً باید به صورت علمی نیز با آنآشنایی داشته‌باشد و انسان‌شناسان در یک تقسیم‌بندی کلی می‌توانند در موردنوع اصوات مورد استفاده، نوع کلام در موسیقی، فواصل میان اصوات و زمینه اجتماعی موسیقی کار کنند.
وی همچنین خاطرنشان کرد: ماده موسیقی یعنی اصوات، در ابتدا خام بوده و همه آن را یکسان در اختیاردارند(مانند زبان) اما چگونگی انتخاب اصوات و ترکیب و به‌کارگیری آنهادرون هر طبقه‌بندی مانند سن، جنس، مذهب و پهنه جغرافیایی، شکل خاصی به خودمی‌گیرد. واژه قوم نیز اگرچه اصطلاحی است که برای بیان این طبقه‌بندی‌هابه کار می‌رود، اما بار معنایی آن که افراد ساکن در یک پهنه جغرافیاییمشخص با زبان و سبک زندگی خاصی را به یاد می‌آورد، باعث می‌شود که این پرسش مطرح شود که امروزه که یک موسیقی توسط افرادی با پیشینه‌های مختلفتولید می‌شود و مخاطبانی از گروه‌هایی بسیار متفاوت و در پهنه‌هایجغرافیایی پراکنده دارد، آیا واژه قوم (قوم‌شناسی موسیقی) می‌تواند شناختاین نوع موسیقی و مخاطبان آن‌ها را زیر پوشش بگیرد؟
حجاریان در ادامه و در توضیح ارتباط میان قوم‌شناسی موسیقی و رفتارشناسی حیوانی، گفت: رفتارشناسی حیوانی علمی است که اعمال حیوانات را به دلیل استمرار، کاربردیو عقلانی بودن آن‌ها رفتاری مشابه رفتار انسانی می‌داند و اگرچه فرهنگ بامولفه‌هایی مانند استمرار (تاریخ)، دگرگونی و کلیت تعریف می‌شود، اما برخیمعتقدند که در میان حیوانات نیز می‌توان از فرهنگ سخن گفت.
وی همچنین افزود:‌ صوت یا موسیقی از دو زاویه phone و toneقابل بررسی است. phone را بخشیطبیعی می‌دانند که در میان تمام حیوانات وجود دارد اما tone بخش فرهنگی استیعنی زمانی که phone از جایگاه خاص خود در مغز به جایگاه tone می‌رود، بهدلیل دارا شدن مولفه‌های فرهنگ انسانی، بهرفتاری انسانی یا فرهنگی تبدیل می‌شود. سوالی که در این‌جا مطرح می‌شوداین است که آیا می‌توان در مورد اصوات حیوانی از اصطلاح موسیقی استفادهکرد. پاسخ این سوال به این دلیل دشوار است که رابطه میان phone و tone یکرابطه پیوستاری است، به این معنا که نقطه تمایز phone ازtone درهر فرهنگی متفاوت است، به عبارت دیگر موسیقی بودن یا نبودن اصوات توسطفرهنگ هر جامعه مشخص می‌شود و این فرهنگ است که موسیقی را تعریف می‌کند.پس نمی‌توان این حرکت را کاملا آگاهانه و مختص به جوامع انسانی دانست.
دکتر محسن حجاریان در پایان سخنرانی خود در گروه انسان‌شناسی فرهنگی انجمن، در بحث از روش‌شناسی فرم‌گرا یا محتواگرا در بررسی موسیقی، تاکید کرد که اگرچه نمی‌توان تعدد ابزار موسیقی و یا شیوه آوازخوانی رانشان‌دهنده تکامل موسیقی دانست ولی می‌توان آن را نشانه‌ای از گرایش بهصوری‌گرایی در کل جامعه به حساب آورد

گروه مطالعات انسان‌شناسی فرهنگی انجمن جامعه‌شناسی ایران در یکی از نشست‌هایی که در برنامه سال تحصیلی 1386-87 در دستور کار خود قرار داده بود، به بررسی چشم‌اندازهای همکاری علمی میان دو کشور ایران و آلمان پرداخت و طی آن، با دعوت از دکتر پترا کوپل مایرمدیر مرکز مبادلات دانشگاهی آلمان(DAAD) این موضوع را مورد توجه قرار داد.
در آغاز این جلسه مایر در معرفی اجمالی مرکز مبادلات علمی آلمان گفت: این مرکز در سال‌های میان دو جنگ جهانی با هدف ارائه تسهیلاتی برای ادامه تحصیل دانشجویان آلمانی در آمریکا تاسیس شد وامروزه نه به عنوان یک نهاد تولید کننده علم، بلکه بیشتر به عنوان یک نهاد تسهیل‌گر با هدف ایجاد شرایط برای مبادلات علمی در سطح بین‌المللی به فعالیت‌های خود ادامه می‌دهد.

وی افزود:DAAD یک مرکز بین‌المللی است که برنامه اصلی آن برقراری ارتباط میان دانشجویان، استادان و پژوهشگران سایر کشورها با آلمان و پذیرش و آموزش‌آنها در این کشور است. این سازمان یک سازمان غیر انتفاعی است؛ بدین معنا که از وزارت‌خانه‌های دولتی مستقل بوده ولی توسط آنها تامین مالی می‌شود. در واقع، از آنجا که ادامه تحصیل و پژوهش در آلمان شرایط خاصی دارد، وظیفه اصلی مرکز ما، ارائه اطلاعاتی درباره موسسات علمی، دانشگاه‌ها، استادان و روش‌های برقراری ارتباط با آنها و به طور کلی ارائه مشاوره به دانشجویان، استادان و پژوهشگران ایرانی است.
مایر در ادامه سخنان خود، به صورت خلاصه شرایط تحصیل در مقاطع مختلف را در کشور آلمان مورد اشاره قرار داد. او گفت: دوره کارشناسی در کشور ما، یک دوره تحصیلی سه تا چهار ساله است که ایرانیان برای ورود به آن باید دارای مدرک دیپلم و پیش‌دانشگاهی، امتیاز قبولی در کنکور سراسری و اجازه ثبت‌نام در یکی از دانشگاه‌های دولتی ایران و مدرک زبان انگلیسی بوده و در یک امتحان ورودی قبول شده باشند. آنها سپس می‌توانند پس از گذراندن یک سال دوره تحصیلی در کالج آلمانی به این مقطع وارد شوند.

وی افزود: متقاضیان ورود به مقطع کارشناسی ارشد، باید ضمن انتخاب دانشگاه مورد نظر خود، مدارک مورد نیاز را ارسال کرده و در صورت دریافت جواب موافق، مدارک دیگر درخواست شده توسط دانشگاه را به همراه تائیدیه وزارت امور خارجه و وزارت دادگستری به سفارت آلمان در ایران تحویل دهند. این افراد نیز باید دارای مدرک پایان تحصیلات کارشناسی از یکی از دانشگاه‌های دولتی ایران و مدرک زبان انگلیسی بوده و در یک امتحان ورودی قبول شده باشند.
مدیر مرکز مبادلات دانشگاهی آلمان در ایران، در ادامه در مورد نحوه ادامه تحصیل در دوره دکتری نیز توضیح داد: دوره‌های دکتری در آلمان 3 تا 4 ساله هستند و به دو شیوه می‌توان از این تسهیلات استفاده کرد؛ نخستین شیوه برنامه بین‌المللی دکتری یاIPP است که شیوه سنتی اخذ درجه دکتری بوده و از طرف DAAD وهیات تحقیق آلمان DFG (نهاد دانشگاهی تحقیقاتی مورد حمایت وزرات علوم و دولت فدرال آلمان) برگزار می‌شود. برای ادامه تحصیل در این شیوه، متقاضیان باید علاوه بر دارا بودن مدرک کارشناسی ارشد و تسلط به زبان انگلیسی، یک طرح تحقیقاتی برای تز خود نیز ارائه دهند که این طرح به تأیید یک استاد ایرانی و یک استاد آلمانی رسیده باشد.
وی افزود: دومین شیوه ادامه تحصیل در مقطع دکتری در کشور آلمان،‌ پذیرفته شدن از طریق موسسه ماکس پلانک است. ماکس پلانک موسسه‌ای تحقیقاتی است که به عنوان یک نهاد مستقل و با همکاری DAAD دانشجویان دکتری را در رشته‌های علوم پایه (بیولوژی، پزشکی، فیزیک، شیمی، فنی و علوم انسانی) می‌پذیرد.
مایر در ادامه توضیحاتی را نیز در مورد نحوه دریافت بورس تحصیلی برای مقطع دکتری ارائه داد و خاطرنشان کرد که سفارت آلمان هر دوشنبه شب برنامه‌هایی را برای راهنمایی دانشجویان ایرانی داوطلب تحصیل در آلمان تدارک دیده است و به زودی برنامه‌های ویژه‌ای را نیز برای دانشجویان دوره دکتری در نظر خواهد گرفت.

به گفته پترا کوپل مایر، هدف اصلی آلمان از ارائه این کمک‌ها، گسترش فرهنگ خود و ایجاد زمینه‌هایی برای همکاری‌های میان دو کشور در آینده بوده و به همین جهت نیز تمایل دارد که دانشجویان پس از اتمام تحصیل خود به ایران برگردند و در این کشور به کار وفعالیت بپردازند.

haeriگروه علمی- تخصصی انسان‌شناسی فرهنگی انجمن جامعه‌شناسی ایران در یکی دیگر از سلسله نشست‌های خود در پاییز سال 86، موضوعی با عنوان "شهرشناسی از منظر گورستان" را مورد بحث و بررسی قرار داد. در این جلسه، محمدرضا حائری یکی از معماران و شهرسازان فعال در کشور به سخنرانی پرداخت.
وی در مقدمه سخنان خود به معرفی مفهوم شهرشناسی و رابطه آن با انسان‌شناسی پرداخت و در این باره گفت: طی صد سال گذشته نوعی فضای شناخت مفهومی تجزیه شده در مطالعات شهری حاکم شده است. از سوی دیگر، در چند دهه اخیر، شناخت از بینش کل‌نگر و جامع‌نگری فاصله گرفت و به جای آن روش‌های شناختی تجزیه و تحلیلی، شیوه‌های علت و معلولی، خطی نگریستن، یک سویه نگریستن و تک بعدی شدن مورد توجه قرار گرفته است. این در حالی است که این نوع مطالعات در عرصه عمل تا حد زیادی با شکست روبرو شده‌اند و به همین دلیل اکنون کوشش می‌شود تا بیشتر با شیوه‌های ترکیبی کار شود. در این راستا، شهرشناسی نیز تلاشی است برای فائق آمدن بر روش تجزیه‌گرای شهر و در واقع، کار این دانش آن است که دوباره به شهر با یک بینش همه جانبه و چند رشته‌ای یا تمام رشته‌ای نگاه کند.

وی همچنین با اشاره به محدودیت ادبیات مطالعات شهری و تجزیه شدن آن در کشور تحت عناوین متعددی مانند جامعه‌شناسی شهری، مدیریت شهری و امثال آن، شهرشناسی را شیوه‌ای ترکیبی در این زمینه معرفی کرد که به طور مشخص در برابر این تجزیه‌گرایی و تعاریفی که خود را منحصر می‌کرد،‌ قد علم کرده است.

او در ادامه سخنان خود، ضمن توضیح برخی فعالیت‌های گروهی که طی شش سال اخیر به منظور گسترش موضوع شهرشناسی کار می‌کنند، "شناخت گذار شهرنشین به شهروند"، "تولید اندیشه بر بستر ادبیات شهری" و "جامع نگری در کار شهرشناسی" را از جمله مهم‌ترین اهداف و میثاق‌های این جمع معرفی کرد. وی در عین حال، انسان‌شناسی را دانشی بسیار مهم و تأثیرگذار در مجموعه فعالیت‌های شهرشناسی و شهرسازی دانست و گفت که در کار خود در زمینه مکان‌یابی گورستان‌های شهر تهران از روش‌ها و نظریات مطرح در این حوزه علمی بسیار بهره برده است.

حائری در بخش دیگری از سخنان خود، با اشاره به قدمت هشت هزار ساله تهران به عنوان زیست‌گاه و همچنین سابقه طولانی آن به عنوان پایتخت ایران، شناخت این شهر را از منظرهای گوناگون بسیار با اهمیت دانست و در این راستا، توضیحاتی را در زمینه روند کار خود برای مکان‌یابی و سازمان‌دهی گورستان‌های شهر تهران ارائه داد.

وی همچنین با بیان اینکه اکنون جمعیت مردگان بهشت زهرای تهران حدود صد هزار نفر بیش از جمعیت فعلی شهر شیراز است، این گورستان را به عنوان یک کلان گورستان معرفی کرد که به گفته او، همین مسأله آن را با بحران‌های زیادی مواجه کرده است.

این شهرشناس در ادامه با ارائه تاریخچه کوتاهی در مورد گورستان‌های شهر تهران گفت: ما در مطالعه خود 140 نقطه گورستانی در مناطق 22 گانه و مرز تهران پیدا کردیم که در پروژه سامان‌دهی گورستان‌های تهران، 33 گورستان در اولویت قرار گرفت. نکته جالب اینجاست که بیشتر گورستان‌های مشاهده شده، در کنار یک فضای شهری و روی اراضی کشاورزی با فرم‌های خاصی جای گرفته‌اند. در عین حال، در مطالعه سابقه، خاطره و فرهنگ نهفته در کنار هر یک از این گورستان‌ها به این نتیجه رسیدیم که پس از مدتی ساکنان اطراف برخی از این گورستان‌ها مانند گورستان‌های ابن‌بابوبه و امام‌زاده عبدالله مهاجرت کردند و همین امر سبب شد که در سال 1374 از سوی وزارت کشور،‌ طی بخشنامه‌ای دفن در این 140 گورستان را ممنوع اعلام شد و بالطبع‌، در پی این مسأله، کلان گورستان بهشت زهرا شکل گرفته و در نتیجه این امر، اکنون قبر قاچاق در تهران حتی تا مرز 32 میلیون تومان هم به فروش می‌رسد.

حائری در عین حال یادآور شد که مطالعات فرهنگی و اجتماعی او و همکارانش در مورد گورستان‌ها، حاکی از آن بوده که بر خلاف تصورات موجود، در طول تاریخ ایران، گورستان بیشتر فضایی برای زندگان و نه مردگان بوده و کارکردهای فرهنگی، مذهبی و گردش‌گری زیادی داشته است. این در حالی است که در سال‌های اخیر تغییرات زیادی در این کارکردها ظاهر شده و حتی بعد از جنگ، با پایین آمدن سن مرگ به دلیل افزایش شمار شهدا و همچنین تصادفات جاده‌ای، شیوه عزاداری و تدفین نیز تا حد زیادی تغییر کرده و به صورت دراماتیک و همراه با شیون و فغان و سرکنی در آمده است و حتی ظهور پدیده نوین "اِکو مداح" باعث از میان رفتن آرامش و سکون حاکم بر گورستان و مراسم تدفین شده است.

وی پس از ذکر این موارد، پروژه احیای این گورستان‌ها به مفهوم و نماد و شناسنامه محله را به عنوانی یکی از اصلی‌ترین مباحث پروسه سامان‌دهی گورستان‌های شهر معرفی کرد و توضیح داد که در این پروژه قصد بر این است که اجازه داده شود صاحبان حقوق همچنان بتوانند مردگان خود را در این مناطق دفن کنند. در عین حال، به گفته او، یکی دیگر از اهداف این پروژه آن است که بار دیگر، برخی کارکردهای گورستان را احیا کرده و آن را به عنوان فضای شهری مورد استفاده قرار داد.

مدیر فصلنامه تخصصی ایرانشهر، در ادامه سخنرانی خود به پژوهش‌ها و نظرسنجی‌های مختلفی اشاره کرد که برای بررسی دقیق‌تر مسأله در راستای طرح توسعه گورستان‌ها در سال‌های اخیر انجام شده و طی آنها، این نتیجه حاصل شده که بسیاری از شهروندان تهرانی ترجیح می‌دهند مردگان خود را در گورستانی در نزدیکی محل سکونت خود به خاک بسپارند و بیشتر آنان امکان دسترسی آسان برای زیارت قبور را اصلی‌ترین دلیل برای این امر اعلام کرده‌اند. در عین حال، حدود 70 درصد از ساکنان این شهر، احیای گورستان‌های داخل شهر را نیز مشروط به نظارت صحیح و رعایت قوانین مفید می‌دانند.

وی بر این اساس، از جمله دیگر اهداف این پروژه 150 ساله را که در راستای توجه به تعادل پایدار در ارتباط متقابل شرع و عرف و عقل در احداث بناها و شهر بوده، توجه به نقش هویت ساز و نمادین گورستان به مثابه یک بنا و فضای مانا، نقش و کارکرد آیین و شیوه زندگی در فرآیند مرگ، توانمندی‌ها و تأثیرات مثبت گورستان بر محیط زیست، سامان‌دهی گورستان به مثابه فضایی از شهر با توانایی بالا برای ترکیب کاربری‌های مناسب، سامان‌دهی پروسه تدفین سازمان مدیریت بهشت زهرا، بررسی برآوردهای دراز مدت و مخاطرات غیرقابل پیش‌بینی در شهر،‌ بررسی دستاوردهای جهان در امر تدوین و ساختار گورستان‌ها در ترکیب با سایر فضاهای شهری و در عین حال بازنگری در استقرار نظام فعلی گورستان‌ها و فرهنگ عزاداری شمرد و تأکید کرد که به طور کلی، هدف از مکان‌یابی گورستان‌ها، تلطیف حیات شهری بوده چرا که باور بر این است که یکی بهترین نقاط شهر برای گردشگری، فراغت و فرهنگ همین گورستان‌ها هستند.

حائری همچنین در مورد راه‌کارهای پیشنهادی گروه خود، توضیحاتی ارائه داد که طی آن، حفظ بهشت زهرا به صورت فعلی و احداث گورستان‌های مشابه در شرق و غرب تهران را به عنوان یک راه‌کار عاجل، و در ادامه گسترش تعداد گورستان‌ها به تعداد محلات را مورد اشاره قرار داد.

وی در پایان سخنرانی خود، بر لزوم گسترش ارتباط میان انسان‌شناسان و معماران برای درک بیشتر بخش‌های مختلف شیوه زندگی مردم تأکید کرد و در این زمینه، مطالعات مشترکی را که با همکاری یک انسان‌شناس برای بررسی جوش و خروش شهر بعد از یک مرگ انجام شده، مورد اشاره قرار داد

bolukbashiبلوکباشی سخنان خود را این‌گونه آغاز کرد: به طور کلی مناسک قربانی نهاد پر رمز و رازی است که از دوره اساطیری تا امروز، در تمام جوامع جهان وجود داشته است. قربانی را می‌توان از دیدگاه انسان‌شناسی تاریخی (در زمانی) و انسان‌شناسی روز (هم ‌زمانی)‌ مورد توجه قرار داد. به طور کلی نهاد پیچیده قربانی که صورت افسانه‌ای، اسطوره‌ای و تاریخی دارد، همواره مورد بحث بوده و کارکردها و ویژگی‌های آن به ویژه در جوامع ابتدایی و روستایی مورد توجه قرار گرفته است.

وی افزود: اصولاً قربانی به سه صورت تخریب، اهداء و وقف برای یک جایگاه مقدس در جوامع جلوه‌گر شده است. واژه قربانی خود بر گرفته از "قرب" به معنای نزدیکی و تقرب به خداوند،‌ عبودیت و ارواح ماوراء الطبیعی است. جالب اینجاست که واژه‌هایی که در زبان‌های انگلیسی و فرانسه نیز برای این مفهوم به کار می‌رود، همین معنای تقرب را در خود داشته و افزون بر آن به معنای ایثارگری و از خود گذشتگی است.

او همچنین توضیح داد که با مروری بر دوره اساطیری و بررسی قربانی در جامعه‌ای مانند ایران، مشاهده می‌شود که آدم و حوای ایرانی یعنی «مشی» و «مشیانه» نیز، مطابق با تفسیرهایی که در متون وجود دارد،‌ سی روز گیاه‌خوار بودند و سی روز دیگر از شیر بز استفاده می‌کردند و پس از آن یک بز سیاه را کشته، آن را کباب کرده و سه پاره از گوشتش را در آتش انداختند و یک پاره دیگر را برای ارتباط بین عالم دنیوی و عالم الوهی، به آسمان هدیه کردند.

بلوکباشی ادامه داد: همچنین پیش از اینکه دین رسمی زرتشتی روی کار آمده و در ایران گسترش یابد، مردم ایرانی در عرصه زندگی وقتی که با دشواری‌هایی برخورد می‌کردند یا برای برکت بخشیدن به کشت و زرع و دارایی‌های خود، به ایزدان مختلفی که برای هر واقعه‌ای از زندگی وجود داشت، قربانی می‌دادند. این مناسک تا حدی در جامعه آن زمان گسترش یافته بود که حتی پس از ظهور زرتشت و با وجود ممنوع شدن قربانی کردن گاو و سایر حیوانات در این دین، زرتشتیان در عرف خود،‌ همچنان به قربانی‌کردن‌هایشان ادامه دادند. به عنوان مثال، یکی از مهم‌ترین مناسک آن زمان، قربانی برای ایزد مهر بود که طی آن، ایرانیان از قبل بزی را تربیت کرده و با آداب خاصی می‌پروراندند و روز مهرگان، این بز را در برابر خورشید قربانی می‌کردند.

به گفته وی، با گسترش دین زرتشت، موبدان از این قربانی‌ها استفاده کرده و پوست و دنبه آنها را به آتش‌گاه برده و می‌سوزاندند و گوشت آنها را نیز به فقرا اهدا می‌کردند.

این مردم‌شناس در ادامه سخنان خود، با اشاره به متون دینی اسلامی و برخی ادیان دیگر، به نقل نقش قربانی در داستان هابیل و قابیل به عنوان نخستین فرزندان آدم و حوا پرداخت و در این باره توضیح داد که این دو برادر هر یک از شکم مادر به صورت دوقلو‌ (یک مرد و یک زن) زاده ‌شده بودند. خواهر قابیل بسیار زیبا بود و او برای ازدواج برای خواهر خود،‌ با هابیل دچار مشکل شد و بنابر آنچه در داستان آمده‌، از آنها خواسته شده که برای حل مشکل خود باید قربانی دهند. هابیل دامدار و قابیل کشاورز بود و به همین دلیل هابیل یک گوسفند و قابیل خوشه‌های گندم را به قربان‌گاه آورد. آتشی از آسمان فرود آمد و به گوسفند زد و او را کشت و اینجا گفتند که خداوند قربانی هابیل را پذیرفته و خواهر قابیل را به او دادند و از اینجا بود که ازدواج با خواهر ممنوع شد.

بلوکباشی همچنین با اشاره به انواع قربانی‌های مختلف در اسلام، به طور کلی، قربانی‌ها را در دو نوع کلی خونی و غیر خونی تقسیم کرد و توضیح داد که در نوع اول حیوان و در نوع دوم، گیاهان و محصولات کشاورزی‌، شیر،‌ عسل و ... قربانی می‌شوند.

وی همچنین در دسته‌بندی دیگری، مناسک‌ قربانی‌ را در پنج نوع "به قصد تطهیر" و "برای دفع بلا و مصائب آسمانی یا پیشگیری از آنها"، "برای مراد خواهی و حاجت ‌خواهی"، "به شکرانه پیروزی و تندرستی" و "برای کفاره گناهان و بخشش شرارت‌ها" تقسیم کرد. او به عنوان مثالی از نوع اول به قربانی کردن در مناسک حج اشاره کرد و برای نوع دوم، مراسم عقیقه کردن را مثال زد که در سنت‌ها برای زنده ماندن کودک و پا گرفتن او، انجام می‌شده و بدین منظور، ‌گوسفند سالمی را در روز تراشیدن موی کودک قربانی می‌کردند. سپس این قربانی را به صورت درسته می‌پختند و گوشت آن را در میان محلی‌ها و آشنایان پخش می‌کردند. در فاصله زمانی کوتاهی، همسایگان و دوستان استخوان‌ها را بر می‌گرداندند و پدر و مادر آنها را در باغچه خانه دفن می‌کردند.

بلوکباشی همچنین با اشاره به سنت خون ریختن یا کشتن قربانی در زمان ساختن خانه جدید، خرید ماشین نو و موارد مشابه آن، این سنت را نیز به عنوان شکل دیگری از مراسم قربانی برای دفع بلا معرفی کرد که هنوز هم در جامعه دیده می‌شود. او در عین حال توضیح داد که نذر کردن حیوانی برای قربانی که در سنت دیگری برای شفای یک بیمار یا آزادی زندانی انجام می‌شود، مثالی از نوع سوم قربانی است که با قصد رسیدن به حاجتی صورت می‌گیرد.

وی در ادامه، قربانی زیباترین اسیر در آیین جنگ‌های برخی قبایل عرب را به شکرانه پیروزی و به امید پیروزی‌های بعدی به عنوان مثالی از نوع چهارم مراسم قربانی معرفی کرد. او همچنین توضیح داد که چگونه قوم یهود، برای بخشش شرارت‌های خود، با آیین خاصی، گناهان و خباثت‌های درونی‌شان را به بزی با عنوان "بز بلا گردان" منتقل کرده و آن را به عنوان قربانی‌ کفاره گناهان در صحرا رها می‌کردند.

دکتر بلوکباشی پس از ذکر این مثال‌ها، با اشاره به عمل پخش گوشت قربانی در میان آشنایان به عنوان یکی از جنبه‌های مهم عموم مراسم‌ قربانی، آن را عاملی برای ایجاد ارتباط و تعهدی پنهانی بین افراد و خانواده‌های مختلف در جامعه دانست. او همچنین به وجود جنبه "تبرک" به عنوان عامل مشترک دیگری در بیشتر مراسم قربانی‌ اشاره کرد.

وی در پایان بحث خود، دو نظریه کلی در تحلیل مراسم قربانی در جوامع مختلف را مورد اشاره قرار داد که در نخستین نظریه که به عنوان نظریه کلاسیک سنتی معروف شده، قربانی را فقط به صورت اهدایی به خدایان و قدیسان در حالت اجباری یا اختیاری توصیف می‌کنند. در حالی که در نظریه دوم، در تضاد با آنچه در نظریه کلاسیک مطرح شده، قربانی را مائده‌ای می‌دانند که انسان‌ها می‌آورند و آن را از یک سو، به صورت خوراک و در حالت جمعی مورد استفاده قرار می‌دهند و از سوی دیگر، واسطه‌ای برای ارتباط دوگانه‌ نیایش‌گران با جهان الوهی و همچنین با اطرافیانشان قرار می‌دهند.

mashayekhگروه انسان­شناسی فرهنگی انجمن جامعه­شناسی ایران در طی سلسله نشست­های خود، موضوعات مختلفی را با زوایای دید متفاوت مورد بحث قرار داده است. یکی از جلسات این گروه در سال تحصیلی 86-85 به موضوعی با عنوان " جوامع در حال یادگیری" اختصاص داشت. در این نشست، دکتر فریده مشایخ دیدگاه­های خود در این زمینه بیان کرد و پس از آن، مطابق روال معمول جلسات این گروه، حاضران به بحث و تبادل نظر پیرامون مطالب گفته شده پرداختند.

دکتر مشایخ بحث خود را این­گونه آغاز کرد: در عصر اطلاعات و دانش که ما اکنون در آن به سر می­بریم، "جوامع در حال یادگیری" به عنوان یک رهیافت اثربخش برای توسعه اجتماعی، زیست محیطی و توسعه انسانی پایدار شناخته شده است. بر مبنای این پیش فرض، سنخ شناسی جوامع در حال یادگیری در قرن بیست و یکم، محورهای عمده این بحث را تشکیل می­دهند.

وی در ادامه، با اشاره به سند چشم انداز بیست ساله کشور، یادآور شد که براساس این برنامه، ما اکنون در دوره اقتصاد دانش بنیاد به سر می­بریم که در این مسیر، برنامه­های توسعه و عمران باید بر این اصل استوار باشند. بنابراین در این زمان ارزش­مندترین کالا، دانش بوده و در عین حالی که ارزش دانش در به کارگیری آن است، تنها راه ساخت دانش نیز یادگیری شناخته شده است.

مشایخ با اشاره به اینکه مهم­ترین موضوع بحث او را چگونگی سهیم شدن در ساختن دانش در جوامع در حال یادگیری تشکیل می­دهد؛ تأکید کرد که برای حرکت در وادی جوامع در حال یادگیری، باید میان آموزش و یادگیری تفاوت قائل شویم.

او برای تفهیم بیشتر منظور خود، خاطرنشان کرد: در اصول حقوق بشر، دانش به عنوان یک حق برای تک تک افراد در نظر گرفته شده و در این راستا، در همه کشورها ارائه آموزش در حال گسترش است ولی در مقابل این حق، یادگیری به خصوص در عصر دانش بنیاد، یک وظیفه محسوب می­شود. در واقع ما خود به عنوان یک شهروند برای سهیم شدن در ساختن دانش برای توسعه سرمایه اجتماعی، باید به یادگیری به عنوان یک وظیفه باور داشته و در جهت آن تلاش کنیم.

وی افزود: در چنین شرایطی و در این جهان پر سرعت و تغییر، ضروری است که در گذار از جامعه صنعتی به جامعه اطلاعاتی، از تقلید کورکورانه فاصله گرفته و به سمت خلاقیت پیش رویم تا بتوانیم به جای رشد نابرابر اقتصادی، توسعه پایدار را در جامعه محقق کنیم؛ چراکه در وضعیت امروز جامعه جهانی، سرمایه انسانی به سرمایه اجتماعی که مشارکت تک تک افراد را در برنامه­های مختلف جامعه می­طلبد، تبدیل می­­شود. بنابراین باید دید تا چه اندازه ما به عنوان یادگیرنده مداوم علاقمندیم سهمی در این تغییرات داشته باشیم.

مشایخ ادامه داد: در عصر امروز، یادگیری باید به صورت شبکه­ای و در تعامل با دیگران اتفاق افتاده و در طول عمر تداوم داشته باشد. در عین حال دانش مجزا از زمینه­ای که فرد در آن درگیر است، چندان مفید نخواهد بود. بنابراین باید context  را وارد فرایند یادگیری کرد.

او همچنین توضیح داد که بر پایه یکی از تعاریفی که در این باره ارائه شده، موضوع جوامع در حال یادگیری، یک مفهوم سازی از واحدهای اجتماعی است که بر فرآیند یادگیری اثرگذار است. در عین حال جوامع یادگیری رهیافت یا رویکردی است که در جهت توسعه اجتماعی و انسانی کشورها و مقابله با چالش­های عمده جوامع به کار گرفته می شود.

وی خاطرنشان کرد که در بازنمایی جوامع در حال یادگیری، هر واحد کوچکی را می­توان در چارچوب یک سیستم دید و طی آن عملکردها و برون­دادهای یک شهروند، یک نظام و یک فرآیند را مورد بررسی قرار داد. از سوی دیگر، محیط یادگیری نیز باید مورد ارزیابی قرار گیرد. عملکرد یادگیری در سه حیطه شناختی، عاطفی و حسی- حرکتی دیده می­شود. همچنین یادگیری در دو سطح یادگیری سطحی و یادگیری عمقی قابل مشاهده است که در یادگیری سطحی به دریافت دانش، درک و به کارگیری آن پرداخته می­شود و معمولاً در نظام آموزشی ما، چارچوب یادگیری قراردادی در همین سطح باقی می­ماند ولی برای رسیدن به یادگیری عمقی، یعنی توانایی تجزیه و تحلیل کردن و رسیدن به تولید و خلاقیت باید بیشتر تلاش کرد که معمولاً در چارچوب آموزش­های قراردادی کمتر به این امر پرداخته می­شود.

دکتر مشایخ تأکید کرد که در چارچوب هر طراحی یادگیری، ضروری است که بدانیم می­خواهیم به چه سطحی دست یابیم. پس از آن باید در محیط یادگیری، دائماً منابع، فرآیندها و ضرورت ها را متحول کنیم. درواقع، در چنین وضع و حالی می­بایست تک­تک ما خود را نسبت به تدوین و تغییر فرآیند یادگیری مسئول بدانیم.

وی افزود: در مباحث امروز دنیا در این زمینه، چهار مورد یادگیری برای دانستن، انجام دادن، بودن و یادگیری برای با هم زیستن و مدارا و صلح مطرح است. هدف از جوامع در حال یادگیری مداوم نیز در «زمینه» و با «همیاری» بودن است. در عین حال، یادگیری یک فرایند در طول عمر است که دائماً باید در حال تداوم و تحول باشد. چنان­چه به عبارتی، یادگیری را خلق دوباره خود می­گویند. در چنین شرایطی، تشکیل جوامع در حال یادگیری با روی کار آمدن فناوری­های نو در محیط و مجهز شدن به مهارت­های مختلف، فعال شده است اما در عین حال باید این وسایل را در راستای اهداف مورد نظر مورد استفاده قرار داد.

مشایخ با بیان اینکه علم یادگیری در قرن بیست و یکم به عنوان یک رهیافت برای مددرسانی به رفع بسیاری از ناهنجاری­ها مورد توجه قرار گرفته، گفت: بنابر اعتقاد متخصصان این علم، یادگیری هنگامی اثربخش است که با مسائل روزمره فرد در ارتباط باشد و یادگیری عمقی زمانی اتفاق می­افتد که با تفکر انتقادی- تحلیلی نسبت به واقعیات به تأمل و بیان آنچه پنهان است، بپردازیم. به تعبیر دیگر، پنهان را آشکار کردن و بیان آن، بر مبنای تجربیات شخصی و تأمل بر آنها به صورت کلامی یا غیرکلامی یادگیری را امکان پذیر می­سازد.

وی همچنین گفت: دانش مفهومی آن چیزی است که جدا از دانش واقعیت و دانش روش کار، در یادگیری عمقی مورد توجه قرار می­گیرد. حال از آنجا که همه کشورها دغدغه بیکاری، ناتوانی و حاشیه نشینی جوانان را دارند، همیشه این انتقاد به نظام­های آموزشی وارد است که هم زمان با آموزش­های پایه­ای و با کیفیت، آن­طور که باید و شاید، در تبیین نوعی صلاحیت­های کلیدی در فرد یادگیرنده موفق عمل نمی­کنند که البته مهم­ترین این صلاحیت­ها، شامل مستقل عمل کردن، تعامل داشتن و با هم زیستن است. درواقع، در بیان انواع جوامع یادگیری، سیستم­های تعامل میان معلم و شاگردان، توسعه حرفه­ای در مقیاس­های مختلف از محله­ای تا جهانی، مطالعات هماهنگ شده برای توسعه شبکه­ای و .... مورد توجه قرار گرفته است. در این زمینه باید توجه داشت که ارزش ارتباط به امکان شنیدن صدای همکاران و محققان بدون واسطه یا با واسطه است. حال در چنین شرایطی، اگر ما در واحد کوچک خود در ارتباط قرار بگیریم، یک شبکه یادگیری را به وجود آورده­ایم ولی اگر بتوانیم فراتر رفته و با گروه­های دیگر ارتباط برقرا کنیم، جوامع یادگیری را به وجود آورده­ایم.

وی در بخش دیگری از سخنان خود، تصریح کرد: در سند چشم انداز بیست ساله، هر حرکت اثربخش به سوی جامعه و اقتصاد دانش بنیاد، مستلزم نخست، فراهم ساختن امکان دسترسی برابر به امکان آموزش با کیفیت برای همه کودکان واجب التعلیم و سپس مهیا کردن امکان آموزش­های مکمل و یادگیری­های مداوم توسط شهروندان است. در این صورت، دسترسی به عنوان یک وسلیه راهبردی برای رسیدن به اهداف جامعه است و ساختن دانش، کلیدی برای توسعه پایدار محسوب می­شود. بنابراین، در چنین شرایطی، جوامع یادگیری وسیله­ای در خدمت سهیم شدن شهروندان در ساختن دانش جهانی خواهد بود؛ چرا که بی­تردید، دانش تنها منبعی است که ارزش آن در کاربرد است

صفحه138 از281

زیر مجموعه ها